گنجور

شمارهٔ ۱۳۲

دارم از سرچشمه، رو در دشت حیرانی چو آب
گاه شهری می شوم، گاهی بیابانی چو آب
قمریان همدوش سرو و بلبلان دمساز گل
من ندیدم زین گلستان غیر حیرانی چو آب
در تکبر همچو خاکی، در سبکروحی چو باد
آتشی در قتل ما، در پاکدامانی چو آب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دارم از سرچشمه، رو در دشت حیرانی چو آب
گاه شهری می شوم، گاهی بیابانی چو آب
هوش مصنوعی: من از منبعی زنده و اصلی می‌آیم و در دشت حیرانی در حال حرکت هستم. گاهی مثل آب شهری می‌شوم، گاهی هم مثل آب بیابانی.
قمریان همدوش سرو و بلبلان دمساز گل
من ندیدم زین گلستان غیر حیرانی چو آب
هوش مصنوعی: قمریان، که نماد زیبایی و عشق هستند، در کنار سروها و بلبل‌ها در این باغ وجود دارند. اما من هیچ چیز دیگری جز حیرت و سرگشتگی در این گلستان ندیده‌ام. مانند آب که به آرامی در جریان است، من نیز در این دنیا دچار گیجی و سردرگمی هستم و هیچ چیز بیشتری پیدا نکرده‌ام.
در تکبر همچو خاکی، در سبکروحی چو باد
آتشی در قتل ما، در پاکدامانی چو آب
هوش مصنوعی: تو در غرور و خودخواهی به مانند خاکی، و در فروتنی و سادگی به مانند بادی هستی. آتشی که در کشتن ماست، پاکدامنی و طهارتش همچون آب است.