گنجور

شمارهٔ ۱۶۴ - به یکی از فرزندان خویش نوشته

گرامی فرزند غوغا را پندها سرودم و راه ها نمودم، مگر از تلواس بریدن باز آید و به هنجار پیوستن فراز. همه آب به هاون سودن افتاد، و به باد به چنبر پیمودن. از کاوش دوستان دشمن رو و آسیب این جور توان پرداز نه چندان هراسان است که به جز اندیشه گریز راهی داند، و مگر انداز پارس و پرداز خراسان گریز گاهی. داستانی شگرف و افسانه شگفت است که چنین بیچاره هیچ آزار که با هیچ چیز و با هیچ کس کارزارش نیست، به گناهی که جهانی به پاکی دامانش گواه است آلوده کرد و از کند و کوب و بند و چوب که سرکار سردار با همه سنگدلی ها باری درباره گناه پیشگان تباه اندیشگان سزاندید و روا نداشت فرسوده آید.

فریاد که روزگار بدخواه هنرمندان است و مردم روزگار صد چندان. فرزند من پند بشنو و کار بند، اگر نه پشیمانی بری و پریشانی بینی، جز با برادر خود نشست و خاست مکن، و با هیچ یک از این گروه که از بیرون یار رنگین اند و به دورن اندر ما زهرآگین، درست و راست مزی. پای درنگ فرا دامن کش و هر چه از خداوند پیش آید گردن نه. راز خویش از بیگانه و خویش نهفته دار و نیک و بد آنچه از این و آن نیوشی نا شنفته انگار. زبان از نکوهش دوست و دشمن درویش کن و پیوسته در بند راست کردن و درست آوردن رفتار و کردار خویش باش. پاس دلخواه خداوند و سپاس نان و نمک وی را پس از بندگی و پذیرش فرمان بار خدای بر همه کاری پیشی ده و زبان را همه جا و همه هنگام نگاهدار. اگر تلخی از کسی شنوی ترش منشین. در گفتن بیش از آنکه گویند بس خمش کن، باراستان جز داستان راستی مسگال، و از گفت نا استوار خاموش و لال زی. همواره با بهتر از خویش انجمن کن و با هر کس از در دانش و بینش از تو بیش سخن ران.

بار خدا را بر هر منش و روش که باشی فرامش مکن، و در خورد تاب و توان از پی خرسندی او کوش. زیرا که هر که ویش گرامی خواست کس خوار نیارد کرد و خوار او را نیز هیچ آفریده ای گرامی نتواند داشت، مصرع: هم چنان میرو که زیبا می روی.

شمارهٔ ۱۶۳ - به دوستی نگاشته: سید حسین نامی از خراسان بیش از گفت و شنید خوش آواز بوده و همواره در انجمن ها رزم نامه ماریه و سرگذشت لب تشنگان را داستان پرداز. شیفته چهر و فریفته مهر اختری رخشا دختری زیبا زینب نام افتاد و مرغ دلش سخت سخت گرفتار دام آمد. از آنجا که کشش های جان و دل است و جنبش های مهر و پیوند، اندیشه حسین نیز در نهاد زینب رخت افکند پنهان از دشمن و دوست بآن دو یک دل بی میانجی نامه و پیام راه راز و نیاز باز افتاد. هر جا بزم سوگواری فراهم شدی زینب روی در روی حسین نشسته و حسین نیز از در دل بستگی دیده بر دیدار زینب بستی. این آه سرد کشیدی آنرا اشک گرم دویدی، این مویه سرودی آن موی گشودی. زینب را برادری بود دیوانه خو تیره هش، بیگانه رو خیره کش، از سر پاسداری و ناسازگاری جای در پهلوی حسین گزید چشمی بر این و چشمی بر آن دیدی. حسین کام نادیده روی در زینب ستم رسیده آوردی و با جنبش دست و گردش چشم فریاد کردی: زینب جان زینب جان، جان حسین برخی لب خشک و چشم ترت باد، می دانم می خواهی دست به گردن حسینت در آوری اما از این شمر حرام زاده می ترسی، و آه از حسین بی زینب فریاد از زینب بی حسین، تاکی اشک تو و خون من این خرس چشم سفید و سگ روسیاه را دست دامن و رام گردن گردد.همچنین آغاز تا انجام در پرده راز و نیاز بداشت و بر آتش پنهان سوز و گدازی.شمارهٔ ۱۶۵ - به دوستی نگاشته: مژده بازگشت سرکار از کشت امیر کلا ودشت پازدار که به خرمن ها بهار است و به خروارها نگار، آویزه گوش و پیرایه هوش آمد. با آنکه نوبت شام بود و دراین پهنه پهناور که همه راه بر بند چادر است و کمند آخور، جستجو تنگ و بی هنگام، چست برجستم و تنگ کمر بسته، جستن را دو اسبه آماده شدم، و جستن را بر یک پای دو، اندکی ایستاده تا پاسی از شب برفت پی سپار نشیب و فراز بودم، و پیاده بر نرم و درشت دشت و بیابان در کارتک و تاز به هرکس رسیدم پرسیدم، جز ندانم و راهنمائی نیز نتوانم پاسخی در گوش نیامد و هیچ پای مردم دستگیر ایندل یاوه کوش و جان بیهوده جوش نیفتاد خسته و ناتوان مانده و نیم جان ناگزر در کاشانه ازکاشان که هرگز بدان نرسیده بودم و خداوند خانه را نیز ندیده رخت بنهادم و کمر بگشادم. بامدادان به دستور شام گذشته و اندیشه کامی که بود گام در تک نهادم و پای شتاب برگشادم، بهر خانه راهی کردم و در هر چادر نگاهی، مصرع: دیدم همه هست آنچه می باید نیست.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرامی فرزند غوغا را پندها سرودم و راه ها نمودم، مگر از تلواس بریدن باز آید و به هنجار پیوستن فراز. همه آب به هاون سودن افتاد، و به باد به چنبر پیمودن. از کاوش دوستان دشمن رو و آسیب این جور توان پرداز نه چندان هراسان است که به جز اندیشه گریز راهی داند، و مگر انداز پارس و پرداز خراسان گریز گاهی. داستانی شگرف و افسانه شگفت است که چنین بیچاره هیچ آزار که با هیچ چیز و با هیچ کس کارزارش نیست، به گناهی که جهانی به پاکی دامانش گواه است آلوده کرد و از کند و کوب و بند و چوب که سرکار سردار با همه سنگدلی ها باری درباره گناه پیشگان تباه اندیشگان سزاندید و روا نداشت فرسوده آید.
هوش مصنوعی: ای فرزند عزیز، نصیحت‌هایی به تو می‌کنم و راه‌هایی را به تو نشان می‌دهم، اما آیا می‌توانی از این آشفتگی‌ها رها شوی و به نظم و انضباط بپیوندی؟ همه چیز به هم ریخته و به باد رفته است. از بازجویی و تحقیق دوستان، دشمنان بی‌ضرر می‌نمایند و سختی‌ها را می‌توان تحمل کرد، تنها باید فکر فرار از این وضعیت را در سر پروراند. داستانی حیرت‌انگیز و افسانه‌ای شگفت وجود دارد که این انسان بیچاره بدون هیچ خطا یا تضادی با دیگران، با اتهاماتی روبه‌رو می‌شود که در حقیقت او پاک است و تنها به خاطر شایعات و بدگویی‌ها مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد. سردمداران، با وجود خشونت‌هایشان، گناهکاران واقعی را به سزای اعمال خود می‌رسانند و این به مرور به زوال و نابودی می‌انجامد.
فریاد که روزگار بدخواه هنرمندان است و مردم روزگار صد چندان. فرزند من پند بشنو و کار بند، اگر نه پشیمانی بری و پریشانی بینی، جز با برادر خود نشست و خاست مکن، و با هیچ یک از این گروه که از بیرون یار رنگین اند و به دورن اندر ما زهرآگین، درست و راست مزی. پای درنگ فرا دامن کش و هر چه از خداوند پیش آید گردن نه. راز خویش از بیگانه و خویش نهفته دار و نیک و بد آنچه از این و آن نیوشی نا شنفته انگار. زبان از نکوهش دوست و دشمن درویش کن و پیوسته در بند راست کردن و درست آوردن رفتار و کردار خویش باش. پاس دلخواه خداوند و سپاس نان و نمک وی را پس از بندگی و پذیرش فرمان بار خدای بر همه کاری پیشی ده و زبان را همه جا و همه هنگام نگاهدار. اگر تلخی از کسی شنوی ترش منشین. در گفتن بیش از آنکه گویند بس خمش کن، باراستان جز داستان راستی مسگال، و از گفت نا استوار خاموش و لال زی. همواره با بهتر از خویش انجمن کن و با هر کس از در دانش و بینش از تو بیش سخن ران.
هوش مصنوعی: زمانه برای هنرمندان و مردم بسیار دشوار است. فرزندم، نکته‌ها را به گوش بسپار و به کار مشغول شو. اگر این کار را نکنی، پشیمانی و آشفتگی به سراغت خواهد آمد. با برادرت بیشتر در تعامل باش و از دوستی با آن‌هایی که در ظاهر زیبا و جذابند اما در باطن مضر هستند، خودداری کن. در مسائل مختلف با احتیاط عمل کن و هر آنچه از جانب خداوند پیش می‌آید، قبول کن. رازهایت را هرگز با دیگران به اشتراک نگذار و درباره خوبی‌ها و بدی‌های زندگی فقط به خودت فکر کن. زبانت را از انتقاد نسبت به دیگران دور نگه‌دار و همیشه تلاش کن تا رفتار و کردار خود را اصلاح کنی. نسبت به خداوند شکرگزار باش و قبل از هرکاری، به او و دستوراتش احترام بگذار. اگر از کسی آسیب دیدی، با او تند برخورد نکن. در صحبت کردن دقت کن و زیاد صحبت نکن، فقط حقیقت را بگو و از گفتن نااستوار خودداری کن. همیشه با کسانی که از خودت بهتر هستند وقت بگذران و از افراد با دانش و بینش بیشتر یاد بگیر.
بار خدا را بر هر منش و روش که باشی فرامش مکن، و در خورد تاب و توان از پی خرسندی او کوش. زیرا که هر که ویش گرامی خواست کس خوار نیارد کرد و خوار او را نیز هیچ آفریده ای گرامی نتواند داشت، مصرع: هم چنان میرو که زیبا می روی.
هوش مصنوعی: بار مسئولیت‌ها و وظایف خود را فراموش نکن، و با تمام توان و تلاش خود در پی رضایت خداوند باش. چرا که هر کسی که به مقام والایی دست یابد، هیچ‌کس نمی‌تواند او را ناچیز و کم‌مایه بشمارد و همچنین هیچ مخلوقی نمی‌تواند کسی را که در نظر خداوند عزیز است، خوار و بی‌ارزش کند. همچنان با زیبایی و وقار ادامه بده.