شمارهٔ ۱۳۱ - در مدح تمغاج خان
ملک مانند گوی بود بمیدان
آمده از هر گروه در خم چوگان
شاه بچوگان کوی ملک ربودن
کوی ز یال یلان ربود بمیدان
گوی ربایان بدشت معرکه دادند
گوی بچوگان شه ز گوی گریبان
چون تن بی جان نمود حضرت بی شاه
شاه خرامید و بهره یافت تن از جان
منبر و مهر و نگین و سکه تجمل
یافت ز القاب و نام و کنیت خاقان
شاه جهان رکن دین و دنیا مسعود
آنکه نزاید چنو ز انجم و ارکان
شاه حسن نسبت و حسین سیر و خله
تابع و مأمور حق بعدل و باحسان
عالی تمغاج خان عالم عادل
چشمه خورشید عدل و سایه یزدان
خسرو اسلام کز حمیت دین است
حامی صدبار صد هزار مسلمان
هست بدنیا چو ظل عرش بعقبی
سایه چترش پناه . . . ایمان
از پدر کامگار خود ملک شرق
شاه جهان داور دلیر قراخان
تا پسر آبتین بگوهر عالیست
خسرو و مالکرقاب و نافذ فرمان
وز پسر آبتین خلف بخلف شاه
تا ملک آب و طین خلیفه کیهان
ای بسلاطین پر از شجاعت و مردی
قاهر و غالب چو بر رعیت سلطان
تاج فریدون ترا و تو نه فریدون
ملک سلیمان ترا و تو نه سلیمان
ناظر خورشید رخ بچشم ستاره
چون تو نه بیند جهان ستان و جهانبان
زر کند از خاک تیره تابش خورشید
تا کف رادت کند ببزم زرافشان
تا بصف رزم سر فشانی بهرام
تیغ فسان کرده برکشد ز دل کان
زرگر و آهنگر تواند دو اختر
بزم ترا این بکار و رزم ترا آن
تیغ گهردار تست چون ز زبرجد
لوح مرصع شده بلؤلؤ عمان
لوح زبرجد درخت مرجان سازی
لؤلؤعمان کنی چو لاله نعمان
از همه شاهان تراست آنکه بهیجا
لؤلؤ و لالا کنی زبرجد و مرجان
در صف هیجا ز میخ نعل مهلل
باره سندان سمت بسنبد سندان
پای چو اندر رکاب یکران آری
نعل بیفتد ز آتش تک یکران
داغ کنی در شکارگه بتکاپوی
گوره خران را بنعل یکران یکران
خفته کمان تراست قبضه ز نصرت
راست خدنگ ترا ظفر پر و پیکان
از زه و زاغ کمان تست پس قاف
عنقا همچون تذرو و در خس پنهان
صر صر پر خدنگ عنقا صیدت
برکند از جای قاف را ز بیابان
سایه عدل تو پادشاه همایون
ظل همایست بر ممالک توران
حضرت جلت که دار ملک تو شاه است
جنت دنیاتس بلکه جنت رضوان
رضوان پروردگان رعیت و در وی
جور و ستم نی بقدر نیم سپندان
عدل تو بر بندگان ز ایزد فضل است
فضل ورا بر تمام گفتن نتوان
از شعرائی که مدح سید گفتند
کس نبد ای شاه خوب شعر چو حسان
مدحت حسان ستوده گشت بسید
مدحت مار ابحق خویش همان دان
کسوت مدح تو پادشاه جوانبخت
پیر سخن بخیه زد بسوزن کمسان
ز اهل سخن تا بشاهنامه طوسی
خوانده شود داستان رستم دستان
باد کمین بنده تو در صف مردی
رستم دستان بزور تن نه بدستان
ملک تو بستان آفرین خدای است
عدل ترا اعتدال سرو ببستان
فرق سرت سبز باد همچو سر سرو
تا که سر سرو سبز باشد یکسان
تا بدم صور چرخ اخضر و اختر
بسته بسر سبزی تو بیعت و پیمان
شمارهٔ ۱۳۰ - در مدح سلطان سنجر: آمد بملک توران سنجر خدایگانشمارهٔ ۱۳۲ - در مدح مسعود بن حسن: به تخت ملک فریدون جلوس شاه جهان
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ملک مانند گوی بود بمیدان
آمده از هر گروه در خم چوگان
هوش مصنوعی: پادشاه مانند گوی به میدان آمده و از هر طرف، افراد مختلفی در بازی چوگان مشغول فعالیت هستند.
شاه بچوگان کوی ملک ربودن
کوی ز یال یلان ربود بمیدان
هوش مصنوعی: شاه به بچهگان کوی ملک حمله کرد و کوی یلان را از یال آنها ربود و به میدان آورد.
گوی ربایان بدشت معرکه دادند
گوی بچوگان شه ز گوی گریبان
هوش مصنوعی: در دل میدان نبرد، دزدان گوی را از هم ربودند و گوی را به بچههای شاه سپردند تا از گویِ گریبان بچهها بینصیب بمانند.
چون تن بی جان نمود حضرت بی شاه
شاه خرامید و بهره یافت تن از جان
هوش مصنوعی: وقتی که بدن بدون روح به نظر رسید، آن شاه بینظیر نمایان شد و بدن از روح بهرهمند گردید.
منبر و مهر و نگین و سکه تجمل
یافت ز القاب و نام و کنیت خاقان
هوش مصنوعی: منبر، مهر، نگین و سکه به دلیل القاب و نام و لقب خاقان به تجمل و زیبایی دست یافتهاند.
شاه جهان رکن دین و دنیا مسعود
آنکه نزاید چنو ز انجم و ارکان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شاهی میپردازد که پایهگذار دین و دنیای مرفه است و به نوعی درخشش و عظمت او را ستایش میکند. چنین شخصی از آنچه که در آسمانها و ستارهها وجود دارد، بوجود نیامده و از ویژگیهای خاصی برخوردار است که او را از دیگران متمایز میسازد.
شاه حسن نسبت و حسین سیر و خله
تابع و مأمور حق بعدل و باحسان
هوش مصنوعی: حسن شاه و حسین به عنوان چهرههای برجسته، زیر نظر و فرمان الهی با عدالت و نیکی عمل میکنند.
عالی تمغاج خان عالم عادل
چشمه خورشید عدل و سایه یزدان
هوش مصنوعی: عالی تمغاج خان، فردی عادل و دانشمند است که مانند چشمهای از نور و عدالت میدرخشد و سایهای از خداوند را بر سر دارد.
خسرو اسلام کز حمیت دین است
حامی صدبار صد هزار مسلمان
هوش مصنوعی: خسرو اسلام که به خاطر دفاع از دین، حامی و پشتیبان صدها هزار مسلمان است.
هست بدنیا چو ظل عرش بعقبی
سایه چترش پناه . . . ایمان
هوش مصنوعی: انسان در دنیا مانند سایهای است که در زیر چتر عرش قرار دارد و به طریق ایمان خود پناه میگیرد.
از پدر کامگار خود ملک شرق
شاه جهان داور دلیر قراخان
هوش مصنوعی: پدر موفق من، شاه جهان داور دلیر، سلطنت قراخان را به دست دارد که در شرق قرار دارد.
تا پسر آبتین بگوهر عالیست
خسرو و مالکرقاب و نافذ فرمان
هوش مصنوعی: پسر آبتین دارای ارزش و مقام بالایی است و او هم مانند خسرو و مالک، قدرت و نفوذ زیادی در فرمانروایی دارد.
وز پسر آبتین خلف بخلف شاه
تا ملک آب و طین خلیفه کیهان
هوش مصنوعی: از نسل آبتین، پادشاهی به وجود آمده که بر سرزمین آب و خاک، جانشین فرمانروای آسمانی است.
ای بسلاطین پر از شجاعت و مردی
قاهر و غالب چو بر رعیت سلطان
هوش مصنوعی: ای حکمرانان شجاع و قوی، شما بر رعیت خود سلطنت میکنید.
تاج فریدون ترا و تو نه فریدون
ملک سلیمان ترا و تو نه سلیمان
هوش مصنوعی: تاج و تخت فریدون برای توست، اما تو مانند فریدون نیستی. ملک سلیمان در دستان توست، اما تو همانند سلیمان نیستی.
ناظر خورشید رخ بچشم ستاره
چون تو نه بیند جهان ستان و جهانبان
هوش مصنوعی: خورشید هرگز چهره تو را مانند ستارهها نمیبیند، زیرا تو کسی هستی که جهان و فرمانروای جهان را تماشا میکنی.
زر کند از خاک تیره تابش خورشید
تا کف رادت کند ببزم زرافشان
هوش مصنوعی: زر از خاک تیره و سیاه به وجود میآید و نیاز دارد که تابش خورشید آن را به شکل طلا درآورد؛ این نشاندهندهی این است که برای رسیدن به زیبایی و ارزش، باید از تاریکی و مشکلات عبور کرد. در نهایت، تلاش و زحمت باعث میشود که زیبایی و شکوه به دست آید.
تا بصف رزم سر فشانی بهرام
تیغ فسان کرده برکشد ز دل کان
هوش مصنوعی: بهرام با دلاوری و شجاعت در میدان نبرد به صف دشمن حمله میکند و شمشیرش مانند افسانهای از دل دشمنان میکشد.
زرگر و آهنگر تواند دو اختر
بزم ترا این بکار و رزم ترا آن
هوش مصنوعی: زرگر و آهنگر میتوانند دو ستاره در مجالس تو باشند، یکی برای کارها و دیگری برای جنگ و نبرد تو.
تیغ گهردار تست چون ز زبرجد
لوح مرصع شده بلؤلؤ عمان
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند گوهر گرانبهایی است که بر روی لوحی زینت داده شده و با لؤلؤهای عمانی تزیین گردیده است.
لوح زبرجد درخت مرجان سازی
لؤلؤعمان کنی چو لاله نعمان
هوش مصنوعی: درختانی که از مرجان ساخته شده و بر روی صفحات زبرجد قرار گرفتهاند، زیبایی و جلالی دارند که شبیه به لالههای نعمان است. این توصیف نشان از شکوه و زیبایی یک مکان یا منظره دارد.
از همه شاهان تراست آنکه بهیجا
لؤلؤ و لالا کنی زبرجد و مرجان
هوش مصنوعی: از میان تمام پادشاهان، کسی ارزشمندتر است که بتواند مروارید و سنگهای قیمتی را در جایی مناسب قرار دهد، مشابه کار گذاشتن زبرجد و مرجان.
در صف هیجا ز میخ نعل مهلل
باره سندان سمت بسنبد سندان
هوش مصنوعی: در میان شلوغی و هیاهو، صدا و تن صدای ضربههایی که به میخ زده میشود در کنار سنگینی سندان را احساس میکنیم. این صداها نشاندهندهٔ فعالیتی مستمر و پرجنبوجوش هستند.
پای چو اندر رکاب یکران آری
نعل بیفتد ز آتش تک یکران
هوش مصنوعی: وقتی پای شما ثابت و استوار بر رکاب باشد، نعل از آتش سقوط میکند و هیچ چیز نمیتواند مانع این قدرت و ثبات شود.
داغ کنی در شکارگه بتکاپوی
گوره خران را بنعل یکران یکران
هوش مصنوعی: اگر در جستجوی شکار هستی و تلاش میکنی، باید به دیوانگی و سختکوشی گورخرها در حالی که در تلاشند تا زین بپوشند، توجه کنی.
خفته کمان تراست قبضه ز نصرت
راست خدنگ ترا ظفر پر و پیکان
هوش مصنوعی: تیر و کمان تو نشانهای از پیروزی و قدرت هستند. پیروزی و موفقیت تو به مانند تیر قوی و کشیدهای است که با دقت و توانایی به هدف میرسد.
از زه و زاغ کمان تست پس قاف
عنقا همچون تذرو و در خس پنهان
هوش مصنوعی: این شعر به معنای این است که تو از زهر و زغال کمان خودت هستی، بنابراین قافله عنقا مانند پرنده تذرو در میان علفها پنهان است. به نوعی، اشاره به این دارد که وجود تو به شکل خاصی بر دیگران تأثیر میگذارد و در عین حال، چیزهای نادر و باارزش در بین چیزهای معمولی پنهان هستند.
صر صر پر خدنگ عنقا صیدت
برکند از جای قاف را ز بیابان
هوش مصنوعی: طوفانی از سوی پرندگان افسانهای به راه افتاده که قاف، نماد سفر و جستجو، را از مکان خود در بیابان دور کرده است.
سایه عدل تو پادشاه همایون
ظل همایست بر ممالک توران
هوش مصنوعی: سایه عدالت تو، مانند پادشاهی بزرگ، بر سرزمینهای توران گسترده است.
حضرت جلت که دار ملک تو شاه است
جنت دنیاتس بلکه جنت رضوان
هوش مصنوعی: جایگاه تو در ملک و سلطنت، بهشت دنیویت است؛ بلکه بهشت نعمت و رضای الهی است.
رضوان پروردگان رعیت و در وی
جور و ستم نی بقدر نیم سپندان
هوش مصنوعی: بهشت، پاداش کسانی است که به خوبی خدمت کردهاند و در آنجا ظلم و ستم به اندازهای نیست که حتی از نیمه خواب هم بالاتر رود.
عدل تو بر بندگان ز ایزد فضل است
فضل ورا بر تمام گفتن نتوان
هوش مصنوعی: عدل تو بر بندگان از فضل و کرم خداست و در حقیقت، نمیتوان دربارهٔ فضل و برتریات به طور کامل سخن گفت.
از شعرائی که مدح سید گفتند
کس نبد ای شاه خوب شعر چو حسان
هوش مصنوعی: از شاعرانی که در ستایش سید سخن گفتند، هیچکس مانند حسان نبوده است، ای شاه! تو نیز خوب شعر را سرودهای حسان را میدانی.
مدحت حسان ستوده گشت بسید
مدحت مار ابحق خویش همان دان
هوش مصنوعی: مدح و ستایش حسان به اندازهای زیاد شد که او به طرفداری از مار خود پرداخت.
کسوت مدح تو پادشاه جوانبخت
پیر سخن بخیه زد بسوزن کمسان
هوش مصنوعی: به ستایش تو، پادشاه خوشبخت، با طرز خاصی سخنانی را به هم دوختهاند که به نازکی و دقت شبیه دوختن با سوزن است.
ز اهل سخن تا بشاهنامه طوسی
خوانده شود داستان رستم دستان
هوش مصنوعی: از میان اهل ادب، تا زمانی که شاهنامه فردوسی روایت شود، داستان رستم و دستان او نقل میشود.
باد کمین بنده تو در صف مردی
رستم دستان بزور تن نه بدستان
هوش مصنوعی: باد به کمین نشسته و بنده تو در صف مردی است که به قد و قامت رستم دستان میباشد، اما او بهزور نمیتواند مقابل تن تو بایستد.
ملک تو بستان آفرین خدای است
عدل ترا اعتدال سرو ببستان
هوش مصنوعی: پرچم تو در بهشت به دست خداوند است و انصاف تو مانند تازیانهای است که درختان باغ را راست نگه میدارد.
فرق سرت سبز باد همچو سر سرو
تا که سر سرو سبز باشد یکسان
هوش مصنوعی: بدن تو مانند درخت سرو سرسبز و زیباست. تا زمانی که زیبایی و طراوت درخت سرو باقی بماند، تو هم در طراوت و زیبایی خواهی بود.
تا بدم صور چرخ اخضر و اختر
بسته بسر سبزی تو بیعت و پیمان
هوش مصنوعی: تا زمانی که تصویر چرخ سبز و ستارهای را ببینم، در وفاداری و پیمان تو باقی میمانم.

سوزنی سمرقندی