گنجور

شمارهٔ ۳۴۴

ایا سلطان عشق تو نشسته بر سریر دل
بلشکرهای خود کرده تصرف در ضمیر دل
رئیس عقل را گفتم سر خود گیر ای مسکین
چو شاه عشق او بنهاد پایی بر سریر دل
ترا از حسن لشکرهاست ای سلطان سلطانان
که می گیرند ملک جان و می آرند اسیر دل
ز سوزن بگذرد بی شک تن چون ریسمان من
اگر مقراض غم رانی ازین سان بر حریر دل
درین ملکی که من دارم خراب از دولت عشقت
غمت گو کار خود می کن که معزولست امیر دل
بدان رخسار چون آتش تنور عشق بر کردی
من ناپخته از خامی درو بستم خمیر دل
چو مالک بی زیان باشد ز دوزخ هرکه او دارد
ز رضوان خیال تو بهشتی در سعیر دل
اگر عیسی عشق تو نکردی چاره چشمش
بنور آتش موسی ندیدی ره ضریر دل
در آ در خانقاه ای جان و در ده صوفیانش را
می عشقت، که بیرون برد ازو سجاده پیر دل
چو جان را آسیای شوق در چرخست از وصلت
بده آبی که در افلاک آتش زد اثیر دل
ز عشقت خاتمی گر هست جان چون سلیمان را
نگین مهر غیر تو بخود نگرفت قیر دل
مداد از خاطر و کاغذ کند از دفتر فکرت
برای ذکر تو، وز جان قلم سازد دبیر دل
دلم بی غم غمت بی دل نبودستند واکنون شد
دل من ناگزیر غم غم تو ناگزیر دل
وراورا نیز دریابی چنان مگذار (و) مستش کن
که بی آن بدرقه در ره خطر دارد خطیر دل
هنوز این دایه گیتی نزاد از مادر فطرت
که نوزادان اندوهت همی خوردند شیر دل
ز دست هستی خود سر نبردی سیف فرغانی
اگر زنجیر عشق تو نبودی پای گیر دل

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایا سلطان عشق تو نشسته بر سریر دل
بلشکرهای خود کرده تصرف در ضمیر دل
هوش مصنوعی: آیا ای پادشاه عشق، تو بر عرش دل نشسته‌ای و بر نیروهای خود تسلط یافته‌ای بر راز و دل‌های مختلف؟
رئیس عقل را گفتم سر خود گیر ای مسکین
چو شاه عشق او بنهاد پایی بر سریر دل
هوش مصنوعی: به عقل گفتم که خود را جمع و جور کن، ای بیچاره! زیرا محبت و عشق سلطنتی بر قلب من گذاشته است.
ترا از حسن لشکرهاست ای سلطان سلطانان
که می گیرند ملک جان و می آرند اسیر دل
هوش مصنوعی: ای پادشاه پادشاهان، تو آراسته به زیبایی‌هایی هستی که در شورشی چون لشکرها می‌آیند و دل‌ها را تسخیر می‌کنند و جان‌ها را به تسخیر در می‌آورند.
ز سوزن بگذرد بی شک تن چون ریسمان من
اگر مقراض غم رانی ازین سان بر حریر دل
هوش مصنوعی: اگر دل من مانند حریر باشد و غم آن را چون قیچی برش دهد، دیگر تن من مانند ریسمانی خواهد بود که از سوزن عبور کرده است.
درین ملکی که من دارم خراب از دولت عشقت
غمت گو کار خود می کن که معزولست امیر دل
هوش مصنوعی: در این جهانی که من دارم، به خاطر عشق تو و غم‌هایت در حالی خراب است. تو به کار خودت برس، چون دل من دیگر تحت فرمان هیچ‌کس نیست.
بدان رخسار چون آتش تنور عشق بر کردی
من ناپخته از خامی درو بستم خمیر دل
هوش مصنوعی: بدان که وقتی تو با چهره زیبایت، آتش عشق را در دل من شعله‌ور کردی، من که هنوز ناپخته و خام بودم، دل خود را مانند خمیری در آن آتش گداختم.
چو مالک بی زیان باشد ز دوزخ هرکه او دارد
ز رضوان خیال تو بهشتی در سعیر دل
هوش مصنوعی: هر کس که مانند مالک باشد و از ضرر در امان باشد، با خیال تو که بهشتی است، از آتش دوزخ محفوظ خواهد ماند. دل او در این خیال پر از آرامش و سرور است.
اگر عیسی عشق تو نکردی چاره چشمش
بنور آتش موسی ندیدی ره ضریر دل
هوش مصنوعی: اگر به عشق تو توجه نکردی، چشم عیسی چیزی جز نور آتش موسی نخواهد دید و دل نابینا هم هیچ راهی نخواهد داشت.
در آ در خانقاه ای جان و در ده صوفیانش را
می عشقت، که بیرون برد ازو سجاده پیر دل
هوش مصنوعی: در خانقاه برو و در بین صوفیان، عشق تو را نزد آن‌ها ببر، زیرا که عشق تو پیر دل را از سجاده بیرون می‌آورد.
چو جان را آسیای شوق در چرخست از وصلت
بده آبی که در افلاک آتش زد اثیر دل
هوش مصنوعی: وقتی شوق و اشتیاق به جان انسان می‌پیچد، از وصل و پیوندی که دارد، به او آب و زندگی بخشید. این وصل چنان شور و شوقی ایجاد می‌کند که حتی در آسمان‌ها هم جرقه‌ای از عشق و جذبه به وجود می‌آورد.
ز عشقت خاتمی گر هست جان چون سلیمان را
نگین مهر غیر تو بخود نگرفت قیر دل
هوش مصنوعی: اگر به خاطر عشق تو جانم را هم به دست آورم، مانند سلیمان که انگشتری نداشت، دل سنگی‌ام را به هیچ کس نمی‌دهم.
مداد از خاطر و کاغذ کند از دفتر فکرت
برای ذکر تو، وز جان قلم سازد دبیر دل
هوش مصنوعی: برای یادآوری تو، فکرم را از یاد می‌برم و کاغذ می‌گذارم کنار. این عشق و احساسات عمیق از وجودم مایه می‌گیرد و نویسنده دل مرا تحت تأثیر قرار می‌دهد.
دلم بی غم غمت بی دل نبودستند واکنون شد
دل من ناگزیر غم غم تو ناگزیر دل
هوش مصنوعی: دلم وقتی بی‌غم بود، تو هم بی‌دل بودی، اما حالا دل من ناچارش غم تو را دارد و غم تو هم ناچارا در دل من جا دارد.
وراورا نیز دریابی چنان مگذار (و) مستش کن
که بی آن بدرقه در ره خطر دارد خطیر دل
هوش مصنوعی: اگر او را دریابی، طوری رفتار کن که نباید او را تنها بگذاری و مستش کن، زیرا بدون حمایت تو در مسیر پرخطر دچار مشکلات جدی خواهد شد.
هنوز این دایه گیتی نزاد از مادر فطرت
که نوزادان اندوهت همی خوردند شیر دل
هوش مصنوعی: هنوز این دنیا از ماهیت اصلی خود متولد نشده است و به همین دلیل، انسان‌ها که در غم و اندوه به سر می‌برند، همچنان از سرچشمهٔ دلشادی و آرامش خود تغذیه می‌کنند.
ز دست هستی خود سر نبردی سیف فرغانی
اگر زنجیر عشق تو نبودی پای گیر دل
هوش مصنوعی: اگر در بند عشق تو نبودم، هرگز نمی‌توانستم از دست هستی خود جدا شوم و خود را آزاد کنم.