شمارهٔ ۱۰۷
ایا درویش رعناوش چو مطرب با سماعت خوش
بنزد ره روان بازیست رقص خرس وار تو
چه گویی نی روش اینجا بخرقه است آب روی تو
چه گویی همچو گل تنها برنگست اعتبار تو
بهانه بر قدر چهنهی قدم در راه نه، گرچه
ز دست جبر در بندست پای اختیار تو
باسب همت عالی توانی ره بسر بردن
گر آید در رکاب جهد پای اقتدار تو
بدرویشی بکنجی در برو بنشین و پس بنگر
جهانداران غلام تو جهان ملک و عقار تو
ترا عاری بود زآن پس شراب از جام جم خوردن
چو شد در جشن درویشی ز خرسندی عقار تو
ز تلخی تُرُش رویان شد آخر کام شیرینت
چو شور آب قناعت شد شراب خوش گوار تو
ترا در گلستان جان هزارانند چون بلبل
وزین باب ار سخن گویی بود فصل بهار تو
سخن مانند بستانست و ذکر دوست در وی گل
چو بلبل صد نوا دارد دراین بستان هزار تو
تو چنگی در کنار دهر و صاحب دل کند حالت
چو زین سان در نوا آید بریشم وار تار تو
چو تیز آهنگ شد قولت، نباشد سیف فرغانی
غزل سازی درین پرده که باشد دستیار تو
شمارهٔ ۱۰۶: ایا بازاری مسکین نهاده در ترازو دینشمارهٔ ۱۰۸ - {و باز به سعدی فرستاده است}: بسی نماند ز اشعار عاشقانهٔ تو
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
1402/08/15 14:11
هدهد میرزا
این قطعه باید در دنبالۀ شعر پیشین آورده شود.