گنجور

شمارهٔ ۷۵ - وطن تو

دلم فتاده بر آن زلف پرشکن که تو داری
قرار برده ز من آن لب و دهن که تو داری
لبت چُو غنچه، رُخَت چون بنفشه، زلف چُو سنبل،
کسی ندیده از این خوبتر چمن که تو داری
ز بوی پیرهنت زنده می‌شود دل مرده
چه حکمت است در این بوی پیرهن که تو داری
کجاست شهر و دیار و کجا بود وطن تو
خوشا به مردم آن شهر و آن وطن که تو داری
مرا غلام خودت کن که هیچ خواجه ندارد
چنین غلامِ هنر پیشه ای ،  چُو من که تو داری

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم فتاده بر آن زلف پرشکن که تو داری
قرار برده ز من آن لب و دهن که تو داری
هوش مصنوعی: دل من به زلف‌های زیبای تو دل بسته و از آن لب‌ها و دهن تو آرامش و قرارم را گرفته است.
لبت چُو غنچه، رُخَت چون بنفشه، زلف چُو سنبل،
کسی ندیده از این خوبتر چمن که تو داری
هوش مصنوعی: لب‌های تو مانند غنچه است، صورتت مانند بنفشه زیباست و مویت شبیه سنبل خوشبوست. هیچ‌کس در چمن زار چنین زیبایی را که تو داری، ندیده است.
ز بوی پیرهنت زنده می‌شود دل مرده
چه حکمت است در این بوی پیرهن که تو داری
هوش مصنوعی: از بوی پیراهن تو، دل مرده من زنده می‌شود. چه رازی در این بوی پیراهن تو نهفته است!
کجاست شهر و دیار و کجا بود وطن تو
خوشا به مردم آن شهر و آن وطن که تو داری
هوش مصنوعی: کجاست آن شهر و سرزمین تو؟ چه زیباست زندگی مردم آن شهر و آن دیاری که تو در آن زندگی می‌کنی.
مرا غلام خودت کن که هیچ خواجه ندارد
چنین غلامِ هنر پیشه ای ،  چُو من که تو داری
هوش مصنوعی: من را بنده خودت قرار بده، زیرا هیچ کسی مانند من که هنرمند و در خدمت تو هست، چنین بنده‌ای ندارد.

حاشیه ها

1392/01/17 02:04

سلام
در مصرع سوم « لبت چو غنچه، رخت چو بنفشه، زلف چون سنبل » رخت چو بنفشه باید بشود «چون» و کلمه ی چون بعد از زلف باید بشود « چو » که از لحاظ عروضی درست باد . و در مصرع آخر بعد از هنرپیشه باید « ای » اضافه شود که درست گردد

1395/05/05 07:08
احمد

چنین غلام هنرپیشه ای چو من که تو داری

1403/02/20 21:05
سیدمحمد جهانشاهی

لبت چُو غنچه، رخَت چون بنفشه، زلف چُو سنبل،

1403/02/20 21:05
سیدمحمد جهانشاهی

چنین غلامِ هنر پیشه ای ،  چُو من که تو داری