شمارهٔ ۱۲۵
بر یاد رخش چون رود از دیده من آب
صد باغ توان داد به یک چشم زدن آب
آب از مژه رو کرد به من، آه چه سازم
گر وانشود همچو حباب از سر من آب
با آن رخ شاداب به گلشن چو درآیی
از سایه روی تو خورد سرو و سمن آب
زاهد نشود قابل پابوس خم می
چون شیشه، گر از باده کشد دست و دهن آب
گر شهرت تردامنی گل شنود خاک
هرگز نگذارد که درآید به چمن آب
سرچشمه این بادیه را خضر بلد نیست
برداشتمی کاش چو گوهر ز وطن آب
تر شد ره گوشم ز غزلخوانی طغرا
هرگز نشنیدم که برآید ز سخن آب
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر یاد رخش چون رود از دیده من آب
صد باغ توان داد به یک چشم زدن آب
هوش مصنوعی: وقتی به یاد چهرهات میافتم، اشکهایم از چشمانم مثل سیلاب جاری میشوند و گویی که میتوانم در لحظهای، آب صد باغ را به دوش بکشم.
آب از مژه رو کرد به من، آه چه سازم
گر وانشود همچو حباب از سر من آب
هوش مصنوعی: آب چشم او به من زل زده و من نمیدانم چه کنم اگر این احساس مانند حبابی از روی سرم بگذرد و ناپدید شود.
با آن رخ شاداب به گلشن چو درآیی
از سایه روی تو خورد سرو و سمن آب
هوش مصنوعی: هرگاه با چهره خندان و بشاش خود وارد باغی شوی، درختان سرو و سمن از زیبایی و سایه وجود تو بهرهمند میشوند.
زاهد نشود قابل پابوس خم می
چون شیشه، گر از باده کشد دست و دهن آب
هوش مصنوعی: مرد زاهد هرگز به مقام و ارزش بوسیدن پای کسی نمیرسد، مانند شیشهای که اگر از شراب دور بماند و تنها به آب بسنده کند، نمیتواند حالتی باارزش و زیبا پیدا کند.
گر شهرت تردامنی گل شنود خاک
هرگز نگذارد که درآید به چمن آب
هوش مصنوعی: اگر شهرت گل که خوشبو و زیباست، از جایی بشنود که جز خاک چیزی ندارد، هرگز اجازه نمیدهد که آب به دشت وارد شود.
سرچشمه این بادیه را خضر بلد نیست
برداشتمی کاش چو گوهر ز وطن آب
هوش مصنوعی: منبع این راه را کسی نمیشناسد، ای کاش مانند جواهر از سرزمین خود، آب را برمیداشتم.
تر شد ره گوشم ز غزلخوانی طغرا
هرگز نشنیدم که برآید ز سخن آب
هوش مصنوعی: گوشم از شنیدن غزلهای زیبا پر شده و هرگز نشنیدم که کلامی بتواند مانند آب جاری شود.

طغرای مشهدی