گنجور

غزل شمارهٔ ۳۸۴

هر که را عشق نیست آنش نیست
مرده ای می شمر که جانش نیست
لذت از عمر خود کجا یابد
عاقل ار ذوق عاشقانش نیست
غرق دریای عشق او مائیم
لاجرم بحر ما کرانش نیست
ای که پرسی نشان او از ما
غیر نامی دگر نشانش نیست
در میان و کنار می جوئی
جز خیالی از آن میانش نیست
جام می را بگیر و نوشش کن
کاین معانی جز از بیانش نیست
سود دارد ولی زیانش نیست
نعمت الله هر که مایهٔ اوست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر که را عشق نیست آنش نیست
مرده ای می شمر که جانش نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق را ندارد، مانند این است که روحی در بدنش نیست و به نوعی مرده به حساب می‌آید.
لذت از عمر خود کجا یابد
عاقل ار ذوق عاشقانش نیست
هوش مصنوعی: عاقل اگر نتواند طعم عشق را بچشد، هرگز از زندگی خود لذت نخواهد برد.
غرق دریای عشق او مائیم
لاجرم بحر ما کرانش نیست
هوش مصنوعی: ما در عشق او غرق شده‌ایم و به همین دلیل، دریا یا گستره‌ ما حد و مرزی ندارد.
ای که پرسی نشان او از ما
غیر نامی دگر نشانش نیست
هوش مصنوعی: اگر از ما نشانه‌ای از او می‌پرسی، جز نامی دیگر نشانه‌ای از او نیست.
در میان و کنار می جوئی
جز خیالی از آن میانش نیست
هوش مصنوعی: در اینجا می‌گوید که در جستجوی خوشی و لذت (در اینجا منظور از "می" همان شراب یا خوشی است) تنها به خیالات و تصورات تو خالی برخورد می‌کنی و در واقع چیزی واقعی وجود ندارد.
جام می را بگیر و نوشش کن
کاین معانی جز از بیانش نیست
هوش مصنوعی: جام می را بگیر و بنوش، زیرا این معانی تنها از خود آن قابل درک است.
سود دارد ولی زیانش نیست
نعمت الله هر که مایهٔ اوست
هوش مصنوعی: انسان‌هایی که از نعمت‌های خدا بهره‌مند هستند، اگرچه ممکن است در اثر این نعمت‌ها سودی ببرند، ولی هیچ آسیبی نمی‌بینند، چرا که برای آنها مایه و دلیلی بر خوشبختی فراهم آمده است.