شمارهٔ ۵۳ - در مدح سلطان مسعود بن حسن
ای شهنشاه فریدون فر دارا دار و گیر
جم نگین نوذر سنان قارن کمان بهرام تیر
خسرو بهرام تیری کز گشاد شست تو
زآفتاب و مه سپر بر سر کشد بهرام تیر
داری از رسم و ره و سان ملوک نیکنام
حصه و خط و نصیب و قسم و بخش و بهر تیر
سال عالم لطف و عنف و مهر کینت مایه کرد
تا زمستان و بهار آورد تابستان و تیر
ظلمت ظلم از جهان برداشت عکس تیغ تو
ظلمت شب را چو عکس شمع خورشید منیر
آفتابی خسروا تیغ تو شمع آفتاب
مرکب کیهان نوردت آسمان مستدیر
شاه توران دار ایران گیر بود افراسیاب
وارث افراسیابی این بدار و آن بگیر
در حسن خلقی و مسعود اختری آن ظن مبر
کز جهانداران کسی اندر جهان داری نظیر
خاطب از نام تو شاهنشاه مسعود حسن
احسن القولست و از سعد فلک تحسین پذیر
در نیام تیغ تو تأیید و نصرت مضمر است
تیغ برکش تا در آرد آنچه دارد در ضمیر
چون مؤید گردی و منصور بر هر دشمنی
منت از نعم المؤید دار و از نعم النصیر
اندر ایام تو برخوان غرور روزگار
ناکسان کس شده خوردند در لوزینه سیر
عدل تو در طینت آدم محمز کرد حق
تا برآری خلق را از ظلم چون مو از خمیر
از زیانکاران روز و شب ز عدلت خوف نیست
کاروانی را و شهریرا ز قطمیر و نقیر
از جهان آوازه عدل تو ظلم آواره کرد
ظلم کو ظالم کجا افسانه گویم خیر خیر
راست آید از من ار گویم ز عدل تو بدشت
بره از پستان گرگ گرسنه شد سیر شیر
در سرای بار تو گر جانشان باز آمدی
حاجب بار تو بودی اردوان و اردشیر
نام پیغمبر بشیر است و نذیر اندر نبی
تو نه پیغمبر ولیکن هم نذیری هم بشیر
بر وفای وعده نیک و جزای خیر کرد
بر وفاداران بشیری بر جفاکاران نذیر
برفرازد چون عبیدان سهم آوازت نوا
رایت آلت چو آتش برفرازد بر اثیر
لشگری کز جنبش ایشان نفیر عام خاست
خاست از اندک غلام خاص تو زایشان نفیر
کوه آهن غله ندهد بس کزان گردنکشان
غل بغل زنجیر در زنجیر پیوستی اسیر
گر کنی بر سد اسکندر . . . را آزمون
بگذرد از سد اسکندر چو سوزن از حریر
سوزنی در سلک مدح خسرو دریادل آر
هرچه در دریای خاطر لؤلؤئی داری خطیر
پادشاها شاعران باشند امیران سخن
من چو مداح تو باشم بر سخن باشم امیر
تا امیرم بر سخن گنج سخن باید نهاد
باید از گنج سخن میر سخن را ناگزیر
نام میری بر چو من پیری کجا لایق بود
بنده مداح پیرم بنده مداح پیر
شاد باش ای دوستان از دولت تو شادمان
دیر زی ای دشمنان از هیبت تو زود میر
شاد باش و دیر زی تا برخوری کاندر حوری
برخور از تیغ و نگین و شاهی و تاج و سریر
شمارهٔ ۵۲ - در مدح ملک محمد بن سلیمان: ای زپشت ارسلان خان ارسلان خان دگرشمارهٔ ۵۴ - در مدح رکن الدین: هم ز آفریدگان و هم از آفریدگار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای شهنشاه فریدون فر دارا دار و گیر
جم نگین نوذر سنان قارن کمان بهرام تیر
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ فریدون، تو صاحب قدرت و ثروتی. جمشید را به یاد آور که نگین را به او بخشید و نوذر را نیز در نظر داشته باش. سنان قارن و کمان بهرام را به یاد آوردی که از تیرهای او باشد.
خسرو بهرام تیری کز گشاد شست تو
زآفتاب و مه سپر بر سر کشد بهرام تیر
هوش مصنوعی: خسرو بهرام، تیری را که از بازوی تو پرتاب شده، به مانند سپری از آفتاب و ماه بالای سرش میگیرد.
داری از رسم و ره و سان ملوک نیکنام
حصه و خط و نصیب و قسم و بخش و بهر تیر
هوش مصنوعی: تو از آداب و سنتهای پادشاهان خوب نام، سهم و سرنوشت و قسم و بخشش و فایده میگیری.
سال عالم لطف و عنف و مهر کینت مایه کرد
تا زمستان و بهار آورد تابستان و تیر
هوش مصنوعی: در طول سال، برکت و عشق و محبت تو باعث شد که فصلهای زمستان و بهار به وجود بیایند و تابستان نیز به آن اضافه شود.
ظلمت ظلم از جهان برداشت عکس تیغ تو
ظلمت شب را چو عکس شمع خورشید منیر
هوش مصنوعی: ظلمت و تاریکیهای دنیا با نور تیغ تو کنار میرود، همچنان که نور شمع شب را روشن میکند و شب را روشنتر میسازد.
آفتابی خسروا تیغ تو شمع آفتاب
مرکب کیهان نوردت آسمان مستدیر
هوش مصنوعی: خورشید تو مانند تیغی است که بر قدرت و زیبایی تو میافزاید. مرکب تو مانند آفتاب در آسمان میدرخشد و تو را به سفرهای بزرگ در کیهان میبرد. آسمان نیز به خاطر تو گرداگرد میچرخد.
شاه توران دار ایران گیر بود افراسیاب
وارث افراسیابی این بدار و آن بگیر
هوش مصنوعی: شاه توران در دست ایران بود و افراسیاب، وارث افراسیاب، در این شرایط به جنگ و غارت پرداخته است.
در حسن خلقی و مسعود اختری آن ظن مبر
کز جهانداران کسی اندر جهان داری نظیر
هوش مصنوعی: در نیکویی اخلاق و خوشرفتاری تو مانند ستارهی مسعود، هیچ شکی نداشته باش؛ زیرا در میان فرمانروایان جهان هیچکس را مشابه تو پیدا نمیکنم.
خاطب از نام تو شاهنشاه مسعود حسن
احسن القولست و از سعد فلک تحسین پذیر
هوش مصنوعی: شنونده از نام تو، ای شاهنشاه مسعود، بهترین سخنان را میشنود و از سرنوشت ستارهها، تو را ستایش میکنند.
در نیام تیغ تو تأیید و نصرت مضمر است
تیغ برکش تا در آرد آنچه دارد در ضمیر
هوش مصنوعی: زبان تیغ تو نشانهای از قدرت و پیروزی در خود دارد. آن را بکش تا نشان دهد که چه چیزهایی در اعماق وجودت نهفته است.
چون مؤید گردی و منصور بر هر دشمنی
منت از نعم المؤید دار و از نعم النصیر
هوش مصنوعی: زمانی که تو مورد حمایت قرار میگیری و بر هر دشمنی پیروز میشوی، از نعمات حمایتگر و یاریدهنده بهرهمند شو.
اندر ایام تو برخوان غرور روزگار
ناکسان کس شده خوردند در لوزینه سیر
هوش مصنوعی: در روزگاران تو، با لبخند و خودپسندی، نادانان را ببین که چگونه در خوشی و لذت غوطهور شدهاند.
عدل تو در طینت آدم محمز کرد حق
تا برآری خلق را از ظلم چون مو از خمیر
هوش مصنوعی: عدل تو در سرشت آدم موجب شد که حق از ظلم آزاد شود، همانطور که مو از خمیر جدا میشود.
از زیانکاران روز و شب ز عدلت خوف نیست
کاروانی را و شهریرا ز قطمیر و نقیر
هوش مصنوعی: در شب و روز، از زیانکاران ترسی وجود ندارد و هیچ واهمهای از عدالت نیست؛ داستانها و روایتها هم همچون کاروانها و سرای بزرگ هستند.
از جهان آوازه عدل تو ظلم آواره کرد
ظلم کو ظالم کجا افسانه گویم خیر خیر
هوش مصنوعی: از جهان خبرها و آوازههای عدالت تو ظلم را آواره و بیپناه کرده است. دیگر چه بگویم درباره ظلم و ظالم، که واقعاً جایی برای بهانهتراشی باقی نمانده است.
راست آید از من ار گویم ز عدل تو بدشت
بره از پستان گرگ گرسنه شد سیر شیر
هوش مصنوعی: اگر بگویم که انصاف تو باعث میشود برهای که از پستان گرگ سیر شده، سیر و راحت شود، این سخن از من درست است.
در سرای بار تو گر جانشان باز آمدی
حاجب بار تو بودی اردوان و اردشیر
هوش مصنوعی: اگر به میهمانی تو بازگردند، آن وقت نگهبان درگاه تو، اردوان و اردشیر خواهند بود.
نام پیغمبر بشیر است و نذیر اندر نبی
تو نه پیغمبر ولیکن هم نذیری هم بشیر
هوش مصنوعی: نام پیامبر، مژدهدهنده و هشداردهنده است. در مورد تو، که نبی نیستی، اما هم هشداردهندهای و هم مژدهدهنده.
بر وفای وعده نیک و جزای خیر کرد
بر وفاداران بشیری بر جفاکاران نذیر
هوش مصنوعی: به خاطر وفای به وعده، پاداش خوبی به وفاداران میدهد و به بدعهدان هشدار میدهد.
برفرازد چون عبیدان سهم آوازت نوا
رایت آلت چو آتش برفرازد بر اثیر
هوش مصنوعی: وقتی که آواز تو به بلندی میرسد، همچون آتش که به اوج خود میرسد، در فضا طنینانداز میشود. این صدا همچون پرچمی بر افراشته میگردد و به زیبایی در دلها جا میگیرد.
لشگری کز جنبش ایشان نفیر عام خاست
خاست از اندک غلام خاص تو زایشان نفیر
هوش مصنوعی: لشکری که از حرکت آنها صدایی بلند شد، از یک بنده خاص تو این صدا به گوش رسید.
کوه آهن غله ندهد بس کزان گردنکشان
غل بغل زنجیر در زنجیر پیوستی اسیر
هوش مصنوعی: کوه آهن نمیتواند غلهای تولید کند، زیرا گردنکشان و زورمندان در زنجیر بندگی گرفتار شدهاند.
گر کنی بر سد اسکندر . . . را آزمون
بگذرد از سد اسکندر چو سوزن از حریر
هوش مصنوعی: اگر بر سد اسکندر بایستی، این آزمایش میگذرد، مانند اینکه سوزنی از میان حریر عبور کند.
سوزنی در سلک مدح خسرو دریادل آر
هرچه در دریای خاطر لؤلؤئی داری خطیر
هوش مصنوعی: سوزنی در ستایش پادشاه دلیر بیفشان و هر گوهری که در دل داری، ارزشمند و نادر است.
پادشاها شاعران باشند امیران سخن
من چو مداح تو باشم بر سخن باشم امیر
هوش مصنوعی: ای پادشاه، شاعران باید امیران باشند، و من وقتی که تو را تمجید میکنم، خودم باید بر روی سخن تو سلطنت کنم.
تا امیرم بر سخن گنج سخن باید نهاد
باید از گنج سخن میر سخن را ناگزیر
هوش مصنوعی: برای اینکه به مقام عالی در هنر سخنوری برسی، باید از گنجینهی سخن به درستی بهرهبرداری کنی و در این مسیر، ناچار باید به اصول و فنون سخن گفتن توجه کنی.
نام میری بر چو من پیری کجا لایق بود
بنده مداح پیرم بنده مداح پیر
هوش مصنوعی: نام تو بر من پیر که لایق مدح و ستایش است، اما من بندهای هستم که به خاطر سن و سال خود، شایسته این ستایش نیستم.
شاد باش ای دوستان از دولت تو شادمان
دیر زی ای دشمنان از هیبت تو زود میر
هوش مصنوعی: ای دوستان، خوش باشید و از خوشبختیتان شادمان شوید. ای دشمنان، به خاطر قدرت و نفوذ تو به زودی نابود خواهید شد.
شاد باش و دیر زی تا برخوری کاندر حوری
برخور از تیغ و نگین و شاهی و تاج و سریر
هوش مصنوعی: شاد زندگی کن و عمر طولانی داشته باش تا بتوانی از زیباییهای بهشتی بهرهمند شوی و از جواهرات، سلطنت و تاج و تخت لذت ببری.