مثنوی: آوازه شناس گشت خامه - از دولت این سرودنامه
به نام آنکه شد سازنده چرخ
به رقصش چرخ چون «معروف» در کرخ
ز روز و شب بود ساز دوتارش
که از یک زخمه دارد نغمه بارش
فلک خرم ز مضرابِ ترِ او
کدوی مهر و مه از جَنتر او
ز گردون تا به کف مردنگ دارد
زمانه، ساز راک و رنگ دارد
چو ساز دف نوازی شد سپهرش
جلاجل دار کرد از ماه و مهرش
دیار آسمان را نزد عاقل
نباشد غیر او حافظ جلاجل
ز دستش نغمه زان دل میخراشد
که ساز خویش را خود میتراشد
برای نغمه چون سازد نی انبان
ز صبحش نی بود، از چرخ انبان
به خورشید و هلالش چون رسد دست
کمانچه زین دو آلت در کفش هست
ز هاله بست چنبر بر دف بدر
که گردد دفنواز مجلس قدر
چو شد خیط الشعاع مهر یکدست
ز بهر نغمه بر چنگ فلک بست
به ابریشم نوازیهای این چنگ
ز مضرابش برآید نغمه صد رنگ
چو مضرابش رهین پرده کاویست
بزرگ و کوچک سازش مساویست
به زخمه ریزد از قانون عالم
حوادث نغمهها، گه زیر و گه بم
چو گردد نقش خوان اوج خانه
ز پروینش بود در کف چغانه
ز عود شب که دارد پرده راز
خموشی بسته مضرابش بر آواز
به دستش در مَقام نغمه سور
بود از کوکب دمدار، طنبور
مَقام نغمه زان بسیار دارد
که از نُه چرخ، موسیقار دارد
ز دریا هفت قانون کرده طیار
که بنوازد ز تردستی به یکبار
چو بر قانون دریا زخمه ریزد
ازو طوفان صوت تازه خیزد
رباب از چشمه جاری به دستش
ز تار موج، دایم پای بستش
ز رود نهر چون گردد نواسنج
به صوت تازه از دلها برد رنج
گرفته ارغنون از کوه در پیش
که بیند کبک صوت از زخمه خویش
بدین سازنده چون دوران ننازد
که چندین ساز را تنها نوازد
چو از ترکیب آدم ارغنون ساخت
دهانش را دم او کرد و بنواخت
معاد و مبدأاش باشد دوتاری
که هر تاری دهد صوت هَزاری
چو صور حشر گردد پای بستش
دف گردون شود پاره ز دستش
بود تا از دف او رقص پیرای
سبک خیزی کند کوه گرانپای
ز سازش پشته در صحرای کانی
اصول و رقص خود سازد روانی
چو خواهد شعبه رقص زرینه
نهفته کی بماند یک دفینه
شترغو از صراطش چون بود پیش
توان زآهنگ او دیدن ره خویش
ز میزان حساب ار تافت جَنتر
به تار عدل مضرابش کشد سر
چو نای از نامه اعمال گیرد
صفیرش نغمه رحمت پذیرد
گر از کوثر بود در چنگ، رودش
صلای تشنگان باشد سرودش
چو با آهنگ عفوش کار باشد
صف عاصیش، موسیقار باشد
ز ساز صنع او، تصنیف اعراف
بلندآوازه شد از قاف تا قاف
ازین ره حور بر صوتش نثار است
که نقش جنتش بسته نگار است
حسینی جوی در نقش نعیمش
مخالف یاب در قعر حجیمش
چکان بحر اصول از زخمه او
زمانه غرق رقص از نغمه او
زند چون نوبهاران زخمه بر تار
به رقص زلزله خیزد چمنزار
هوا چون تر نگردد از سرودش
که در کف، ابر بارانیست رودش
به صوت و نقش اگر مضراب تازد
ز رعد و برق، صوت و نقش سازد
شترغو می نوازد گر ز سیلاب
کند دیوار، ساز رقص گرداب
گر از موج هوا گیرد کمانچه
ز صوت او شفق ریزد به خوانچه
نی چندین نیستان را به یکبار
نوازد با دم باد طربزار
بود از غیچک خوش صوت گردون
دیار چرخ را «استاد زیتون»
بنات النعش کاخ آبنوسی
ز سازش دیده ماتم را عروسی
اگر چینی نوازد از مه عید
ز نوروزش لبالب می توان دید
کند چون ساز پیغمبرنوازی
مقام صوت او گردد حجازی
نوازش گر نماید مرتضی را
حسینی آورد بر لب صدا را
به جشن مسجد ار آهنگ آرد
ز منبر ارغنون در چنگ دارد
اگر باشد ز تسبیحش چغانه
نوازد پنجگاه مقریانه
نی انبانی بود انسان به دستش
ز روی نغمه سازی پای بستش
شکم: انبان، گلو: نای فغان دار
بم و زیرش بلند و پست گفتار
به فعل آید ز سعی نغمه پرداز
به قدر قابلیت، نغمه زین ساز
به تحسین، صوت این ساز است لایق
بود گر با اصول دین موافق
گرش لاله رباب جشن راغ است
درختش ارغنون بزم باغ است
ز بهر شادی سبزان گلشن
نوازد خنجری از شاخ سوسن
رسد چون فصل پاتَربازی گل
شود مَندَل نواز جوش بلبل
پی رقص بتان پیرهن آل
نوازد در چمن نیلوفرین تال
چو از باد صبا مضراب سازد
ز هر شاخ کدو، جَنتر نوازد
اگر عودش بود از شاخ سنبل
دو صد مرغوله هر سویش کند گل
ز موج سبزه، بر شاخ سمن، تار
کشد، تا سازدش طنبور پرکار
کند از کلک نرگس چون نی صوت
نگردد نغمه تر، یک قلم فوت
نوازد چنگ چون از شاخ ریحان
مقام عطر یابد گوش مرغان
اگر قانون بود از آبشارش
چو موسیقار باشد جویبارش
درین باغ سراپا ساز وحدت
به هر سازی، مَقامی گشته قسمت
چو ساز پیکر بلبل نماید
به گوش گل، نوای تازه آید
ز نهر آب، چون رودش دهد دست
شود از اصفهانش نغمه پابست
ز قانون تن شیران بیشه
نماید بوسلیک آن صوت پیشه
چو بربط از وجود کبک سازد
عراق از بندبند او نوازد
دم آهنگرش چون شد نی انبان
بزرگ آید صدا بر گوش سندان
چغانه گر ز طفل شیرخوار است
مَقام کوچکش اینجا به کار است
گر از دروازهای قانون نوازد
به خانه از حجازش نقش سازد
چو گیرد ارغنونی از بقر پیش
مقام راست یابد نغمه اندیش
ز ترکیب خروسش چون شود ساز
بود عُشّاق در هر بندش آواز
چو هدهد در مَقام سازش آید
صدای او حسینی مینماید
اگر از کاغذ باد است چنگش
رَهاوی را نماید ساز رنگش
چو زنگ نای سر در دست گیرد
بجز زنگوله، صوتی کی پذیرد
نگردد تا نواسنجی مکرر
بود در هر مَقامش ساز دیگر
چو در دستش ز مهر و ماه، تال است
فلک هنگامه رقص هلال است
به کار نقش سازی چون زند چنگ
ز نقش او بود نُه پرده در رنگ
ز هر سازی که دارد از موالید
خورد بر گوش دل، آواز توحید
شده بعضی ازان دمسازِ شعبه
به ذکر حق، بلندآواز شعبه
صدای فاخته در ذکرخوانی
ز نوروز صبا آرد نشانی
کبوتر چون برآرد جوش یاهو
مبرقع میرود صوتش به هر سو
ز هم چون در شکستن شیشه ریزد
صدای پنجگاه ذکر خیزد
اگر یک جو شکست افتد به چینی
عشیران را ازو خرمن ببینی
ز مثقب، گاه چرخ صوفیانه
بود نیریز در فولادخانه
نهد پرگار چون در سیر پایی
حصار شوق را گردد بنایی
جرس گر میزند صد جا بر آهنگ
بجز رکبش نخیزد از دل تنگ
رسد چون بر لب طاسی سرانگشت
کند نوروز خارا جای در مشت
خورد بر طشت اگر یک بار سنگی
محیرخیز گردد بی درنگی
مکرر چون فتد بر طشت، راهش
کند لبریز ازصوت دوگاهش
به وقت بیضه دادن، ماکیانها
نشابورک نمایند از فغانها
کند چون طفل، قطع گریه خویش
سه گاه آید مَقام نغمه را پیش
ازان طایرنواز کوه و هامون
هما عودی بود صوتش همایون
چنین گوید نیستان گرد مرغوب
که صوت نعره شیر است مغلوب
صدای ببر چون آید به گوشت
بیاتی میکند تاراج هوشت
شتر قانون مستی گر بیابد
ز آهنگ مخالف رخ نتابد
حمار از چارگاه نغمه خویش
برد در بزم صحرا، کار خود پیش
بُزی در گله چون آید به افغان
ز ماهورش طرب یابند گرگان
اگر میشی برآرد ناله زار
ز نوروز عجم، گردی خبردار
به افغان چون گشاید بره لب را
توان فهمید نوروز عرب را
کسی کو پرده آهنگ داند
صدای کلب را عُزّال خواند
مگس چون بال بگشاید به پرواز
پر او صوت زابل میکند ساز
تن پشه اگر فرد است اگر زوج
صدا را از حضیض پر دهد اوج
ز چرخ آسیا خیزد چو آهنگ
نهفت آید به گوش دانه و سنگ
به حرف شعبه، نای کلک طغرا
مَقامی یافت بهر صوت انشا
مقام نغمه را ایزد شرف داد
بلند آوازگیهایش چو دف داد
نشابوری ست عطار سخنساز
که از حسن سخن دارد به شه ناز
به زابل یافت تا رستم مکانی
زطوس آمد به چنگش وصف خوانی
کمال از راه این بلبل زبان است
که از دوران نصیبش اصفهان است
تفنگی را که در نیریز سازند
به آهنگش مخالف را نوازند
چو مطرب گوید از اسب عراقی
رود گلگون می از چنگ ساقی
اگر جمازه گیری در نهاوند
بود زنگوله در پایش ز هر بند
ازان کعبه مقام بی نیاز است
که از راه طرب، مثل حجاز است
الهی، خانه خود کن مقامم
کزو ماند چو ابراهیم، نامم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به نام آنکه شد سازنده چرخ
به رقصش چرخ چون «معروف» در کرخ
هوش مصنوعی: به نام کسی که چرخها را آفرید و به خاطر رقص او، چرخها مانند معروف در کرخ به حرکت درآمدند.
ز روز و شب بود ساز دوتارش
که از یک زخمه دارد نغمه بارش
هوش مصنوعی: زندگی انسان همچون سازی است که از تارهای آن صدا و نغمهای برمیآید. این صدا و نغمه نتیجهی تلاشها و تجربیات او در روز و شب است.
فلک خرم ز مضرابِ ترِ او
کدوی مهر و مه از جَنتر او
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر نواهای دلنشین او شاداب است و گلابی و ماه همچون میوههای خوشبو از خلاقیت و artistry او به دست آمدهاند.
ز گردون تا به کف مردنگ دارد
زمانه، ساز راک و رنگ دارد
هوش مصنوعی: زمانه از آسمان تا به دست انسان، هر چیز را بهدست میآورد و برای هر چیزی رنگ و صدای مخصوص به خود را دارد.
چو ساز دف نوازی شد سپهرش
جلاجل دار کرد از ماه و مهرش
هوش مصنوعی: هنگامی که به نواختن دف مشغول شد، آسمان او را به گونهای درخشان و روشن همراه با ماه و خورشید دریافت کرد.
دیار آسمان را نزد عاقل
نباشد غیر او حافظ جلاجل
هوش مصنوعی: منظور این است که در نظر آدم باهوش، هیچ کس جز حافظ نمیتواند عنوان یک شاعر بزرگ و آسمانی را داشته باشد. به عبارتی، حافظ در مرتبهای قرار دارد که تنها او لیاقت این مقام را دارد و دیگران نمیتوانند در این زمینه با او رقابت کنند.
ز دستش نغمه زان دل میخراشد
که ساز خویش را خود میتراشد
هوش مصنوعی: صدای دلانگیز او از دلش برمیخیزد، زیرا خود او ساز خود را میسازد و نوا میسازد.
برای نغمه چون سازد نی انبان
ز صبحش نی بود، از چرخ انبان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نی، نغمههای زیبا و دلنشین خود را از صبحگاه و از چرخ طبیعت میگیرد. نی به عنوان یک ساز، در هر لحظه به نتایج و الهاماتی که از دنیای پیرامونش میگیرد، پاسخ میدهد.
به خورشید و هلالش چون رسد دست
کمانچه زین دو آلت در کفش هست
هوش مصنوعی: وقتی دست کمانچه به خورشید و ماه برسد، این نشاندهنده این است که این دو ابزار در دستان تو قرار دارند.
ز هاله بست چنبر بر دف بدر
که گردد دفنواز مجلس قدر
هوش مصنوعی: چند دوری که هالههایی بر دور ماه قرار گرفته، باعث میشود که نوازندهٔ دف در مراسم باشکوهی به نواختن بپردازد.
چو شد خیط الشعاع مهر یکدست
ز بهر نغمه بر چنگ فلک بست
هوش مصنوعی: وقتی که پرتوهای خورشید به صورت یکنواخت در آمد، برای سرودن نغمهای، آسمان را به تار و پود چنگ زینت بخشید.
به ابریشم نوازیهای این چنگ
ز مضرابش برآید نغمه صد رنگ
هوش مصنوعی: نواختن چنگ با لطافت و دقت خاصی یادآور حس زیبا و گوناگونی صداهاست که از آن تولید میشود. این نتها به مانند رنگهای مختلف، زیبایی و تنوع را در ایجاد موسیقی به همراه دارند.
چو مضرابش رهین پرده کاویست
بزرگ و کوچک سازش مساویست
هوش مصنوعی: ضربهزنندهی ساز، وابسته به پردهای است که در آن نواخته میشود و در اینجا، بزرگ و کوچک بودن سازها با هم برابر است.
به زخمه ریزد از قانون عالم
حوادث نغمهها، گه زیر و گه بم
هوش مصنوعی: از قوانین طبیعت، حوادث مختلفی رخ میدهند که مانند نغمههایی با لحنهای متفاوت، گاهی زیر و گاهی بم به گوش میرسند.
چو گردد نقش خوان اوج خانه
ز پروینش بود در کف چغانه
هوش مصنوعی: وقتی که ستاره پروین در آسمان به اوج میرسد، تصویر آن در دست چغانه (ساز موسیقی) ظاهر میشود.
ز عود شب که دارد پرده راز
خموشی بسته مضرابش بر آواز
هوش مصنوعی: در شب تاریک که بوی عود آن پردهای از سکوت ایجاد کرده، نواهای خوشی به گوش میرسد.
به دستش در مَقام نغمه سور
بود از کوکب دمدار، طنبور
هوش مصنوعی: در دستان او، مقام خوشایند و دلنوازی وجود داشت و از درخشش ستارهای خاص، ساز طنبور به صدا درآمد.
مَقام نغمه زان بسیار دارد
که از نُه چرخ، موسیقار دارد
هوش مصنوعی: در عالم وجود، لحظات بسیار زیبایی وجود دارد که از نُه آسمان، هنرمندی به نام موسیقی دانسته میشود.
ز دریا هفت قانون کرده طیار
که بنوازد ز تردستی به یکبار
هوش مصنوعی: از دریا هفت قانون به شکل پرندهای درست کرده که با تردستی و زیرکی، همه را در یک بار به نواختن در میآورد.
چو بر قانون دریا زخمه ریزد
ازو طوفان صوت تازه خیزد
هوش مصنوعی: وقتی که با قوانین دریا برخوردی انجام شود، طوفانی از صداهای نو و تازه به وجود میآید.
رباب از چشمه جاری به دستش
ز تار موج، دایم پای بستش
هوش مصنوعی: رباب به طور مداوم در چشمهای که از تارهای موج جاری میشود، پایبند است.
ز رود نهر چون گردد نواسنج
به صوت تازه از دلها برد رنج
هوش مصنوعی: وقتی نواهای دلنشین از رودخانه به گوش میرسد، درد و رنجهای درون انسانها را تسکین میدهد.
گرفته ارغنون از کوه در پیش
که بیند کبک صوت از زخمه خویش
هوش مصنوعی: صدای زیبا و دلنواز از کوه به گوش میرسد، به طوری که کبکها برای شنیدن آن میآیند و به صدای خود پاسخ میدهند.
بدین سازنده چون دوران ننازد
که چندین ساز را تنها نوازد
هوش مصنوعی: سازنده این دوران، اگر نادیده گرفته شود، تنها به نوازندگی چند ساز ادامه میدهد.
چو از ترکیب آدم ارغنون ساخت
دهانش را دم او کرد و بنواخت
هوش مصنوعی: وقتی انسان با ترکیب مختلفی شکل میگیرد، زبانش به مانند ساز موسیقی عمل کرده و به او امکان ابراز احساسات و بیان احساسات را میدهد.
معاد و مبدأاش باشد دوتاری
که هر تاری دهد صوت هَزاری
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که مانند یک دوتار که هر رشتهاش صدای متفاوتی را ایجاد میکند، جهان نیز از دو اصل اصلی تشکیل شده است: مبدأ و معاد. به عبارت دیگر، همه چیز در زندگی ما ناشی از آغاز و پایان است و هر کدام تأثیرات گوناگونی بر ما دارند.
چو صور حشر گردد پای بستش
دف گردون شود پاره ز دستش
هوش مصنوعی: زمانی که قیامت برپا شود، پای بشر به زنجیر خواهد بود و آسمان به صورت تکههایی از دست او جدا خواهد شد.
بود تا از دف او رقص پیرای
سبک خیزی کند کوه گرانپای
هوش مصنوعی: تا زمانی که صدا و ریتم دف برپا باشد، کوه سنگین و استوار نیز به رقص و جنب و جوش درمیآید.
ز سازش پشته در صحرای کانی
اصول و رقص خود سازد روانی
هوش مصنوعی: از همنوایی و هماهنگی در دل بیابان، روحی شاداب و سرزنده به حرکت درمیآید و خود را به رقص درمیآورد.
چو خواهد شعبه رقص زرینه
نهفته کی بماند یک دفینه
هوش مصنوعی: زمانی که یک شاخه یا نشانه از رقص زیبا و پنهان شده بخواهد خود را نشان دهد، دیگر چیزی از آن گنجینه باقی نمیماند.
شترغو از صراطش چون بود پیش
توان زآهنگ او دیدن ره خویش
هوش مصنوعی: شتر از مسیر خود به دلیل قدرتش نمیتواند جلوتر برود و فقط میتواند آهنگ خود را ببیند و مسیرش را پیدا کند.
ز میزان حساب ار تافت جَنتر
به تار عدل مضرابش کشد سر
هوش مصنوعی: اگر ترازوی حساب، چنان به نیکی بچرخد که نواهای عدالت را برآورده کند، آنگاه سرنوشت به خوبی رقم خواهد خورد.
چو نای از نامه اعمال گیرد
صفیرش نغمه رحمت پذیرد
هوش مصنوعی: زمانی که نای به نامه اعمال خود اشاره کند، صدایش به نغمهای از رحمت تبدیل میشود.
گر از کوثر بود در چنگ، رودش
صلای تشنگان باشد سرودش
هوش مصنوعی: اگر جامی از کوثر در دستانش باشد، نغمهاش برای تشنگان همچون سرودی دلنواز خواهد بود.
چو با آهنگ عفوش کار باشد
صف عاصیش، موسیقار باشد
هوش مصنوعی: اگر کسی با نغمه و آهنگ دلنشینی آزاد شود، به گونهای که صف عاصیان در برابرش قرار گیرد، او به مانند یک موسیقیدان خواهد بود.
ز ساز صنع او، تصنیف اعراف
بلندآوازه شد از قاف تا قاف
هوش مصنوعی: از هنر و آفرینش خداوند، آهنگ و شعری بلند و دلنشین از گوشهای به گوشهی دیگر بوجود آمد.
ازین ره حور بر صوتش نثار است
که نقش جنتش بسته نگار است
هوش مصنوعی: از این راه، حوریان به صدای او نثار میشوند، چون تصویر بهشت به خاطر زیباییاش شکل گرفته است.
حسینی جوی در نقش نعیمش
مخالف یاب در قعر حجیمش
هوش مصنوعی: در عالم هستی، حسین به مانند نهر آبی است که در مسیری زیبا و دلنشین جاری است. با این حال، در عمق و پهنای وجود او، میتوان تضادها و چالشهایی را یافت که نشاندهنده تنوع و پیچیدگی شخصیت او است.
چکان بحر اصول از زخمه او
زمانه غرق رقص از نغمه او
هوش مصنوعی: بارش معانی از دستان او همچون دریایی است که دنیا از نغمههایش غرق در رقص و شادی میشود.
زند چون نوبهاران زخمه بر تار
به رقص زلزله خیزد چمنزار
هوش مصنوعی: زندگی مانند بهار است که با نواخته شدن ساز، گلی به رقص میآید و دشت و چمن به جنبش در میآید.
هوا چون تر نگردد از سرودش
که در کف، ابر بارانیست رودش
هوش مصنوعی: هوا به خاطر آوازش تازه و شاداب نمیشود، زیرا در دستش ابری است که باران میبارد.
به صوت و نقش اگر مضراب تازد
ز رعد و برق، صوت و نقش سازد
هوش مصنوعی: اگر نوا و تصویر با قدرت و شدت ایجاد شود، مانند رعد و برق، میتواند آثار زیبا و دلنشینی را به وجود آورد.
شترغو می نوازد گر ز سیلاب
کند دیوار، ساز رقص گرداب
هوش مصنوعی: شتر با صدای غرش خود مینوازد، اگر دیوار سیلاب را بشکند، رقص گرداب آغاز میشود.
گر از موج هوا گیرد کمانچه
ز صوت او شفق ریزد به خوانچه
هوش مصنوعی: اگر صدای او به مانند کمانچهای از موج هوا بیرون آید، در آن صورت، رنگهایی شبیه به شفق در سفره پخش میشود.
نی چندین نیستان را به یکبار
نوازد با دم باد طربزار
هوش مصنوعی: چراکه نسیم نمیتواند به یکباره به همه نیها نغمه و سرور ببخشد.
بود از غیچک خوش صوت گردون
دیار چرخ را «استاد زیتون»
هوش مصنوعی: در دیار چرخ، خوش صدای غیچک وجود داشت که به استاد زیتون معروف بود.
بنات النعش کاخ آبنوسی
ز سازش دیده ماتم را عروسی
هوش مصنوعی: دختران نعش، مانند کاخی از چوب آبنوس، به سبب همراهی با زیبایی، چهرهی غم را به جشن و شادی تبدیل کردهاند.
اگر چینی نوازد از مه عید
ز نوروزش لبالب می توان دید
هوش مصنوعی: اگر کسی به زیبایی و هنرمندی چینی وجود داشته باشد، میتوان با نگاهی به جشن نوروز او را شاداب و پر از زندگی دید.
کند چون ساز پیغمبرنوازی
مقام صوت او گردد حجازی
هوش مصنوعی: زمانی که صدای پیغمبر به نوا در آید، مقام و جایگاه او به مانند صدای حجاز میشود.
نوازش گر نماید مرتضی را
حسینی آورد بر لب صدا را
هوش مصنوعی: وقتی که مرتضی را ناز و نوازش میکنند، صدایی حسینی بر لبانش جاری میشود.
به جشن مسجد ار آهنگ آرد
ز منبر ارغنون در چنگ دارد
هوش مصنوعی: به جشن مسجد میآید و از منبر صدای موسیقی را با خود میآورد.
اگر باشد ز تسبیحش چغانه
نوازد پنجگاه مقریانه
هوش مصنوعی: اگر تسبیح او را بیان کنیم، مثل نواختن زیبا و موزون در ساعتهای خاص است.
نی انبانی بود انسان به دستش
ز روی نغمه سازی پای بستش
هوش مصنوعی: انسان مانند نی است که میتواند نغمه سر دهد و احساساتش را منتقل کند، اما این نغمهها زمانی زیبا و دلنشین خواهند بود که او در آرامش و ثبات باشد.
شکم: انبان، گلو: نای فغان دار
بم و زیرش بلند و پست گفتار
هوش مصنوعی: شکم مانند کیسهای است که در آن چیزها جمع میشود و گلو مانند لولهای است که صدا از آن خارج میشود. در اینجا اشاره شده که هر دو بخش، یعنی شکم و گلو، نقش مهمی در بیان و احساسات دارند، اما یکی به نوعی در بالاترین سطح و دیگری در پایینترین سطح قرار دارد.
به فعل آید ز سعی نغمه پرداز
به قدر قابلیت، نغمه زین ساز
هوش مصنوعی: نغمهساز با تلاش خود، به اندازه استعداد و تواناییاش، موسیقی را اجرا میکند.
به تحسین، صوت این ساز است لایق
بود گر با اصول دین موافق
هوش مصنوعی: این ساز، صدای زیبایی دارد و شایسته تحسین است، اگر چه باید مطابق با اصول دین باشد.
گرش لاله رباب جشن راغ است
درختش ارغنون بزم باغ است
هوش مصنوعی: اگرچه لالههای باغ در جشن و شادمانی هستند، اما درخت آنجا با نغمههای خوشی همراه است و فضایی دلانگیز را به وجود میآورد.
ز بهر شادی سبزان گلشن
نوازد خنجری از شاخ سوسن
هوش مصنوعی: برای خوشحالی و شادی سبزها، باغ به لطافت گلی از شاخ سوسن نوازش میشود.
رسد چون فصل پاتَربازی گل
شود مَندَل نواز جوش بلبل
هوش مصنوعی: وقتی فصل پاییز میرسد، گلها به سراغ نوازش میآیند و بلبلها با شادی و سرزندگی آواز میخوانند.
پی رقص بتان پیرهن آل
نوازد در چمن نیلوفرین تال
هوش مصنوعی: پیرهنی که دوست دارد، در چمنهای نیلوفر به خاطر رقص معشوقهها به رقص در میآید.
چو از باد صبا مضراب سازد
ز هر شاخ کدو، جَنتر نوازد
هوش مصنوعی: وقتی که نسیم ملایم به وزیدن درمیآید، از هر درخت کدو نواهایی زیبا میسراید.
اگر عودش بود از شاخ سنبل
دو صد مرغوله هر سویش کند گل
هوش مصنوعی: اگر عود خوشبویی از گل سنبل داشته باشد، دو صد پرنده به دور آن پرواز میکنند و هر طرف را گلستان میکنند.
ز موج سبزه، بر شاخ سمن، تار
کشد، تا سازدش طنبور پرکار
هوش مصنوعی: از امواج سبز رنگ، روی شاخهی درخت سمن، نخی کشیده میشود تا آن را به طنبوری پرArbeits تبدیل کند.
کند از کلک نرگس چون نی صوت
نگردد نغمه تر، یک قلم فوت
هوش مصنوعی: چشمهای زیبای نرگس، مانند نی، نمیتواند صدایی را ایجاد کند. وقتی یک قلم (نواختن) به پایان برسد، نغمه و آهنگ هم از بین میرود.
نوازد چنگ چون از شاخ ریحان
مقام عطر یابد گوش مرغان
هوش مصنوعی: زمانی که نوازش چنگ از شاخ ریحان به گوش میرسد، عطر خوش آن به گوش پرندگان میرسد.
اگر قانون بود از آبشارش
چو موسیقار باشد جویبارش
هوش مصنوعی: اگر یک قانون منظم وجود داشته باشد، جویبارش مانند آهنگی خواهد بود که از آبشار به صدا درمیآید.
درین باغ سراپا ساز وحدت
به هر سازی، مَقامی گشته قسمت
هوش مصنوعی: در این باغ که تماماً پر از هماهنگی و اتحاد است، به هر نغمی و آهنگی، جایگاهی خاص و مخصوص به خود اختصاص داده شده است.
چو ساز پیکر بلبل نماید
به گوش گل، نوای تازه آید
هوش مصنوعی: وقتی بلبل با صدای خوش خود به گل نغمه میخواند، نوای تازهای به گوش میرسد.
ز نهر آب، چون رودش دهد دست
شود از اصفهانش نغمه پابست
هوش مصنوعی: وقتی که از نهر آب، رود جاری شود، همواره صدای دلنشینی از اصفهان به گوش میرسد.
ز قانون تن شیران بیشه
نماید بوسلیک آن صوت پیشه
هوش مصنوعی: تن شیران در جنگل از قوانین خود پیروی میکند و در عوض، صدای آنان همچون بوسلیک یا نوازشگر است.
چو بربط از وجود کبک سازد
عراق از بندبند او نوازد
هوش مصنوعی: زمانی که صدای ساز شاداب و زنده میشود، عراق هم به خاطر وجود دلنشین او، به نوازش و خوشی میپردازد.
دم آهنگرش چون شد نی انبان
بزرگ آید صدا بر گوش سندان
هوش مصنوعی: وقتی که دم آهنگر به صدا درمیآید، صدای آن به قدری بلند و گیراست که به گوش سندان میرسد؛ به عبارتی، صدای کار و تلاش آهنگر در اثر کارش به خوبی شنیده میشود.
چغانه گر ز طفل شیرخوار است
مَقام کوچکش اینجا به کار است
هوش مصنوعی: نغمهای که از کودک شیرخوار به گوش میرسد، نشاندهندهی اهمیت و نیاز به حضور او در این مکان است.
گر از دروازهای قانون نوازد
به خانه از حجازش نقش سازد
هوش مصنوعی: اگر از دروازهای قانون به خانه بیاید، نقش و اثر آن از سرزمین حجاز خواهد بود.
چو گیرد ارغنونی از بقر پیش
مقام راست یابد نغمه اندیش
هوش مصنوعی: وقتی که رنگ ارغوانی به دست آید و در برابر مقام راست قرار گیرد، به اندیشههایش نغمهای خوشایند خواهد رسید.
ز ترکیب خروسش چون شود ساز
بود عُشّاق در هر بندش آواز
هوش مصنوعی: وقتی خروس به هم میآید و موزیک میسازد، عاشقان نیز در هر گوشه از آن آهنگ آواز میخوانند.
چو هدهد در مَقام سازش آید
صدای او حسینی مینماید
هوش مصنوعی: وقتی هدهد به مقام صلح و دوستی میرسد، صدای او به تسیس و حسینی بودن میماند.
اگر از کاغذ باد است چنگش
رَهاوی را نماید ساز رنگش
هوش مصنوعی: اگر از کاغذ ساخته شده باشد، صدای آن مثل بادی خواهد بود و زیباییاش را به نمایش خواهد گذاشت.
چو زنگ نای سر در دست گیرد
بجز زنگوله، صوتی کی پذیرد
هوش مصنوعی: وقتی که زنگ نای به دست گرفته شود، جز صدای زنگوله دیگر صدایی به گوش نخواهد رسید.
نگردد تا نواسنجی مکرر
بود در هر مَقامش ساز دیگر
هوش مصنوعی: در هر مقام و موقعیتی، همیشه نباید به یک شیوه و تنوع ثابت عمل کرد؛ بلکه هر بار باید متناسب با شرایط و موقعیت، روشی تازه و متفاوت اتخاذ کرد.
چو در دستش ز مهر و ماه، تال است
فلک هنگامه رقص هلال است
هوش مصنوعی: وقتی مهر و ماه در دستان اوست، آسمان در حال رقص و شادی است.
به کار نقش سازی چون زند چنگ
ز نقش او بود نُه پرده در رنگ
هوش مصنوعی: زمانی که هنرمند به خلق آثار خود میپردازد، هنگامی که سازش را به صدا در میآورد، در واقع از زیباییهای هنر در نه پرده رنگین استفاده میکند.
ز هر سازی که دارد از موالید
خورد بر گوش دل، آواز توحید
هوش مصنوعی: هر صدایی که از آثار و آموزهها ناشی میشود، بر دل شنونده طنینانداز است و بیانگر یکتایی و وحدت وجود خداوند است.
شده بعضی ازان دمسازِ شعبه
به ذکر حق، بلندآواز شعبه
هوش مصنوعی: برخی از همراهان من در این مسیر، با یاد خدا به صدای بلند و خوشی مشغولند.
صدای فاخته در ذکرخوانی
ز نوروز صبا آرد نشانی
هوش مصنوعی: صدای فاخته به نوعی خبر از آمدن بهار و نوروز میدهد و با زلالیاش، یادآور شادی و نوید فروردین است.
کبوتر چون برآرد جوش یاهو
مبرقع میرود صوتش به هر سو
هوش مصنوعی: وقتی کبوتر پر بکشد و شوری به پا کند، صدایش در همه جا پخش میشود.
ز هم چون در شکستن شیشه ریزد
صدای پنجگاه ذکر خیزد
هوش مصنوعی: زمانی که شیشهای میشکند، صدای خاصی تولید میکند؛ این صدا مشابه به ذکر و نیایشی است که به ما یادآوری میکند که از هم جدا شدهایم یا چیزی از دست رفته است.
اگر یک جو شکست افتد به چینی
عشیران را ازو خرمن ببینی
هوش مصنوعی: اگر یک ذره از چیزی آسیب ببیند، تأثیر آن میتواند به اندازهای باشد که خسارت زیادی به دیگران بزند و باعث نابودی داراییهای آنها شود.
ز مثقب، گاه چرخ صوفیانه
بود نیریز در فولادخانه
هوش مصنوعی: از گردونهٔ زندگی، گاهی چون صوفی میچرخد، اما در این گردش نینداز بر کورهٔ فولادسازی.
نهد پرگار چون در سیر پایی
حصار شوق را گردد بنایی
هوش مصنوعی: وقتی که پرگار را روی زمین بگذاری و در حال حرکت دور دایرهای بگردی، حس شوق و اشتیاق به ساختن و ایجاد کردن در تو شکل میگیرد.
جرس گر میزند صد جا بر آهنگ
بجز رکبش نخیزد از دل تنگ
هوش مصنوعی: اگر جرس صدای خود را در جاهای مختلف به گوش میرساند، جز اینکه دل تنگش را به یاد نمیآورد، از هیچ جای دیگر صدایی نخواهد داشت.
رسد چون بر لب طاسی سرانگشت
کند نوروز خارا جای در مشت
هوش مصنوعی: زمانی که روز نوروز سرانجام فرا برسد، زندگی و شادی به مانند سنگ قیمتی در دست ما قرار خواهد گرفت.
خورد بر طشت اگر یک بار سنگی
محیرخیز گردد بی درنگی
هوش مصنوعی: اگر یک سنگ بر روی طشت بیفتد، به سرعت باعث تغییر و جابجایی خواهد شد.
مکرر چون فتد بر طشت، راهش
کند لبریز ازصوت دوگاهش
هوش مصنوعی: وقتی صدای دوگاه بر روی طشت تکراراً میافتد، باعث میشود که طشت پر از صدا شود.
به وقت بیضه دادن، ماکیانها
نشابورک نمایند از فغانها
هوش مصنوعی: در زمان تولید مثل، مرغها از سر صدا و نعرههای خود به همدیگر اعلام وجود میکنند.
کند چون طفل، قطع گریه خویش
سه گاه آید مَقام نغمه را پیش
هوش مصنوعی: کودک وقتی که میخواهد گریهاش را متوقف کند، گاهی اوقات به آواز و نغمه میپردازد.
ازان طایرنواز کوه و هامون
هما عودی بود صوتش همایون
هوش مصنوعی: صوت دلنشین پرندگان کوه و دشت مانند صدای خوش آواز هما است.
چنین گوید نیستان گرد مرغوب
که صوت نعره شیر است مغلوب
هوش مصنوعی: صدای نی در اینجا میگوید که صدای نعره شیر، علیرغم قدرت و هیبتش، در برابر جذابیت و طراوت موسیقی نی ناچیز است.
صدای ببر چون آید به گوشت
بیاتی میکند تاراج هوشت
هوش مصنوعی: وقتی صدای ببر را بشنوی، احساس میکنی که آرامش و تمرکزت را از دست میدهی.
شتر قانون مستی گر بیابد
ز آهنگ مخالف رخ نتابد
هوش مصنوعی: اگر شتر در حالت مستی با آهنگی مخالف روبهرو شود، همچنان به مسیر خود ادامه میدهد و توجهی به موانع نمیکند.
حمار از چارگاه نغمه خویش
برد در بزم صحرا، کار خود پیش
هوش مصنوعی: در میدان خوشگذران، خر با صدای نغمهاش کار خودش را به نمایش گذاشت.
بُزی در گله چون آید به افغان
ز ماهورش طرب یابند گرگان
هوش مصنوعی: وقتی بزی در گله با صدای نالهاش ظاهر میشود، گرگها از خوشحالی میرقصند و شاد میشوند.
اگر میشی برآرد ناله زار
ز نوروز عجم، گردی خبردار
هوش مصنوعی: اگر در روز نوروز صدای نالهای شنیدی، بدان که خبر مهمی در راه است.
به افغان چون گشاید بره لب را
توان فهمید نوروز عرب را
هوش مصنوعی: وقتی که افغان صحبت میکند و لبخند میزند، میتوان فهمید که نوروز عرب چگونه است.
کسی کو پرده آهنگ داند
صدای کلب را عُزّال خواند
هوش مصنوعی: کسی که با نغمه و موسیقی آشناست، صدای سگ را عزا میداند.
مگس چون بال بگشاید به پرواز
پر او صوت زابل میکند ساز
هوش مصنوعی: مگس وقتی بالهایش را باز کند و پرواز کند، صداهایی تولید میکند که صدای آن شبیه ساز زابل است.
تن پشه اگر فرد است اگر زوج
صدا را از حضیض پر دهد اوج
هوش مصنوعی: اگر قسمت بدنی پشه تک باشد یا جفت، صدای آن میتواند به اوج بلندی برسد و از پایینترین سطح خود فراتر برود.
ز چرخ آسیا خیزد چو آهنگ
نهفت آید به گوش دانه و سنگ
هوش مصنوعی: از چرخ آسیاب، زمانی که صدای نرم و آرامی به گوش میرسد، دانه و سنگ نیز متوجه آن میشوند.
به حرف شعبه، نای کلک طغرا
مَقامی یافت بهر صوت انشا
هوش مصنوعی: به گفتهی شعبه، نای (نی) جدیدی برای نوشتن کلمات زیبا و هنری پیدا شد.
مقام نغمه را ایزد شرف داد
بلند آوازگیهایش چو دف داد
هوش مصنوعی: خداوند مقام و ارزش نغمه را بالا برد و آوازهایش را مانند صدای دف بلند و دلنشین قرار داد.
نشابوری ست عطار سخنساز
که از حسن سخن دارد به شه ناز
هوش مصنوعی: عطار، شاعری از نشابور است که با مهارت و زیبایی سخن میگوید و به خاطر زیبایی کلامش به پادشاه(dana و کسانی که در مقام بالا قرار دارند، احترام گذاشته و در نظر آنها عزیز است.
به زابل یافت تا رستم مکانی
زطوس آمد به چنگش وصف خوانی
هوش مصنوعی: در زابل، رستم مکانی را پیدا کرد و زطوس به چنگ او آمد تا وصف و داستانش را بیان کند.
کمال از راه این بلبل زبان است
که از دوران نصیبش اصفهان است
هوش مصنوعی: بلبل، بهترین و زیباترین سخنان را از زبانی پرطراوت و شیرین بیان میکند و این زیبایی و کمالی که از آن دارد، به خاطر سرزمین اصفهان است که به او الهام بخشیده است.
تفنگی را که در نیریز سازند
به آهنگش مخالف را نوازند
هوش مصنوعی: تفنگی که در نیریز ساخته میشود، به صدای خاصی که دارد، مخالفان را آرامش میبخشد.
چو مطرب گوید از اسب عراقی
رود گلگون می از چنگ ساقی
هوش مصنوعی: زمانی که نوازنده از اسب عراقی میگوید، گلی سرخ رنگ در دستان ساقی جاری میشود.
اگر جمازه گیری در نهاوند
بود زنگوله در پایش ز هر بند
هوش مصنوعی: اگر کسی در نهاوند مشغول پاکسازی و جمعآوری زباله باشد، به خاطر کارش زنگولهای به پایش آویزان میشود تا دیگران متوجه او شوند.
ازان کعبه مقام بی نیاز است
که از راه طرب، مثل حجاز است
هوش مصنوعی: این کعبه، جایگاهی است که آدمی در آن نیازهای روحی و معنوی خود را برطرف میکند و برای رسیدن به شادی و آرامش، همانند سرزمین حجاز راهی است سرشار از نشاط و خوشحالی.
الهی، خانه خود کن مقامم
کزو ماند چو ابراهیم، نامم
هوش مصنوعی: خداوند، خانهام را مانند خانه ابراهیم قرار ده، که در آنجا نام و یاد من باقی بماند.
حاشیه ها
1403/08/29 19:10
احمد خرمآبادیزاد
مصرع نخست بیت شماره 4:
مَردَنگ = تنبک <فرهنگ فارسی معین (6 جلدی)، در توضیح واژۀ «مَردَنگی»>
این واژه در سِنْدی (پاکستان)، «مِردَنگ» خوانده میشود.