گنجور

شمارهٔ ۱ - در مدح وزیر ضیاءالدین عراق بن جعفر

ای بر مراد رأی تو ایام رامضا
بسته میان بطاعت فرمان تو قضا
از جاه تو گرفته سیادت بسی شرف
وز فر تو فزوده وزارت بسی بها
خلق خدای را برعایت تویی پناه
دین رسول را بهدایت تویی ضیا
هستت عراق نام، ولیکن به مکرمت
درجمله عراق و خراسان چو تو کجا؟
افروختست ملک باقبال تو جمال
و افراختست شرع بتأیید تو لوا
کرده جهان بر امر تو و نهی تو قرار
داده فلک بحل تو و عقد تو رضا
زنده به حلّ و عقد تو احکام کردگار
تازه به امر و نهی تو آثار مصطفی
تو کبریای محضی و منّت خدای را
کاندر شمایل تو نه کبرست و نه ریا
آرایش جهانی و آسایش بشر
سرمایه حیاتی و پیرایه حیا
جسته هنر بطبع شریف تو اتصال
کرده ظفر برأی رفیع تو اقتدا
خاک جناب و گرد براق تو خلق را
در دست کیمیا شد و در دیده توتیا
ای منبع وزارت و ای معدن شرف
ای قالب کفایت و ای صورت دها
ای تیر فتنه را کنف جاه تو سپر
وی درد فاقه را کرم دست تو دوا
چون برق لامعست بیان تو در سخن
چون ابر ماطرست بنان تو در سخا
خود را هنوز دست تو معذور نشمرد
گر صد هزار گنج ببخشد به یک عطا
دوزخ ز تفِّ خشم تو یابد همی لهیب
کوثر ز آب لطف تو گیرد همی صفا
تو آشنای عدلی و بیگانه ای ز ظلم
وندر ظلال عدل تو بیگانه آشنا
موسی نه ای ، و لیک نمایی به کلک خویش
هر معجزه که موسی بنمود از عصا
فرزانگان زمدح تو جویند افتخار
و آزادگان بصدر تو یابند انتما
بی حلم تو خفیف بود ، چون هوا ، زمین
بی لطف تو کثیف بود ، چون زمین ، هوا
ای گشته از شهامت، گنجور مملکت
وی گشته از کفایت، دستور پادشا
آنی که از نوایب، ارباب فضل را
امروز نیست جز به حریم تو التجا
معلوم رأی تست که : بر اهل روزگار
در نظم و نثر نیست بجز بنده پیشوا
آنم که هست فکرت من آیت صواب
آنم که هست خاطر من مایه ذکا
دریای عقل ساخته از لفظ من گهر
بستان فضل یافته از طبع من نما
نظم منست چون گل و لاله عزیر و من
نزدیک خلق خوارم چون خار و چون گیا
یکتاست اعتقاد من اندر هوای تو
گرچه شدست پشت من از رنج ها دوتا
من بینوا ، و لیک بباغ مدیح تو
چون عندلیب هر نفسی نو زنم نوا
نی نی ، که از جفای فلک خاطرم برفت
خاطر چگونه ماند با صدمت جفا ؟
با من جهان سفله بدیها همی کند
گرچه به هیچ بد نبود مثل من سزا
مالی که سال سال بدست آیدم همی
از نان روز روز نیاید بسر مرا
وین نان روز روز بمن هم نمیرسد
تا لحظه لحظه هم نشود زان پر از عنا
گه پیش لطمه های لئیمان برم جگر
گه پیش دره های سفیهان برم قفا
غبنی بود تمام که از بهر این حطام
عرض عزیز و عمر گرامی شود هبا
عهدیست بس دراز که بنده بروز و شب
عهد وزارت تو همی خواست در دعا
امیدش آنکه ناقد فضلی ، مگر بفضل
گردد ببارگاه تو بازار او روا
در دامن تو دست زند ، تا کنی بجاه
دست حوادث فلک از دامنش جدا
اکنون بدانچه خواست همی بنده پیش فضل
منت خدایی را که رسانید مر ترا
وقتست ، ای نشانهٔ امید اهل فضل
کامید بنده را کند افضال تو روا
امروز نیست ، جز بعنایات صدر تو
آن رفته را تلافی و آن خسته را شفا
بودست در تو نیک همه وقت ظن من
ای مایهٔ صواب ، نکن ظن من خطا
سعیی بکن ، که یابم از این قهرها خلاص
لطفی بکن ، که گردم از این رنجها رها
بفزای حرمتم ، که در آن باشدت ثواب
بگشای خاطرم که از آن خیزدت ثنا
تا در مسیر اختر و دور سپهر هست
قسم یکی سعادت و قسم یکی شقا
بادند ناسخان تو در روضهٔ حیات
بادند حاسدان تو در قبضهٔ فنا
پذرفته باد ماه صیام از تو و بخیر
بادت هزار ماه صیام دگر بقا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بر مراد رأی تو ایام رامضا
بسته میان بطاعت فرمان تو قضا
هوش مصنوعی: ای فرمان تو، روزها را به خواست خود تنظیم کرده‌ای و قضا و قدر را به اطاعت دستوراتت درآورده‌ای.
از جاه تو گرفته سیادت بسی شرف
وز فر تو فزوده وزارت بسی بها
هوش مصنوعی: از مقام و بزرگی تو، شرافت بسیاری به دست آمده است و از قدرت و نفوذ تو، ارزش و اعتبار وزارت بسیار افزایش یافته است.
خلق خدای را برعایت تویی پناه
دین رسول را بهدایت تویی ضیا
هوش مصنوعی: آفرینش خدا به خاطر تو سرپناهی یافته است و دین پیامبر نیز به راهنمایی تو روشنایی می‌یابد.
هستت عراق نام، ولیکن به مکرمت
درجمله عراق و خراسان چو تو کجا؟
هوش مصنوعی: نام تو عراق است، اما در فضیلت و بزرگی، مانند تو را نمی‌توان در جمله عراق و خراسان پیدا کرد.
افروختست ملک باقبال تو جمال
و افراختست شرع بتأیید تو لوا
هوش مصنوعی: سرزمین با رویکرد تو، به زیبایی درخشیده است و با حمایت تو، پرچم حق برافراشته شده است.
کرده جهان بر امر تو و نهی تو قرار
داده فلک بحل تو و عقد تو رضا
هوش مصنوعی: جهان بر اساس دستورات و نهی‌های تو شکل گرفته و آسمان نیز با رضایت تو در پیوند و گسست مسائل است.
زنده به حلّ و عقد تو احکام کردگار
تازه به امر و نهی تو آثار مصطفی
هوش مصنوعی: احکام خداوند به واسطه‌ی قدرت و تدبیر تو برقرار است و آثار و نشانه‌های پیامبر نیز به دستور و فرمان تو تجلّی می‌یابد.
تو کبریای محضی و منّت خدای را
کاندر شمایل تو نه کبرست و نه ریا
هوش مصنوعی: تو خود عظمت و بزرگی خالصی و شکر خدا را به جا می‌آوری، زیرا در ویژگی‌ها و خصوصیات تو نه غرور وجود دارد و نه ظاهرنمایی.
آرایش جهانی و آسایش بشر
سرمایه حیاتی و پیرایه حیا
هوش مصنوعی: زیبایی و نظم جهان و راحتی انسان، سرمایه‌ای ارزشمند و نشانه‌ای از حیا و عفت است.
جسته هنر بطبع شریف تو اتصال
کرده ظفر برأی رفیع تو اقتدا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هنری که از ذات شریف تو نشأت می‌گیرد، باعث شده است که موفقیت‌ها و دستاوردهای بزرگ به تو وابسته و مشابه شوند. به عبارتی، خصلت‌های عالی و هنرمندی تو باعث شده است که دیگران در پیروی از تو و کسب موفقیت تلاش کنند.
خاک جناب و گرد براق تو خلق را
در دست کیمیا شد و در دیده توتیا
هوش مصنوعی: خاک و گرد تو که بسیار باارزش و زیبا است، به خاطر وجود تو به طلا تبدیل می‌شود و در نگاه تو مانند دارویی شفابخش می‌ماند.
ای منبع وزارت و ای معدن شرف
ای قالب کفایت و ای صورت دها
هوش مصنوعی: ای منبع قدرت و منبع اصل و شخصیت، ای مظهر کفایت و ای نمود فضل و توجه.
ای تیر فتنه را کنف جاه تو سپر
وی درد فاقه را کرم دست تو دوا
هوش مصنوعی: ای تیر فتنه، به مانند سپر از مقام تو محافظت کن و درد فقر را با generosity و مهربانی‌ات درمان کن.
چون برق لامعست بیان تو در سخن
چون ابر ماطرست بنان تو در سخا
هوش مصنوعی: بیان تو در سخن مانند درخشش برق است و انگشتانت در بخشش مانند ابرهایی هستند که باران می‌بارند.
خود را هنوز دست تو معذور نشمرد
گر صد هزار گنج ببخشد به یک عطا
هوش مصنوعی: هرگز خود را از عذرخواهی و پذیرش خطا در مقابل تو معاف نمی‌دانم، حتی اگر صد هزار گنج را به عنوان هدیه تقدیم کنند.
دوزخ ز تفِّ خشم تو یابد همی لهیب
کوثر ز آب لطف تو گیرد همی صفا
هوش مصنوعی: عقده‌های خشم تو می‌تواند جهنم را پرآتش کند، اما محبت و محبت تو مانند آب زلالی است که به بهشت صفا می‌بخشد.
تو آشنای عدلی و بیگانه ای ز ظلم
وندر ظلال عدل تو بیگانه آشنا
هوش مصنوعی: تو با عدالت آشنا هستی و از ظلم بیگانه‌ای، اما در سایه‌ی عدالت تو، بیگانه‌ای آشنا شده‌ای.
موسی نه ای ، و لیک نمایی به کلک خویش
هر معجزه که موسی بنمود از عصا
هوش مصنوعی: تو مانند موسی نیستی، اما با قلم خود هر آیتی را که او با عصایش به نمایش گذاشت، نشان می‌دهی.
فرزانگان زمدح تو جویند افتخار
و آزادگان بصدر تو یابند انتما
هوش مصنوعی: فرزانگان از ستایش تو به افتخار می‌رسند و آزادگان در آغوش تو احساس تعلق و هویت می‌کنند.
بی حلم تو خفیف بود ، چون هوا ، زمین
بی لطف تو کثیف بود ، چون زمین ، هوا
هوش مصنوعی: بدون صبر و شکیبایی تو، روح انسان بی ارزش و بی‌معناست، مانند هوا. و اگر لطف و محبت تو نباشد، زمین به همان اندازه آلوده و کثیف می‌شود، مانند آلودگی‌های موجود در هوا.
ای گشته از شهامت، گنجور مملکت
وی گشته از کفایت، دستور پادشا
هوش مصنوعی: تو که به خاطر شجاعتت، گنجینه‌ای برای سرزمین خود هستی و به خاطر کفايتت، حکومتی برای پادشاه.
آنی که از نوایب، ارباب فضل را
امروز نیست جز به حریم تو التجا
هوش مصنوعی: آنچه امروز از نعمت‌ها و برکات وجود اربابان فضیلت نصیب می‌شود، تنها با پناه بردن به وجود تو ممکن است.
معلوم رأی تست که : بر اهل روزگار
در نظم و نثر نیست بجز بنده پیشوا
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که نظر تو این است که در حوزه نظم و نثر، جز من که بنده توام، هیچکس برتری ندارد.
آنم که هست فکرت من آیت صواب
آنم که هست خاطر من مایه ذکا
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که فکر و اندیشه‌ام نشانه‌ای از حقیقت است و آنچه در ذهن من وجود دارد، دلیل بر هوش و ذکاوت من است.
دریای عقل ساخته از لفظ من گهر
بستان فضل یافته از طبع من نما
هوش مصنوعی: عقل من مانند دریایی است که با کلمات ساخته شده و از ویژگی‌های ذاتی من، به فضیلت‌ها دست یافته است.
نظم منست چون گل و لاله عزیر و من
نزدیک خلق خوارم چون خار و چون گیا
هوش مصنوعی: نظم من شبیه گل و لاله است که زیبا و دوست‌داشتنی به نظر می‌رسد، اما من در برابر مردم مانند خار و گیاهانی بی‌ارزش و بی‌مقدار به حساب می‌آیم.
یکتاست اعتقاد من اندر هوای تو
گرچه شدست پشت من از رنج ها دوتا
هوش مصنوعی: ایمان من به تو تنها و بی‌نظیر است، هرچند که بار رنج‌ها بر دوشم سنگینی می‌کند.
من بینوا ، و لیک بباغ مدیح تو
چون عندلیب هر نفسی نو زنم نوا
هوش مصنوعی: من درد و رنجی دارم، اما در باغ ستایش تو مانند بلبل در هر نفس نوایی تازه می‌زنم.
نی نی ، که از جفای فلک خاطرم برفت
خاطر چگونه ماند با صدمت جفا ؟
هوش مصنوعی: ای کاش، از ظلم و ستم سرنوشت، دلم آرامش خود را از دست داده است. چگونه می‌تواند دلی که چنین صدمه‌ای دیده، همچنان به حیات خود ادامه دهد؟
با من جهان سفله بدیها همی کند
گرچه به هیچ بد نبود مثل من سزا
هوش مصنوعی: دنیا با من که انسان نیکو هستم، بدرفتاری می‌کند، هرچند که هیچ یک از بدی‌ها را شایسته‌ی من نمی‌داند.
مالی که سال سال بدست آیدم همی
از نان روز روز نیاید بسر مرا
هوش مصنوعی: ماهی که سال‌ها تلاش کرده‌ام تا به دست آورم، تنها کافی نیست که هر روز نان مرا تأمین کند.
وین نان روز روز بمن هم نمیرسد
تا لحظه لحظه هم نشود زان پر از عنا
هوش مصنوعی: من همیشه به نان روزم دسترسی ندارم و هر لحظه برایم پر از سختی و رنج است.
گه پیش لطمه های لئیمان برم جگر
گه پیش دره های سفیهان برم قفا
هوش مصنوعی: گاهی از آسیب‌های انسان‌های پست و ذلیل رنج می‌برم و گاهی نیز با نادانی و بی‌خردی‌های آنان روبرو می‌شوم.
غبنی بود تمام که از بهر این حطام
عرض عزیز و عمر گرامی شود هبا
هوش مصنوعی: این‌جا می‌گوید که زیان بزرگی است اگر برای به دست آوردن چیزهای بی‌ارزش و زودگذر، همچون مال و ثروت، عمر با ارزش و گران‌بهای خود را هدر دهیم.
عهدیست بس دراز که بنده بروز و شب
عهد وزارت تو همی خواست در دعا
هوش مصنوعی: عهدی بسیار طولانی وجود دارد که من، به هنگام صبح و شب، در دعاهایم از تو خواسته‌ام که وزیری را برای خود انتخاب کنم.
امیدش آنکه ناقد فضلی ، مگر بفضل
گردد ببارگاه تو بازار او روا
هوش مصنوعی: امید او این است که نقدی از فضیلت را به تو ارائه دهد، مگر اینکه به خاطر لطف تو در بارگاه تو، آن نقد ارزش و اعتبار پیدا کند.
در دامن تو دست زند ، تا کنی بجاه
دست حوادث فلک از دامنش جدا
هوش مصنوعی: در دامن تو دست کسی بچرخد تا اینکه تو آن را از دامن حوادث ناگوار زمان جدا کنی.
اکنون بدانچه خواست همی بنده پیش فضل
منت خدایی را که رسانید مر ترا
هوش مصنوعی: اکنون بدان که بنده با فضل خدا چه خواسته‌ای داشته است، آن خدایی که تو را به این جا رسانده است.
وقتست ، ای نشانهٔ امید اهل فضل
کامید بنده را کند افضال تو روا
هوش مصنوعی: زمانی است که ای نشانه امید اهل دانش، جود و بخشش تو بر من، بنده‌ات رواست و به من لطف می‌کنی.
امروز نیست ، جز بعنایات صدر تو
آن رفته را تلافی و آن خسته را شفا
هوش مصنوعی: امروز تنها چیزی که اهمیت دارد و می‌تواند راه‌گشا باشد، لطف و محبت توست. آنچه که از دست رفته را می‌توان با نیکویی جبران کرد و آن کسی که آسیب‌دیده را نیز می‌توان نجات داد.
بودست در تو نیک همه وقت ظن من
ای مایهٔ صواب ، نکن ظن من خطا
هوش مصنوعی: در تو همیشه برای من چیزهای نیکو وجود داشته است، ای دلیل درستکاری. نگذار که برداشت من از تو نادرست باشد.
سعیی بکن ، که یابم از این قهرها خلاص
لطفی بکن ، که گردم از این رنجها رها
هوش مصنوعی: تلاش کن تا از این دوری و قهرها نجات پیدا کنم. لطفی کن تا از این رنج‌ها آزاد شوم.
بفزای حرمتم ، که در آن باشدت ثواب
بگشای خاطرم که از آن خیزدت ثنا
هوش مصنوعی: از حرمت بیفزا، چون در آنجا با شدت پاداش می‌توانی آرامشم را فراهم کنی، چرا که از آنجا ستایشت برمی‌خیزد.
تا در مسیر اختر و دور سپهر هست
قسم یکی سعادت و قسم یکی شقا
هوش مصنوعی: تا زمانی که ستاره‌ها در آسمان و دوری آسمان وجود دارد، قسمتی از زندگی خوشبختی و قسمتی دیگر از آن بدبختی است.
بادند ناسخان تو در روضهٔ حیات
بادند حاسدان تو در قبضهٔ فنا
هوش مصنوعی: دوستداران و طرفداران تو در بهشت زندگی می‌کنند، در حالی که حسودان تو در دام زوال و فنا گرفتارند.
پذرفته باد ماه صیام از تو و بخیر
بادت هزار ماه صیام دگر بقا
هوش مصنوعی: ماه رمضان را از تو می‌پذیریم و برایت آرزوی خیر و برکت داریم که هزار ماه دیگر هم چنین روزه‌هایی بر تو باقی بماند.