شمارهٔ ۴۱۳
انصاف بده که نیک یاری
زو هیچ مگو که خوش نگاری
در رود زدن شکر سماعی
در گوی زدن شکر سواری
مه جبهت و آفتاب رویی
زهره دل و مشتری عذاری
بنوشت زمانه گویی آنجا
در جانت کتاب بردباری
بنگاشت خدای گویی اینجا
در دیدهت نقش حقگزاری
از لعل تو هست عاقلان را
یک نوش و هزار گونه خاری
در جزع تو هست عاشقان را
یک غمزه و صد هزار خاری
جز غمزهٔ تو که دید هرگز
یک ناوک و صد جهان حصاری
جز خندهٔ تو که داشت در دهر
یک شکر و نه فلک شکاری
در رزم تو هیچ دل نپوشد
بر تن زره ستیزهکاری
در بزم تو هیچ شه ندارد
بر سر کله بزرگواری
ای شوخ سیهگری که از تو
کم دید کسی سپیدکاری
از ابجد برتری ازیراک
نی یک نه دو نه سه نه چهاری
سرمازدگان آب و گل را
در جمله، بهار در بهاری
جان و دل و دین بنده با تست
تا اینهمه را چگونه داری
چون بازسپید دلفریبی
چون شیرسیاه جانشکاری
تا پای من اندرین میانست
دستی به سرم فرو نیاری
من پای فرو نهادم ایراک
دانم سر پای من نداری
دشنام دهی که ای سنایی
بس خوش سخن و بزرگواری
هر چند جواب شرط من نیست
با این همه صد هزار باری
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
انصاف بده که نیک یاری
زو هیچ مگو که خوش نگاری
هوش مصنوعی: به عدالت رفتار کن و بپذیر که یاری نیکو و مثبت است؛ هیچ چیزی درباره زیبایی او نگو، زیرا این خود گویای همه چیز است.
در رود زدن شکر سماعی
در گوی زدن شکر سواری
هوش مصنوعی: در رودخانه حرکت کردن مانند این است که شکر را به صورت نرم و خوشمزهای درآوری، و در بازی کردن با توپ، مانند سوارکاری بر روی شکر، تجربه خوشی به دست آوری.
مه جبهت و آفتاب رویی
زهره دل و مشتری عذاری
هوش مصنوعی: تو چون ماهی درخشان هستی و چهرهات چون آفتاب است. دل تو همچون ستاره زهره و زیباییات مانند شیرینی عذاری است.
بنوشت زمانه گویی آنجا
در جانت کتاب بردباری
هوش مصنوعی: زمانه به گونهای نوشته شده که گویی در درون تو، کتابی از صبر و استقامت وجود دارد.
بنگاشت خدای گویی اینجا
در دیدهت نقش حقگزاری
هوش مصنوعی: به نظر میرسد تصویر خداوند در چشمان تو مانند اثری باارزش و شگفتانگیز نقش بسته است.
از لعل تو هست عاقلان را
یک نوش و هزار گونه خاری
هوش مصنوعی: از شراب لبهایت، عاقلان یک جرعه میخورند و هزار نوع درد و رنج را تحمل میکنند.
در جزع تو هست عاشقان را
یک غمزه و صد هزار خاری
هوش مصنوعی: در دل نگرانیهای تو، عاشقان تنها با یک نگاه تو دلتنگ میشوند و با وجود آن یک نگاه، هزاران درد و مشکل را تحمل میکنند.
جز غمزهٔ تو که دید هرگز
یک ناوک و صد جهان حصاری
هوش مصنوعی: این متن به زیبایی اشاره دارد که هیچ چیز نمیتواند به اندازهٔ زیبایی و جذابیت نگاه تو، تأثیرگذار باشد. حتی اگر دنیا سلاحهایی داشته باشد، جاذبهٔ نگاه تو به قدری قوی است که همه چیز را تحتالشعاع قرار میدهد.
جز خندهٔ تو که داشت در دهر
یک شکر و نه فلک شکاری
هوش مصنوعی: تنها خندهٔ تو است که در این دنیا شیرینتر از هر چیز دیگری است و نه حتی آسمان و ستارهها نیز نمیتوانند آن را به چالش بکشند.
در رزم تو هیچ دل نپوشد
بر تن زره ستیزهکاری
هوش مصنوعی: در نبرد، هیچ دلی نمیتواند از زره جنگجویی بپوشند و خود را از مبارزه کنار بکشد.
در بزم تو هیچ شه ندارد
بر سر کله بزرگواری
هوش مصنوعی: در جمع تو هیچ کس به مقام و بزرگی تو نمیرسد.
ای شوخ سیهگری که از تو
کم دید کسی سپیدکاری
هوش مصنوعی: ای زیبای باوقار که هیچکس نتوانسته از تو زیبایی بیشتری ببیند.
از ابجد برتری ازیراک
نی یک نه دو نه سه نه چهاری
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که برتری و فضیلت تو از عددهایی چون یک، دو، سه و چهار بالاتر است و قابلیتهای تو بسیار بیشتر از شمارشهای ساده است.
سرمازدگان آب و گل را
در جمله، بهار در بهاری
هوش مصنوعی: کسانی که از سردی و یخبندان آسیب دیدهاند، در نهایت در بهاران شاداب خواهند شد.
جان و دل و دین بنده با تست
تا اینهمه را چگونه داری
هوش مصنوعی: جان و دل و ایمان من در اختیار توست، پس چطور میتوانی این همه را نادیده بگیری؟
چون بازسپید دلفریبی
چون شیرسیاه جانشکاری
هوش مصنوعی: به مانند باز سفید که زیبایی و جذابیت دارد، همچون شیر سیاه که قدرت و شجاعت را نمایان میکند، او هم جانشینی شایسته و برجسته است.
تا پای من اندرین میانست
دستی به سرم فرو نیاری
هوش مصنوعی: تا زمانی که پایم در این میانه است، دستی به سرم نمیکشی.
من پای فرو نهادم ایراک
دانم سر پای من نداری
هوش مصنوعی: من پاهایم را بر زمین گذاشتهام و میدانم که تو بالای پای من هیچ قدرتی نداری.
دشنام دهی که ای سنایی
بس خوش سخن و بزرگواری
هوش مصنوعی: به تو ناسزا میگوید که ای سنایی، چقدر سخنسنج و بزرگوار هستی.
هر چند جواب شرط من نیست
با این همه صد هزار باری
هوش مصنوعی: هرچند پاسخ به خواستهام را ندادهای، اما همچنان به تو سیصد بار دیگر اعتماد دارم.

سنایی