گنجور

شمارهٔ ۴۳۸

بگشای لب شیرین بازار شکر بشکن
بنمای رخ رنگین ناموس قمر بشکن
چون چشم ترم دیدی لب بر لب خشکم نه
آن شربت هجران را تلخی بشکر بشکن
دنیا ز دهان تو مهر از خمشی دارد
آن طرفه غزل برخوان وآن مهر بزر بشکن
گر کان بدخشانرا سنگیست برو رنگی
تو حقه در بگشا سنگش بگهر بشکن
ور نیشکر مصری از قند زند لافی
تو خشک نباتش را زآن شکر تر بشکن
دل گنج زرست او را در بسته همی دارم
دست آن تو زر بستان حکم آن تو در بشکن
در کفه میزانت کعبه چه بود؟ سنگی
ای قبله جان زآن دل ناموس حجر بشکن
هان ای دل اشکسته گردوست خوهد خود را
از بهر رضای او صد بار دگر بشکن
رو بر سر کوی او بنشین و بدست خود
پایی که همی بردت هر سو بسفر بشکن
چون سیف بکوی او باید که درست آیی
خود عشق ترا گوید کز خود چه قدر بشکن

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بگشای لب شیرین بازار شکر بشکن
بنمای رخ رنگین ناموس قمر بشکن
هوش مصنوعی: خود را نشان بده و از زیبایی‌های خود صحبت کن، مانند شکرینی که در بازار ولایت دارد. لبخند بزن و چهره زیبای خود را نمایان کن، مثل ماه که به آسمان می‌درخشد.
چون چشم ترم دیدی لب بر لب خشکم نه
آن شربت هجران را تلخی بشکر بشکن
هوش مصنوعی: وقتی چشمانم را با اشک پر دیدی، لبهایم را به هم فشار نده. این جدایی را با شیرینی شکر، برطرف کن.
دنیا ز دهان تو مهر از خمشی دارد
آن طرفه غزل برخوان وآن مهر بزر بشکن
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر لبخند تو زیبایی دارد. پس این غزل زیبا را بخوان و آن مهر و محبت بزرگ را بشکن.
گر کان بدخشانرا سنگیست برو رنگی
تو حقه در بگشا سنگش بگهر بشکن
هوش مصنوعی: اگر سنگی از بدخشان وجود دارد که رنگی زیبا دارد، تو می‌توانی با یک حقه، آن را بشکنی و جواهر آن را به دست آوری.
ور نیشکر مصری از قند زند لافی
تو خشک نباتش را زآن شکر تر بشکن
هوش مصنوعی: اگر نیشکر مصری از قند صحبت کند، تو می‌توانی با تکه کردن نبات خشک او را از آن شکر، تر و طعم‌دارتر کنی.
دل گنج زرست او را در بسته همی دارم
دست آن تو زر بستان حکم آن تو در بشکن
هوش مصنوعی: دل مانند گنجینه‌ای از طلاست و من آن را در صندوقی محفوظ نگه‌داشته‌ام. پس دست تو را به‌سوی آن دراز می‌کنم تا با اراده‌ات آن در را بشکنی و به غنای آن دسترسی پیدا کنی.
در کفه میزانت کعبه چه بود؟ سنگی
ای قبله جان زآن دل ناموس حجر بشکن
هوش مصنوعی: در ترازوی سنجش تو، کعبه چه ارزشی دارد؟ تنها سنگی است که دل را به خود متوجه می‌کند و باید از آن خواهش کنی که به حرمت جان، آن را بشکنی.
هان ای دل اشکسته گردوست خوهد خود را
از بهر رضای او صد بار دگر بشکن
هوش مصنوعی: ای دل شکست‌خورده، خود را برای جلب رضایت او به هزار بار دیگر هم بشکن.
رو بر سر کوی او بنشین و بدست خود
پایی که همی بردت هر سو بسفر بشکن
هوش مصنوعی: بر سر کوی او بنشین و با دست خود پای خود را که تو را به سفرهای دور می‌برد، بشکن.
چون سیف بکوی او باید که درست آیی
خود عشق ترا گوید کز خود چه قدر بشکن
هوش مصنوعی: برای ورود به دنیای عشق او، باید به درستی و با صداقت قدم بگذاری. عشق به تو می‌گوید که چقدر باید از خودت فاصله بگیری و رنج بکشانی.