گنجور

شمارهٔ ۶۰۶

زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:
که هست نور و صفا بیش در پریشانی
ندیده در دل روشندلان، کسی غم دل
نهفته آینه در خویش، چین پیشانی
ز باز گشتن باران ز ابر، دانستم
تلاش مرتبه می آورد پشیمانی
سری که از در حق دیده سجده واری رو
هزار حیف که آید فرو بسلطانی!
شد ار تو قدر سخن کم، ببند لب واعظ
که گشته قیمت کالا کم، از فراوانی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:
که هست نور و صفا بیش در پریشانی
هوش مصنوعی: شمع روشن زبان به سخن گشود و گفت: در حالت بی‌نظمی و آشفتگی، نور و روشنی بیشتری وجود دارد.
ندیده در دل روشندلان، کسی غم دل
نهفته آینه در خویش، چین پیشانی
هوش مصنوعی: کسی نمی‌تواند غم نهفته در دل روشندلان را درک کند، همان‌طور که نمی‌توان چین و چروک پیشانی را در آینه مشاهده کرد.
ز باز گشتن باران ز ابر، دانستم
تلاش مرتبه می آورد پشیمانی
هوش مصنوعی: با بازگشت باران از ابر، متوجه شدم که تلاش کردن گاهی به پشیمانی می‌انجامد.
سری که از در حق دیده سجده واری رو
هزار حیف که آید فرو بسلطانی!
هوش مصنوعی: سری که با خضوع و احترام به حقیقت و ارزش‌ها سجده کرده، ای کاش هرگز فرو نگشته و به بندگی سلطانی درنیاید!
شد ار تو قدر سخن کم، ببند لب واعظ
که گشته قیمت کالا کم، از فراوانی
هوش مصنوعی: اگر ارزش سخن تو کم شده است، لبِ واعظ را ببند که به خاطر زیاد شدن، قیمت کالا کاهش یافته است.