شمارهٔ ۱
ای نام دلگشای تو عنوان کارها
خاک در تو، آب رخ اعتبارها
خورشید و مه دو قطره باران فیض تو
مدی ز جنبش قلمت روزگارها
باشد شفق ز بیم تو هر شام بر فلک
رنگ پریدهای ز رخ لالهزارها
انگشتی از برای شهادت شود بلند
سروی که قد کشد ز لب جویبارها
از بهر خواندن رقم قدرتت بهار
اوراق گل شمرده به انگشت خارها
لطفت برات روزی مردم نوشته است
با خط سبز بر ورق کشتزارها
دیوانه خیال تو هرجا که پا نهد
ریزد ز شور عشق تو، طرح بهارها
جان دادهاند راهروان بس که در غمت
هر سنگ در رهت شده سنگ مزارها
موج سراب نیست، که در جستجوی تو
افتاده اند از پی هم بیقرارها
با خامه کی توان ره وصف تو قطع کرد؟
منزل کجا و، رهروی نی سوارها؟!
راه ثنای ذات تو را چون روم؟ که من
دارم به دوش از گنه خویش بارها!
گر بایدم کشید ندامت به قدر جرم
خوش کوتهست مدت این روزگارها
چون آوری به حشر من روسیاه را
از نسبتم شوند خجل شرمسارها!
واعظ اگر چه نیست امیدم به خویشتن
دست من است و، دامن امیدوارها
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای نام دلگشای تو عنوان کارها
خاک در تو، آب رخ اعتبارها
هوش مصنوعی: نام شگفتانگیز تو آغازگر کارهاست و ارزشهای مختلف در برابر تو مانند خاک و آب ناچیزند.
خورشید و مه دو قطره باران فیض تو
مدی ز جنبش قلمت روزگارها
هوش مصنوعی: خورشید و ماه، هر دو مانند دو قطره باران هستند که از فیض و رحمت تو نشأت میگیرند، و قلم تو با حرکت خود، روزگارها را رقم میزند.
باشد شفق ز بیم تو هر شام بر فلک
رنگ پریدهای ز رخ لالهزارها
هوش مصنوعی: شفق هر شب به خاطر نگرانی تو بر آسمان رنگی کمرنگ دارد، گویا که از چهرهی گلهای لاله در باغها کمنور شده است.
انگشتی از برای شهادت شود بلند
سروی که قد کشد ز لب جویبارها
هوش مصنوعی: انگشت شست برای اشاره به قد بلندی درختی که از کنار جویبارها سر برآورده، بالا میرود.
از بهر خواندن رقم قدرتت بهار
اوراق گل شمرده به انگشت خارها
هوش مصنوعی: برای درک زیبایی و شکوه قدرت تو، بهار گلها را در دل طبیعت میشمارم و به دقت به خارها نگاه میکنم.
لطفت برات روزی مردم نوشته است
با خط سبز بر ورق کشتزارها
هوش مصنوعی: مهربانی تو به نوعی برای مردم روزی مقرر شده است که با خط سبز بر روی صفحههای زراعت نوشته شده است.
دیوانه خیال تو هرجا که پا نهد
ریزد ز شور عشق تو، طرح بهارها
هوش مصنوعی: هرجا که دیوانه به فکر تو قدم میگذارد، شادی و زیبایی عشقت را مانند بهار، در دلها میپراکند.
جان دادهاند راهروان بس که در غمت
هر سنگ در رهت شده سنگ مزارها
هوش مصنوعی: عاشقان و رهروان عشق، به خاطر محنت و غم تو، جان خود را تقدیم کردهاند. هر سنگی که در راه تو قرار میگیرد، گویی سنگ مزارهایی است برای بستر خواب ابدی آنها.
موج سراب نیست، که در جستجوی تو
افتاده اند از پی هم بیقرارها
هوش مصنوعی: موجی که میبینی حقیقت ندارد و افرادی که به دنبالت هستند، بیقرار و ناآرام هستند.
با خامه کی توان ره وصف تو قطع کرد؟
منزل کجا و، رهروی نی سوارها؟!
هوش مصنوعی: با قلم چگونه میتوان به پایان توصیف تو رسید؟ کجا میتوان منزل گزید در حالی که مسافرانی از سوارکاران در راه هستند؟
راه ثنای ذات تو را چون روم؟ که من
دارم به دوش از گنه خویش بارها!
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم به ستایش تو بپردازم، در حالی که بار سنگین گناه خود را به دوش دارم؟
گر بایدم کشید ندامت به قدر جرم
خوش کوتهست مدت این روزگارها
هوش مصنوعی: اگر باید از ندامت رنج ببرم، به اندازهی گناهی که کردهام، خوشبختانه عمر این دوران کوتاه است.
چون آوری به حشر من روسیاه را
از نسبتم شوند خجل شرمسارها!
هوش مصنوعی: زمانی که در روز قیامت من را که ذلیل و نادم هستم به نزد خودت بیاوری، نسبت به من، دیگران شرمنده و خجالتزده خواهند شد.
واعظ اگر چه نیست امیدم به خویشتن
دست من است و، دامن امیدوارها
هوش مصنوعی: واعظ اگرچه به خودم امیدی ندارم، اما دست خودم در کار است و به دامن کسانی که امیدوارند، چنگ زدهام.