گنجور

غزل شمارهٔ ۵۹۹

بود و نابود در نمی گنجد
مایه و سود در نمی گنجد
ای که گوئی مرا وجودی داد
خوش بر وجود در نمی گنجد
آتش عشق عود دل را سوخت
بعد ازاین عود در نمی گنجد
ساقی اینجا کجا و مطرب کو
ساغر و رود در نمی گنجد
چندگوئی که خوش همی سوزم
آتش و دود در نمی گنجد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود و نابود در نمی گنجد
مایه و سود در نمی گنجد
هوش مصنوعی: وجود و عدم نمی‌توانند در یک جا جای گیرند و منفعت و ضرر نمی‌توانند در یک موضوع جمع شوند.
ای که گوئی مرا وجودی داد
خوش بر وجود در نمی گنجد
هوش مصنوعی: ای کسی که می‌گویی برای من وجودی به‌وجود آوردی، اما این وجود در آن حدی نیست که در آن جا بگیرد.
آتش عشق عود دل را سوخت
بعد ازاین عود در نمی گنجد
هوش مصنوعی: آتش عشق، دل را مانند عود سوزانده است و پس از این، دیگر نمی‌توان عود را در جاهای محدود جای داد.
ساقی اینجا کجا و مطرب کو
ساغر و رود در نمی گنجد
هوش مصنوعی: ای ساقی، اینجا کجاست و کجا است آن نوازنده؟ نه ساغری هست و نه جوی آبی که در آن جا بگنجد.
چندگوئی که خوش همی سوزم
آتش و دود در نمی گنجد
هوش مصنوعی: نگو که چقدر خوشحالم، زیرا آتش و دود در وجودم جا نمی‌شود.