غزل شمارهٔ ۶۰۰
مرا حالی است با جانان که جانم درنمیگنجد
چه سوداییست عشق او که در هر سر نمیگنجد
خرابات است و ما سرمست و ساقی جام می بر دست
در این خلوتسرای دل به جز دلبر نمیگنجد
چو غوغاییست دردا و که در هر دل نمیباشد
چه سوداییست عشق او که در هر سر نمیگنجد
دلم عود است و آتش عشق و سینه مجمر سوزان
ز شوق سوختن عودم در این مجمر نمیگنجد
چه حرف است اینکه میخوانم که در کاغذ نمییابم
چه علم است اینکه میدانم که در دفتر نمیگنجد
برو ای عقل سرگردان گرانجانی مکن با ما
سبکروحان همه جمع و گرانجان درنمیگنجد
ندیم مجلس شاهم حریف نعمت اللهم
لب ساغر همیبوسم سخن دیگر نمیگنجد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا حالی است با جانان که جانم درنمیگنجد
چه سوداییست عشق او که در هر سر نمیگنجد
هوش مصنوعی: حس و حال من با محبوبم به گونهای است که جانم توان تحمل آن را ندارد. این عشق چه احساس عجیبی است که در هیچ ذهنی نمیگنجد.
خرابات است و ما سرمست و ساقی جام می بر دست
در این خلوتسرای دل به جز دلبر نمیگنجد
هوش مصنوعی: در این میخانه، ما مست و شاداب هستیم و در دستمان جام شراب است. در این خلوت دل، هیچکس جز معشوقهام جا ندارد.
چو غوغاییست دردا و که در هر دل نمیباشد
چه سوداییست عشق او که در هر سر نمیگنجد
هوش مصنوعی: اگر در دلها و ذهنها هیاهو و شوری وجود دارد، این عشق او بسیار عمیق و فراگیر است، به طوری که نمیتوان آن را در فکر و احساس هیچ کسی به طور کامل جا داد.
دلم عود است و آتش عشق و سینه مجمر سوزان
ز شوق سوختن عودم در این مجمر نمیگنجد
هوش مصنوعی: دل من مانند عود میباشد که از عشق میسوزد و سینهام مثل منجیری است که شعلهور شده است. شدت این عشق و شوق باعث شده که عودم در این منجیر جا نگیرد و به طور کامل بسوزد.
چه حرف است اینکه میخوانم که در کاغذ نمییابم
چه علم است اینکه میدانم که در دفتر نمیگنجد
هوش مصنوعی: صحبت از این است که من در تلاش هستم تا احساسات و معانی عمیق خود را به کلمات تبدیل کنم، اما میبینم که این کلمات نمیتوانند تمام آنچه درونم میگذرد را بیان کنند. به عبارتی دیگر، علم و آگاهی من از این احساسات بسیار فراتر از آن است که بتوانم آنها را در قالب نوشتههایم بگنجانم.
برو ای عقل سرگردان گرانجانی مکن با ما
سبکروحان همه جمع و گرانجان درنمیگنجد
هوش مصنوعی: ای عقل، در پی چیزهای بیاهمیت نباش. ما که روحی آزاد و سبکبار داریم، نمیتوانیم با نیازها و دغدغههای سنگین تو کنار بیاییم.
ندیم مجلس شاهم حریف نعمت اللهم
لب ساغر همیبوسم سخن دیگر نمیگنجد
هوش مصنوعی: در مجلس شاه، دوست و همنشینم وجود دارد که به من نعمت میبخشد. من لب لیوان را میبوسم و دیگر سخنی نمیتوانم بگویم.
حاشیه ها
1399/01/06 22:04
محمد
بسیار زیبا
بیت سوم مصرع اول
چه غوغاییست درد او که در هردل نمی باشد (فاصله بین درد او جهت خوانش صحیح)لطفا اصلاح گردد.

شاه نعمتالله ولی