شمارهٔ ۱۸۳ - در ستایش اتسز گوید
ای ملک بتو افتخار کرده
و اقبال ترا اختیار کرده
بر خط ، تو از تیغ بی قرارت
شاهان زمانه قرار کرده
باران حسام عجل فشانت
اطراف جهان بی غبار کرده
افلاک بچندین هزار دیده
ز ایام ترا انتظار کرده
در دام تو گیتی اسیر گشته
بر حکم تو گردون مدار کرده
از خلق ترا اتفاق دولت
بر خطهٔ حق شهریار کرده
تو حیدر رزمی و خنجر تو
در دین عمل ذوالفقار کرده
تاثیر گل بوستان دولت
در دید بدخواه خار کرده
انعام یمین تو سایلان را
هنگام عطا با یسار کرده
آسیب سر تیر تو بهیجا
مر تیر را فلک فگار کرده
اخلاق ترا خالق آفرینش
از عنصر حلم و وقار کرده
ای قاعدهٔ ملت پیمبر
چون دولت خویش استوار کرده
رانده بنشاط شکار و آنگه
شیران وغا را شکار کرده
از بهر نظام قواعد دین
با دشمن دین کارزار کرده
وندر فزع کارزار ، تیغت
بر مبتدان کارزار کرده
از تیغ زمین را لباس داده
وز گرد هوا را شعار کرده
شمشیر چو نیلوفر تو صحرا
از خون عدو لاله زار کرده
وز حربهٔ همچون زبان مارت
بر خصم جهان کام مار کرده
ترکان حصاریت صحن عالم
بر دشمن دین چون حصار کرده
چون باد عدو را ب خنجر
در آتش کین خاکسار کرده
از شربت تیغ تو سرکشان را
بی لذت مستی خمار کرده
آثار نهان ماندهٔ شریعت
در بقعهٔ کفر آشکار کرده
بر فرق تو کف خضیب گردون
لؤلوی سعادت نثار کرده
در ساعد جاه تو دست دولت
از زیور نصرة سوار کرده
ای عز تو ترا گردنان عالم
صدر ورق اعتبار کرده
ای فخر ملوکان ، بطالع تو
اجرام فلک افتخار کرده
ای رد و قبول تو عالمی را
با محنت و اقبال یار کرده
بی عدل تو این بی شمار انجم
با من ستو بی شمار کرده
بی دولت صدر تو گشت گردون
یک محنت من صد هزار کرده
این شخص مرا همچو زیر ، گیتی
در حادثه زار و نزار کرده
وین عرض عزیز مرا زمانه
زیر پی احداث خوار کرده
این چرخ کبود از سپید کاری
روزم بسیاهی چو قار کرده
وز خون جگر بسته قطره قطره
انده دلم را چو نار کرده
از تف و نم و ناله پیکر من
اندیشه چو ابر بهار کرده
مسکین دل من یاد حضرت تو
در مسکن غم غمگسار کرده
وین دیده خیال نثار صدرت
بی حد گهر شاهوار کرده
امروز دگر باره حشمت تو
بر کام دلم کامگار کرده
بر رغم زمانه مرا جلالت
مرا مرکب رامش سوار کرده
اقبال قبول تو منزل من
اندر کنف زینهار کرده
این طبع و دهان گهر فشانم
بر مدحت تو اختصار کرده
تا هست بشبها جمال گردون
چون چهرهٔ خوبان نگار کرده
بادا همه عمر تو سور و عالم
بدخواه ترا سوکوار کرده
در عرصهٔ آفاق ظالمان را
انصاف تو بی اقتدار کرده
شمارهٔ ۱۸۲ - در مدح ملک اتسز: ای علم تو دین را نظام داده شمارهٔ ۱۸۴ - در مدح ملک اتسز: ای هوای تو مرا بی سر و سامان کرده
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل فاعلاتن
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ملک بتو افتخار کرده
و اقبال ترا اختیار کرده
هوش مصنوعی: ای ملکه، من به تو افتخار میکنم و تو را به عنوان برگزیدهام انتخاب کردهام.
بر خط ، تو از تیغ بی قرارت
شاهان زمانه قرار کرده
هوش مصنوعی: بر روی خط، تو با تیغ بیقرارت، آرامش شاهان زمانه را فراهم کردهای.
باران حسام عجل فشانت
اطراف جهان بی غبار کرده
هوش مصنوعی: باران حسام عجل به دور دنیا طراوت و پاکی بخشیده و آن را از آلودگیها پاک کرده است.
افلاک بچندین هزار دیده
ز ایام ترا انتظار کرده
هوش مصنوعی: آسمانها سالهاست که منتظر روزگار تو هستند و به تعداد زیادی چشم، به انتظار نشستهاند.
در دام تو گیتی اسیر گشته
بر حکم تو گردون مدار کرده
هوش مصنوعی: در دام تو، جهان گرفتار شده و بر اساس فرمان تو، فلک به دور خود میچرخد.
از خلق ترا اتفاق دولت
بر خطهٔ حق شهریار کرده
هوش مصنوعی: خداوند با قدرت خود، تو را به عنوان فرمانروایی در سرزمین حقیقت برگزیده است.
تو حیدر رزمی و خنجر تو
در دین عمل ذوالفقار کرده
هوش مصنوعی: تو مانند حیدر در میدان نبردی و سلاح تو در راه دین، همچون ذوالفقار است.
تاثیر گل بوستان دولت
در دید بدخواه خار کرده
هوش مصنوعی: عطر گلهای باغچه خوشبختی، حسد و بدخواهی را تحت تأثیر قرار داده و آن را خنثی کرده است.
انعام یمین تو سایلان را
هنگام عطا با یسار کرده
هوش مصنوعی: میگویند که وقتی تو به نیازمندان کمک میکنی، باید این کار را با دست چپ انجام دهی تا کسی متوجه نشود و بر این کار خود افتخار نکنی.
آسیب سر تیر تو بهیجا
مر تیر را فلک فگار کرده
هوش مصنوعی: آسیب دلی که بر اثر محبت تو به آن تیر، بیش از هرچیزی دردناک است، به دور افکنده شده است.
اخلاق ترا خالق آفرینش
از عنصر حلم و وقار کرده
هوش مصنوعی: اخلاق تو را خداوند از ویژگیهای صبر و متانت ساخته است.
ای قاعدهٔ ملت پیمبر
چون دولت خویش استوار کرده
هوش مصنوعی: ای پایه و بنیان ملت پیامبر، چون حکومت خود را بهخوبی برقرار ساختهای.
رانده بنشاط شکار و آنگه
شیران وغا را شکار کرده
هوش مصنوعی: به نشاط و شوق، شکار را دنبال کرده و سپس شیران را هم شکار کرده است.
از بهر نظام قواعد دین
با دشمن دین کارزار کرده
هوش مصنوعی: به خاطر برقراری قوانین دین، با دشمنان دین جنگیده است.
وندر فزع کارزار ، تیغت
بر مبتدان کارزار کرده
هوش مصنوعی: در هیاهوی نبرد، شمشیر تو بر کسانی که جنگ را آغاز کردهاند، فرود آمده است.
از تیغ زمین را لباس داده
وز گرد هوا را شعار کرده
هوش مصنوعی: زمین را با تیغ به زینت پوشانده و هوا را با گرد، نشانه و نماد خود ساخته است.
شمشیر چو نیلوفر تو صحرا
از خون عدو لاله زار کرده
هوش مصنوعی: شمشیر تو مانند نیلوفر در دشت، با خون دشمن، زمین را به گلهای لاله آغشته کرده است.
وز حربهٔ همچون زبان مارت
بر خصم جهان کام مار کرده
هوش مصنوعی: با زبانی که همچون شمشیر است، دشمنان را در دنیا دچار شکست و ناکامی کردهای.
ترکان حصاریت صحن عالم
بر دشمن دین چون حصار کرده
هوش مصنوعی: ترکان به مانند دیواری محکم، دنیا را برای دشمنان دین محصور کردهاند.
چون باد عدو را ب خنجر
در آتش کین خاکسار کرده
هوش مصنوعی: مانند باد، دشمن را با خنجر به آتش کینهای که در دل دارد، خاکستر میکند.
از شربت تیغ تو سرکشان را
بی لذت مستی خمار کرده
هوش مصنوعی: شربت تیغ تو، سرکشان را بدون لذت مستی سرگشته و غمگین کرده است.
آثار نهان ماندهٔ شریعت
در بقعهٔ کفر آشکار کرده
هوش مصنوعی: معانی ناپیدای مذهبی در مکانهای دور از ایمان و دیانت، به وضوح نمایان شدهاند.
بر فرق تو کف خضیب گردون
لؤلوی سعادت نثار کرده
هوش مصنوعی: خداوند بر سرت نعمتهای بسیاری را نثار کرده است که نشانههای خوشبختی و سعادت را به همراه دارد.
در ساعد جاه تو دست دولت
از زیور نصرة سوار کرده
هوش مصنوعی: در بازوی مقام تو، حمایت و قدرت با زینت پیروزی همراه شده است.
ای عز تو ترا گردنان عالم
صدر ورق اعتبار کرده
هوش مصنوعی: ای عزیز تو، گردنهای دنیا را به خاطر اعتبار و مقام تو به زینت آراستهاند.
ای فخر ملوکان ، بطالع تو
اجرام فلک افتخار کرده
هوش مصنوعی: ای کسی که مظهر افتخار پادشاهان هستی، ستارگان و سیارات به خاطر تو به خود میبالند و افتخار میکنند.
ای رد و قبول تو عالمی را
با محنت و اقبال یار کرده
هوش مصنوعی: وجود تو باعث شده که جهانیان با سختیها و خوشبینیها روبهرو شوند.
بی عدل تو این بی شمار انجم
با من ستو بی شمار کرده
هوش مصنوعی: بدون انصاف تو، این همه ستارهها مانند من، در غم و اندوه به سر میبرند و بینهایت ناآرامی دارند.
بی دولت صدر تو گشت گردون
یک محنت من صد هزار کرده
هوش مصنوعی: بدون حمایت و قدرت تو، آسمان بر من سختی آورده و یک درد من به اندازه صد هزار مشکل شده است.
این شخص مرا همچو زیر ، گیتی
در حادثه زار و نزار کرده
هوش مصنوعی: این شخص مرا به گونهای زمینگیر کرده که زندگیام در شرایط سخت و miserable قرار گرفته است.
وین عرض عزیز مرا زمانه
زیر پی احداث خوار کرده
هوش مصنوعی: زمانه به خاطر جایگاه والای من، مرا به شدت تحقیر کرده و به زیر پا انداخته است.
این چرخ کبود از سپید کاری
روزم بسیاهی چو قار کرده
هوش مصنوعی: این دنیا که پر از تاریکی و مشکلات است، مانند چرخشی است که در آن روزها به سفیدی و روشنایی نمیرسد و در نتیجه زندگیام مانند قاری (کسی که به تاریکی فرو رفته) پوشیده از سیاهی است.
وز خون جگر بسته قطره قطره
انده دلم را چو نار کرده
هوش مصنوعی: از درد و رنجی که در دل دارم، مانند قطرههای خونی که از جگر میچکد، غم و اندوه من را به شدت افزایش داده است.
از تف و نم و ناله پیکر من
اندیشه چو ابر بهار کرده
هوش مصنوعی: بدن من از عرق و اشک و ناله پر شده است و تفکراتم مانند ابرهای بهاری فراوان و پربار شده است.
مسکین دل من یاد حضرت تو
در مسکن غم غمگسار کرده
هوش مصنوعی: دل بیچارهام، یاد تو را در خانهی اندوه به دلتنگی نشسته است.
وین دیده خیال نثار صدرت
بی حد گهر شاهوار کرده
هوش مصنوعی: این چشم، خیال عشق تو را بیپایان مانند گوهری گرانبها نثار سینهام کرده است.
امروز دگر باره حشمت تو
بر کام دلم کامگار کرده
هوش مصنوعی: امروز دوباره زیبایی و شکوه تو دل مرا شاد کرده است.
بر رغم زمانه مرا جلالت
مرا مرکب رامش سوار کرده
هوش مصنوعی: با وجود اینکه زمانه در حال تغییر است و شرایط سختی را به همراه دارد، من با جلال و شکوه خاص خود، بر روی اسبی آرام و مطیع نشستهام.
اقبال قبول تو منزل من
اندر کنف زینهار کرده
هوش مصنوعی: تو مرا به خانهات بپذیر و از من مراقبت کن، چون در این جمع، من به حمایت تو نیاز دارم.
این طبع و دهان گهر فشانم
بر مدحت تو اختصار کرده
هوش مصنوعی: من این ذاتی که دارم و این زبان گهربار را برای ستایش تو به طور مختصر به کار میبرم.
تا هست بشبها جمال گردون
چون چهرهٔ خوبان نگار کرده
هوش مصنوعی: تا زمانی که زیبایی آسمان در شب وجود دارد، مانند چهرهٔ زیبا و خوشاندام محبوبان است.
بادا همه عمر تو سور و عالم
بدخواه ترا سوکوار کرده
هوش مصنوعی: باشد که همه عمر تو خوش و شاد باشی و در عین حال، بدخواهانت از تو غافل بمانند و نتوانند به تو لطمهای بزنند.
در عرصهٔ آفاق ظالمان را
انصاف تو بی اقتدار کرده
هوش مصنوعی: در دنیای پیرامون، ظلم ستمگران را به واسطهٔ انصاف تو توانستهای بیقدرت و بیاثر کنی.

وطواط