گنجور

شمارهٔ ۱۱۳

جانا به لطف خویش به ما یک سخن بگو
با اهل راز یک خبری زان دهن بگو
زاهد ز عشق و محنت او نیست با خبر
این نکته را به عاشق زار چو من بگو
با زاغ و با زغن صفت گل نه لایق است
اوصاف گل به بلبل شیرین سخن بگو
با پیرهن چه حاجت وصف حیات و موت
اوصاف عمر و دولت جان را به تن بگو
تندی مکن به شاهدی ای مرشد نصوح
با او به حسن و لطف ز وجه حسن بگو

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جانا به لطف خویش به ما یک سخن بگو
با اهل راز یک خبری زان دهن بگو
هوش مصنوعی: عزیزم، با مهربانی‌ات به ما یک چیزی بگو و با کسانی که رازها را می‌دانند، از آنچه که در دلت هست، خبری بیان کن.
زاهد ز عشق و محنت او نیست با خبر
این نکته را به عاشق زار چو من بگو
هوش مصنوعی: زاهد از عشق و درد او آگاهی ندارد، این نکته را به عاشق دل‌سوخته‌ای مثل من بگو.
با زاغ و با زغن صفت گل نه لایق است
اوصاف گل به بلبل شیرین سخن بگو
هوش مصنوعی: در کنار زاغ و زغن، نمی‌توان به زیبایی‌های گل اشاره کرد. زیبایی و ویژگی‌های گل را باید با بلبل خوش‌زبان در میان گذاشت.
با پیرهن چه حاجت وصف حیات و موت
اوصاف عمر و دولت جان را به تن بگو
هوش مصنوعی: با داشتن یک پیرهن، نیازی به توصیف زندگی و مرگ نیست؛ زندگی و قدرت جان را باید با جسم بیان کرد.
تندی مکن به شاهدی ای مرشد نصوح
با او به حسن و لطف ز وجه حسن بگو
هوش مصنوعی: با التماس و ادب با معشوق رفتار کن، ای مرشد نصوح، و از زیبایی او با نرمی و محبت صحبت کن.