گنجور

شمارهٔ ۹۲

بی گل روی تو نبود میل سوی گلشنم
بی لبت هم جان شیرین را نمی خواهد تنم
تا مگر بر دامنت افتد ز خونم قطره ای
در فراق جان شیرین دست و پایی می زنم
ای مراد دل رقیبانت به خونم تشنه اند
لطف باشد گر نیندازی به کام دشمنم
گوییا ما را ز آب تیغ تو روزی نبود
ور نه از لطف تو تقصیرت نشد در کشتنم
شاهدی را جان همی سوزد ز فرط اشتیاق
باورش گر نیست بنگر شعله در پیراهنم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی گل روی تو نبود میل سوی گلشنم
بی لبت هم جان شیرین را نمی خواهد تنم
هوش مصنوعی: بدون وجود تو، هیچ تمایلی به گلستان ندارم و بدون لب‌های تو، بدنم دیگر جان شیرین را نمی‌خواهد.
تا مگر بر دامنت افتد ز خونم قطره ای
در فراق جان شیرین دست و پایی می زنم
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر از احساس عمیق جدایی و درد ناشی از آن سخن می‌گوید. او به تصویر می‌کشد که حتی در حالی که جانش به شدت در رنج است، تلاش می‌کند تا احساسش را به معشوق منتقل کند و از غم فراق بگوید. به نوعی، او می‌خواهد نشان دهد که این درد چقدر عمیق و واقعی است که حتی احتمالاً قطره‌ای از خونش هم در اثر این جدایی بر دامان معشوق بریزد.
ای مراد دل رقیبانت به خونم تشنه اند
لطف باشد گر نیندازی به کام دشمنم
هوش مصنوعی: عزیز من، رقبای تو همیشه در جستجوی آسیب رساندن به من هستند. اگر ممکن است، لطفی کن و با ندادن فرصت به آن‌ها، مرا از درد و رنج نجات ده.
گوییا ما را ز آب تیغ تو روزی نبود
ور نه از لطف تو تقصیرت نشد در کشتنم
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که ما هرگز از ضربه‌های تو آسیب نخواهیم دید، وگرنه بی‌تردید تو در کشتن ما کوتاهی نکرده‌ای.
شاهدی را جان همی سوزد ز فرط اشتیاق
باورش گر نیست بنگر شعله در پیراهنم
هوش مصنوعی: عشقی سوزان در دل من وجود دارد که ناشی از شوق و آرزوست. اگر به او ایمان ندارم، می‌توانی شعله‌ها را در لباس من ببینی که نشان‌دهنده این آتش درونی است.