غزل شمارهٔ ۵۹۸
ذوق ما در جهان نمیگنجد
حال ما در بیان نمیگنجد
دلبرم دلنوازیی فرمود
در برم دل از آن نمیگنجد
در دل عاشقان خوشی گنجد
آنکه در جسم و جان نمیگنجد
زر چه باشد چو سر ندارد قدر
دل که باشد چو جان نمیگنجد
جان و جانان حریف یکدگرند
غیر رطل گران نمیگنجد
برو ای عقل دور شو ز اینجا
جبرئیل این زمان نمیگنجد
ما کلام خدا که میخوانیم
سخن این و آن نمیگنجد
بزم عشق است و ما سبکروحیم
زاهد جانگران نمیگنجد
نعمت الله حریف و ساقی یار
غیر او در میان نمیگنجد
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ذوق ما در جهان نمیگنجد
حال ما در بیان نمیگنجد
هوش مصنوعی: شوق و شادی ما آنقدر زیاد است که در این دنیا نمیتوان آن را به تصویر کشید، و حال و احوال ما آنقدر عمیق است که نمیتوان به خوبی آن را بیان کرد.
دلبرم دلنوازیی فرمود
در برم دل از آن نمیگنجد
هوش مصنوعی: محبوبم با ناز و کرشمهای در آغوشم سخن گفت، اما دلم از این همه عشق و احساس گنجایش ندارد.
در دل عاشقان خوشی گنجد
آنکه در جسم و جان نمیگنجد
هوش مصنوعی: در دل عاشقان، شادی و خوشی وجود دارد که در جسم و جان انسان نمیتواند جا بگیرد.
زر چه باشد چو سر ندارد قدر
دل که باشد چو جان نمیگنجد
هوش مصنوعی: زر بدون ارزش است اگر سر نداشته باشد، و دل نیز مانند جان نمیتواند در تنگنا بگنجد.
جان و جانان حریف یکدگرند
غیر رطل گران نمیگنجد
هوش مصنوعی: جان و محبوب هر دو به هم وابستهاند و هیچ چیزی نمیتواند وزن و ارزش این ارتباط عمیق را به درستی اندازهگیری کند.
برو ای عقل دور شو ز اینجا
جبرئیل این زمان نمیگنجد
هوش مصنوعی: ای عقل! دور شو از این مکان؛ چرا که در این زمان، جبرئیل جا نمیشود.
ما کلام خدا که میخوانیم
سخن این و آن نمیگنجد
هوش مصنوعی: ما وقتی کلام الله را میخوانیم، حرفهای دیگران در آن جا نمیگیرد و جایی ندارند.
بزم عشق است و ما سبکروحیم
زاهد جانگران نمیگنجد
هوش مصنوعی: محفل عشق برقرار است و ما در آن حال و هوای سبکی داریم، در حالی که شخص زاهد با روح سنگینش نمیتواند در این فضا جای بگیرد.
نعمت الله حریف و ساقی یار
غیر او در میان نمیگنجد
هوش مصنوعی: نعمت اله مانند یک حریف و نوشیدنیساز است و هیچ یار دیگری در کنار او جای نمیگیرد.

شاه نعمتالله ولی