گنجور

حکایت ناقل این مقاله و شکایت قایل این رساله در بی‌وفایی یاران ریایی و دلایل بر فضیلت گوشهٔ تنهایی

دلا برخیز تا کنجی نشینیم
ز ابنای زمان کنجی گزینیم
عجب دوری و ناخوش روزگاریست
نه بر مردم نه بر دور اعتباریست
اگر سد سال باشی با کسی یار
پشیمانی کشی در آخر کار
از این بی‌مهر یاران دوری اولا
ز بزم وصلشان مهجوری اولا
بسا یاران که همدم می‌نمودند
وفادارانه خود را می‌ستودند
به اندک گفتگویی آخر کار
حدیث جور و کین کردند اظهار
گذشتند از طریق دوستداری
به دل دادند آهی یادگاری
چه عقل است این که نقد زندگانی
دهی تا در عوض آهی ستانی
خرد چون بر من مجنون بخندد
بر این سودا بخندد چون نخندد
از این سودا بغیر از شیونم نیست
بجز خوناب غم در دامنم نیست
بلی آن کس که این سوداست کارش
جز این نفعی نیاید در کنارش
مرا از سیل خون چشم خونبار
چه حاصل این زمان کز دست شد کار
غلط خود کرده‌ام جرم که باشد
سرشکم خون به دامان از چه باشد
همان به تا کنم کنجی نشیمن
چنان سازم پر از خونابه دامن
که سوی کس به عزم همزبانی
دگر نتوان شد از فرط گرانی
برآنم تا ز یاران ریایی
گریزم سوی اقلیم جدایی
اگر باشد ز خنجر خار آن راه
نهم بر خویشتن آزار آن راه
به رفتن گام همت بر گشایم
تهی‌پا آن بیابان طی نمایم
کنم از آب چشم شور خونبار
به دور خویش سد در سد نمکزار
که روز طاقتم را گر شب آید
ز درد بی کسی جان بر لب آید
به ره نتوان نهادن پای افکار
به عزلت خانه باید ساخت ناچار
دلا از پای همت بگسل این بند
نشینی در میان دور بلا چند
بیا چون ما کناری زین میان گیر
برو ترک وصال این و آن گیر
ازین ناجنس یاران ریایی
بسی بیگانگی به ز آشنایی
نه‌ای از مردمان دیده بهتر
به کنج خانه ساز و سر فرو بر
نظر بر مردمان دیده افکن
که چون کردند در کنجی نشیمن
چنان دیدند صاف آیینه خویش
که بینند آنچه باید دید از پیش
از آنرو طالب گنجند مردم
که شد در گوشهٔ ویرانه‌ای گم
چنین آب روان بیقدر از آنست
که او ناخوانده هر جانب روانست
طریق گوشه گیری چون کمان گیر
به دستت سر پیی دادم جهان گیر
کشندت گر به سوی خویش سد بار
طریق گوشه گیری را نگه دار
مکن بهر شکم اوقات ضایع
بهر چیزی که باشد باش قانع
چراغ از داغ داران بهر آنست
که پر از لقمهٔ چربش دهانست
به اندک خاک چون قانع شود مار
بود پیوسته با گنجش سروکار
از آن رو صیت کوس افتد به عالم
که او پیوسته خالی دارد اشکم
خم می برکند خود را سر از تن
که او را شد شکم پر تا به گردن
پی نان بر در اهل زمانه
چه سر مالی چو سگ بر آستانه
تو آن شیری که عالم بیشهٔ تست
کجا رفتن به هر در پیشهٔ تست
نیاید زان به پهلو شیر را سنگ
که از رفتن به هر در باشدش ننگ
چو سگ تا چند بر هر در فتادن
پی نانی عذاب خویش دادن
به ا ین سگ طبعی از خود باد ننگت
که بهر لقمه‌ای کافتد به چنگت
بود هر دم سرت بر آستانی
کشی هر لحظه جور پاسبانی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلا برخیز تا کنجی نشینیم
ز ابنای زمان کنجی گزینیم
هوش مصنوعی: ای دل، برخیز و بیایید در گوشه‌ای آرام بگیریم و از دنای این روزگار فاصله بگیریم.
عجب دوری و ناخوش روزگاریست
نه بر مردم نه بر دور اعتباریست
هوش مصنوعی: این روزگار بسیار تلخ و دشوار است، به طوری که نه می‌توان به مردم اعتماد کرد و نه به دور و بر خود.
اگر سد سال باشی با کسی یار
پشیمانی کشی در آخر کار
هوش مصنوعی: اگر سال‌ها با کسی دوست باشی، در نهایت ممکن است از آن دوستی پشیمان شوی.
از این بی‌مهر یاران دوری اولا
ز بزم وصلشان مهجوری اولا
هوش مصنوعی: از این همه بی‌محلی دوستان، در ابتدا دوری از مجالس وصالشان را تجربه کرده‌ام.
بسا یاران که همدم می‌نمودند
وفادارانه خود را می‌ستودند
هوش مصنوعی: بسیاری از دوستان بودند که با وفاداری در کنار هم بودند و خود را تحسین می‌کردند.
به اندک گفتگویی آخر کار
حدیث جور و کین کردند اظهار
هوش مصنوعی: پس از کمی صحبت، در نهایت به نقل از موضوع ظلم و کینه پرداختند.
گذشتند از طریق دوستداری
به دل دادند آهی یادگاری
هوش مصنوعی: دوستان با عشق و محبت از کنار هم گذشتند و یادگاری را به دل سپردند که احساسات عمیق آنها را به تصویر می‌کشد.
چه عقل است این که نقد زندگانی
دهی تا در عوض آهی ستانی
هوش مصنوعی: چه منطقی است که عمر و زندگی‌ات را بدهی و در عوض فقط آهی بگیری؟
خرد چون بر من مجنون بخندد
بر این سودا بخندد چون نخندد
هوش مصنوعی: اگر عقل و خرد بر من دیوانگی بخندد، بر این اشتباهات و خواسته‌های نابه‌جا هم خواهد خندید؛ اما اگر عقل بخندد، نشان‌دهنده این است که من در این راه اشتباه می‌کنم.
از این سودا بغیر از شیونم نیست
بجز خوناب غم در دامنم نیست
هوش مصنوعی: از این دل‌مشغولی تنها صدای ناله‌ام باقی‌مانده و جز غم و اندوهی که بر دامنم نشسته چیز دیگری ندارم.
بلی آن کس که این سوداست کارش
جز این نفعی نیاید در کنارش
هوش مصنوعی: بله، کسی که به این سود و منفعت می‌رسد، در واقع کارش هیچ فایده دیگری ندارد و جز این بهره‌ای به دست نخواهد آورد.
مرا از سیل خون چشم خونبار
چه حاصل این زمان کز دست شد کار
هوش مصنوعی: این زمان که کار از دست رفته و من تنها دریاچه‌ای از اشک و خون را می‌بینم، چه فایده‌ای برایم دارد؟
غلط خود کرده‌ام جرم که باشد
سرشکم خون به دامان از چه باشد
هوش مصنوعی: من به اشتباه خود اعتراف می‌کنم؛ چرا که اگر جرمی مرتکب شده‌ام، اشکی که بر گونه‌ام می‌ریزد و دامنم را خونی می‌کند، نشانه‌ای از آن است.
همان به تا کنم کنجی نشیمن
چنان سازم پر از خونابه دامن
هوش مصنوعی: من همان‌گونه که می‌خواهم، در گوشه‌ای از زندگی‌ام نشیمنی می‌سازم که دامنم را پر از اندوه و غم کند.
که سوی کس به عزم همزبانی
دگر نتوان شد از فرط گرانی
هوش مصنوعی: به خاطر مشکلات و فشارهای زندگی، نمی‌توان به کسی دیگر برای همدلی و گفتگو رفت.
برآنم تا ز یاران ریایی
گریزم سوی اقلیم جدایی
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم که از دوستان دوروی خود فرار کنم و به سرزمینی بروم که در آن تنهایی را تجربه کنم.
اگر باشد ز خنجر خار آن راه
نهم بر خویشتن آزار آن راه
هوش مصنوعی: اگر به خاطر درد و رنجی که می‌کشم، حتی با سلاحی چون خنجر هم به خودم آسیب بزنم، باز هم آن را قبول می‌کنم.
به رفتن گام همت بر گشایم
تهی‌پا آن بیابان طی نمایم
هوش مصنوعی: برای عبور از بیابان و پیمودن راه‌های دشوار، اراده و تلاش خود را به کار می‌برم، حتی اگر بدون هیچ دارایی و امکاناتی باشم.
کنم از آب چشم شور خونبار
به دور خویش سد در سد نمکزار
هوش مصنوعی: از چشمانم اشک غم‌انگیز می‌بارد و به دور خودم دیواری از نمک می‌زنم تا از درد و اندوه محافظت کنم.
که روز طاقتم را گر شب آید
ز درد بی کسی جان بر لب آید
هوش مصنوعی: وقتی شب فرارسد و درد تنهایی به من فشار بیاورد، طاقتم رو به پایان می‌رسد و حس می‌کنم جانم در حال جدا شدن است.
به ره نتوان نهادن پای افکار
به عزلت خانه باید ساخت ناچار
هوش مصنوعی: برای دست‌یابی به افکار و اندیشه‌های عمیق، باید از شلوغی‌ها و هیاهوها دور شد و در جایی ساکت و آرام زندگی کرد.
دلا از پای همت بگسل این بند
نشینی در میان دور بلا چند
هوش مصنوعی: ای دل، از قید و بند همت خود آزاد شو و دیگر مدتی در میان مشکلات و دشواری‌ها نمان.
بیا چون ما کناری زین میان گیر
برو ترک وصال این و آن گیر
هوش مصنوعی: بیا کنار بگذاریم تمام این جدایی‌ها و میانه‌ها، و مثل ما به زندگی بی‌دغدغه‌ای دست بزنیم و به ترک وابستگی‌هایی که ما را به هم نمی‌رسانند، بپردازیم.
ازین ناجنس یاران ریایی
بسی بیگانگی به ز آشنایی
هوش مصنوعی: از این دوستان ناپاک و دورو، آدمی به مراتب بیشتر احساس بیگانگی می‌کند تا از افرادی که هیچ آشنایی با آنها ندارد.
نه‌ای از مردمان دیده بهتر
به کنج خانه ساز و سر فرو بر
هوش مصنوعی: اگر تو از دیگران بهتر هستی، بهتر است که در خانه‌ات بماندی و خود را کم‌نمایی کنی.
نظر بر مردمان دیده افکن
که چون کردند در کنجی نشیمن
هوش مصنوعی: به اطراف خود نگاه کن و ببین مردم چگونه در گوشه‌ای از خانه‌شان زندگی می‌کنند.
چنان دیدند صاف آیینه خویش
که بینند آنچه باید دید از پیش
هوش مصنوعی: آنها به گونه‌ای دیدند که مثل یک آیینه صاف، همه چیز را به روشنی می‌بینند و می‌توانند آنچه را که باید پیش از این ببینند، مشاهده کنند.
از آنرو طالب گنجند مردم
که شد در گوشهٔ ویرانه‌ای گم
هوش مصنوعی: مردم به خاطر پیدا کردن گنج به جست‌وجو می‌پردازند چون در گوشه‌ای از ویرانی به چیزی ارزشمند برخورد کرده‌اند.
چنین آب روان بیقدر از آنست
که او ناخوانده هر جانب روانست
هوش مصنوعی: آب روان و زلالی که به طور طبیعی در جریان است، ارزش خاصی ندارد زیرا به طور مداوم و بدون خواست کسی در حال حرکت و جاری شدن است.
طریق گوشه گیری چون کمان گیر
به دستت سر پیی دادم جهان گیر
هوش مصنوعی: راه گوشه‌نشینی مانند کمانی است که در دستان تو قرار دارد و من به تو سر پیچی دادم که به تسلط بر جهان انجامیده است.
کشندت گر به سوی خویش سد بار
طریق گوشه گیری را نگه دار
هوش مصنوعی: اگر خطری تو را به سمت خود جذب کند، بارها باید راه خلوتی و آرامش را حفظ کنی.
مکن بهر شکم اوقات ضایع
بهر چیزی که باشد باش قانع
هوش مصنوعی: برای غذا و خوراک خود وقت را هدر نده، بلکه باید به چیزهایی که داری راضی باشی و قناعت کنی.
چراغ از داغ داران بهر آنست
که پر از لقمهٔ چربش دهانست
هوش مصنوعی: چراغ روشنایی‌اش به خاطر کسانی است که در تنگنا هستند و در دل خود، عشق و وابستگی به لذت‌ها دارند.
به اندک خاک چون قانع شود مار
بود پیوسته با گنجش سروکار
هوش مصنوعی: اگر مار به خاک کمی قانع باشد، همیشه در حال تعامل با گنجشک خواهد بود.
از آن رو صیت کوس افتد به عالم
که او پیوسته خالی دارد اشکم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی کسی به طور مداوم احساسات و درونیات خود را بروز می‌دهد و غم‌هایش را آشکار می‌کند، دیگران او را بیشتر می‌شناسند و به یادشان می‌ماند. اشک و احساسات این فرد باعث می‌شود که صدای او در دنیا طنین‌انداز شود و نامش در خاطرها بماند.
خم می برکند خود را سر از تن
که او را شد شکم پر تا به گردن
هوش مصنوعی: نیمه شب، خم می خوری و از درد و نیاز به خوراک، تن را رها می‌کنی و می‌گویی دیگر نمی‌توانم بیشتر از این تحمل کنم، زیرا شکم تو از غذا پر شده و به گردن رسیده است.
پی نان بر در اهل زمانه
چه سر مالی چو سگ بر آستانه
هوش مصنوعی: به دنبال نان و معیشت در برابر دیگران چه غم و اندوهی! مانند سگی که در مقابل در خانه کسی نشسته است.
تو آن شیری که عالم بیشهٔ تست
کجا رفتن به هر در پیشهٔ تست
هوش مصنوعی: تو همان شیره‌ای هستی که در دنیای خود، بر همه جا تسلط داری؛ پس چه نیازی به رفتن به هر در و مسلک دیگری داری؟
نیاید زان به پهلو شیر را سنگ
که از رفتن به هر در باشدش ننگ
هوش مصنوعی: شیر به خاطر ننگ از فرار کردن به سمت درها و ترس از دشمنان، خودش را به زحمت نمی‌اندازد و نه به آسیب سکوت می‌کند.
چو سگ تا چند بر هر در فتادن
پی نانی عذاب خویش دادن
هوش مصنوعی: چرا مانند سگ مدام در این و آنجا سراغ نان می‌گردی و خودت را به زحمت می‌اندازی؟
به ا ین سگ طبعی از خود باد ننگت
که بهر لقمه‌ای کافتد به چنگت
هوش مصنوعی: به خودت نگو که به خاطر لقمه‌ای ناچیز، در برابر چنین خصلت زشتی، به دیگران تسلیم می‌شوی و خجالت می‌کشی.
بود هر دم سرت بر آستانی
کشی هر لحظه جور پاسبانی
هوش مصنوعی: هر لحظه بر درِ کسی که از او حمایت می‌کنی، سر می‌گذاری و از او نگهبانی می‌کنی.

حاشیه ها

1393/06/12 12:09
هادی

بیت سوم صدسال اشتباه تایپ شده