گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۸

دلا تا کی درین زندان فریب این و آن بینی‌؟
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
جهانی کاندرو هر دل که یابی پادشا یابی
جهانی کاندرو هر جان که بینی شادمان بینی
درو گر جامه‌ای دوزی ز فضلش آستین یابی
درو گر خانه‌ای سازی ز عدلش آستان بینی
نه بر اوج هوا او را عقابی دل‌شکر یابی
نه اندر قعر بحر او را نهنگی جان‌ستان بینی
اگر در باغ عشق آیی‌، همه فراش دل یابی
وگر در راه دین آیی‌، همه نقاش جان بینی
گهی انوار عرشی را ازین جانب مدد یابی
گهی اشکال حسی را ازین عالم بیان بینی
سبک رو چون توانی بود سوی آسمان تا تو
ز ترکیب چهار ارکان همی خود را گران بینی
اگر صد قرن ازین عالم بپویی سوی آن بالا
چو دیگر سالکان خود را هم اندر نردبان بینی
گر از میدان شهوانی سوی ایوان عشق آیی
چو کیوان در زمان خود را به هفتم آسمان بینی
درین ره گرم‌رو می‌باش لیک از روی نادانی
نگر نندیشیا هرگز که این ره را کران بینی
وگر زی حضرت قدسی خرامان گردی از عزت
ز دارالملک ربانی جنیبت‌ها روان بینی
ز حرص و شهوت و کینه ببُر تا زان‌سپس خود را
اگر دیوی مَلَک یابی‌، وگر گرگی شبان بینی
ور امروز اندرین منزل ترا جانی زیان آمد
زهی سرمایه و سودا که فردا زان زیان بینی
زبان از حرف‌پیمایی یکی یک‌چند کوته‌کن
چو از ظاهر خمش گردی همه باطن زبان بینی
گر اوباش طبیعت را برون آری ز دل زان پس
همه رمز الاهی را ز خاطر ترجمان بینی
مرین مهمان علوی را گرامی دار تا روزی
چو زین گنبد برون پری مر او را میزبان بینی
به حکمت‌ها قوی‌پر کن مرین طاووس عرشی را
که تا زین دامگاه او را نشاط آشیان بینی
نظرگاه الاهی را یکی بستان کن از عشقی
که در وی رنگ و بوی گل ز خون دوستان بینی
که دولتیاری آن نبود که بر گل بوستان سازی
که دولتیاری آن باشد که در دل بوستان بینی
چو درج در دین کردی ز فیض فضل حق دل را
مترس از دیو اگر به روی ز عصمت پاسبان بینی
ز حسی دان نه از عقلی اگر در خود بدی یابی
ز هیزم دان نه از آتش اگر در وی دخان بینی
بهانه بر قضا چنهی‌؟ چو مردان عزم خدمت کن
چو کردی عزم بنگر تا چه توفیق و توان بینی
تو یک ساعت چو افریدون به میدان باش تا زان پس
به هر جانب که رو آری درفش کاویان بینی
عنان‌گیر تو گر روزی جمال درد دین باشد
عجب نبود که با ابدال خود را هم‌عنان بینی
خلیل ار نیستی‌، چه بود‌؟ تو با عشق آی در آتش
که تا هر شعله‌ای ز آتش درخت ارغوان بینی
عطا از خلق چون جویی گر او را مال‌ده گویی
به سوی عیب چون پویی‌؟ گر او را غیب‌دان بینی
ز بخشیدن چه عجز آید نگارندهٔ دو گیتی را
که نقش از گوهران دانی و بخش اختران بینی
ز یزدان دان نه از ارکان که کوته‌دیدگی باشد
که خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی
چو جان از دین قوی کردی تن از خدمت مزیّن کن
که اسب تازی آن بهتر که با برگستوان بینی
اگر صد بار در روزی شهید راه حق گردی
هم از گبران یکی باشی چو خود را در میان بینی
امین باش ار همی ترسی ز مار آن جهان کز تو
به کار اینجا امین باشی ز مار آنجا امان بینی
هوا را پای بگشادی خرد را دست بر بستی
گر آنرا زیر کام آری مرین را کامران بینی
تو خود کی مرد آن باشی که دل را بی‌هوا خواهی
تو خود کی درد آن داری که تن را در هوان بینی
که از دونی خیال نان چنان رُسته‌ست در چشمت
که گر آبی خوری در وی نخستین شکل نان بینی
مسی از زر بیالودی و می‌لافی چه سود اینجا
که آن گه ممتحن گردی که سنگ امتحان بینی
نقاب قوّت حسی چو از پیش تو بردارند
اگر گبری سقر یابی وگر مؤمن جنان بینی
بهشت و دوزخت با تست در باطن نگر تا تو
سقرها در جگر یابی جنان‌ها در جنان بینی
امامت گر ز کبر و حرص و بخل و کین برون ناید
به دوزخ دانش از معنی گرش در گلستان بینی
وگرچه طیلسان دارد مشو غره که این آنجا
یکی طوقی‌ست از آتش که آنرا طیلسان بینی
به چشم عافیت بنگر درین دنیا که تا آنجا
نه کس را نام و نان دانی نه کس را خانمان بینی
یکی از چشم دل بنگر بدین زندان خاموشان
که تا این لعل گویا را به تابوت از چه سان بینی
نه این ایوان علوی را به چادر زیب و فر یابی
نه این میدان سفلی را مجال انس و جان بینی
سر زلف عروسان را چو برگ نسترن یابی
رخ گلرنگ شاهان را به رنگ زعفران بینی
بدین زور و زر دنیا چو بی‌عقلان مشو غره
که این آن نوبهاری نیست کش بی‌مهرگان بینی
که گر عرشی به فرش آیی و گر ماهی به چاه افتی
وگر بحری تهی گردی وگر باغی خزان بینی
یکی اعضات را حمّال موران زمین یابی
یکی اجزات را اثقال دوران زمان بینی
چه باید نازش و نالش بر اقبالی و ادباری
که تا بر هم زنی دیده نه این بینی نه آن بینی
سر الب ارسلان دیدی ز رفعت رفته بر گردون
به مرو آ تا کنون در گِل تن الب‌ارسلان بینی
چه باید تنگدل بودن که این یک مشت رعنا را
همی باد خداوندی کنون در بادبان بینی
که تا یک چند از اینها گر نشانی باز جویی تو
ز چندان باد لختی خاک و مشتی استخوان بینی
پس آن بهتر که از مردم سخن ماند نکو زیرا
که نام دوستان آن به نیک از دوستان بینی
بسان علت اولی سخن ران ای سنایی زان
که تا چون زادهٔ ثانی بقای جاودان بینی
وگر عیبت کند جاهل به حکمت گفتن آن مشنو
که کار پیر آن بهتر که با مرد جوان بینی
حکیمی گر ز کژ گویی بلا بیند عجب نبود
که دایم تیر گردون را وبال اندر کمان بینی
برای عقل معنی را تویی راوی روایت کن
که معنی دان همان باشد کش اندر دل همان بینی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلا تا کی درین زندان فریب این و آن بینی‌؟
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
هوش مصنوعی: ای دل، تا کی در این زندان فریب دیگران خواهی بود؟ یکی از این چاه تاریک خارج شو تا جهان را ببینی.
جهانی کاندرو هر دل که یابی پادشا یابی
جهانی کاندرو هر جان که بینی شادمان بینی
هوش مصنوعی: در این دنیا، هر دلی که به دست آوری مانند پادشاهی است و هر جانی که شاداب و خوشحال ببینی، به معنای زندگی شاد و خوشبختی است.
درو گر جامه‌ای دوزی ز فضلش آستین یابی
درو گر خانه‌ای سازی ز عدلش آستان بینی
هوش مصنوعی: اگر چیزی از فضائل او بدوزی، می‌توانی آستین آن را پیدا کنی و اگر خانه‌ای از عدالت او بسازی، در آن می‌توانی آستانه را ببینی.
نه بر اوج هوا او را عقابی دل‌شکر یابی
نه اندر قعر بحر او را نهنگی جان‌ستان بینی
هوش مصنوعی: نه او را در بلندی‌های آسمان، مانند عقابی شاداب و خوشحال می‌بینی، و نه در عمق دریا، مانند نهنگی که جان می‌گیرد.
اگر در باغ عشق آیی‌، همه فراش دل یابی
وگر در راه دین آیی‌، همه نقاش جان بینی
هوش مصنوعی: اگر به باغ عشق وارد شوی، همه خدمت‌کاران دل را خواهی دید و اگر در مسیر دین قدم بگذاری، همه نقاشان روح را خواهی شناخت.
گهی انوار عرشی را ازین جانب مدد یابی
گهی اشکال حسی را ازین عالم بیان بینی
هوش مصنوعی: گاهی از طرف عرش، روشنایی‌ها و فیض‌هایی می‌گیری و گاهی形‌های مادی و محسوس را از این دنیا مشاهده می‌کنی.
سبک رو چون توانی بود سوی آسمان تا تو
ز ترکیب چهار ارکان همی خود را گران بینی
هوش مصنوعی: هرگاه که بتوانی، سبک و آزاد به سوی آسمان برو، زیرا وقتی خود را در ترکیب چهار عنصر سنگین می‌یابی.
اگر صد قرن ازین عالم بپویی سوی آن بالا
چو دیگر سالکان خود را هم اندر نردبان بینی
اگر به اندازهی صد قرن( منظور از صد قرن کثرت زمان است و اینکه طی کردن این مسیر صبر می طلبد )  در این مسیر راه بپیمایی باز هم چون دیگر رهروان این راه در میانه ی راهی اشاره به این دارد  در این مسیر همیشه رو به تعالی می روی و هیچگاه این تعالی روحی به پایان نمی رسد و همواره در آن کشف خواهی کرد و رشد خواهی کرد 
گر از میدان شهوانی سوی ایوان عشق آیی
چو کیوان در زمان خود را به هفتم آسمان بینی
هوش مصنوعی: اگر از دنیای شهوت و هوس‌ها به دنیای عشق پا بگذاری، مانند کیوان می‌توانی خود را در اوج آسمان‌ها ببینی و به مقام والایی دست یابی.
درین ره گرم‌رو می‌باش لیک از روی نادانی
نگر نندیشیا هرگز که این ره را کران بینی
هوش مصنوعی: در این مسیر با حرارت و شور قدم بگذار، اما هرگز از روی نادانی تصور نکن که این راه نهایتی دارد.
وگر زی حضرت قدسی خرامان گردی از عزت
ز دارالملک ربانی جنیبت‌ها روان بینی
هوش مصنوعی: اگر با نفسی پاک و با اعتبار به مقام‌های بالا نزد خداوند بروی، از جلال و عظمت او شاهد زیبایی‌ها و نعمت‌های فراوانی خواهی بود.
ز حرص و شهوت و کینه ببُر تا زان‌سپس خود را
اگر دیوی مَلَک یابی‌، وگر گرگی شبان بینی
ارتباط خود را با حرص و شهوت و کینه به سرعت قطع کن ؛ تا در نتیجه اگر دیو باشی، پادشاه را بیابی و اگر گرگ باشی چوپان را.
ور امروز اندرین منزل ترا جانی زیان آمد
زهی سرمایه و سودا که فردا زان زیان بینی
هوش مصنوعی: اگر امروز در این دنیا آسیبی به جان تو برسد، چه سرمایه و سودی از آن می‌بری؟ زیرا فردا از این آسیب متوجه خواهی شد.
زبان از حرف‌پیمایی یکی یک‌چند کوته‌کن
چو از ظاهر خمش گردی همه باطن زبان بینی
هوش مصنوعی: زبانت را از سخن زدن کم کن و به کم حرفی عادت کن؛ وقتی که از ظواهر کلام فاصله بگیری، به حقیقت و باطن آن پی خواهی برد.
گر اوباش طبیعت را برون آری ز دل زان پس
همه رمز الاهی را ز خاطر ترجمان بینی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی آشفتگی‌های دنیوی را از دل خود دور کنی، بعد از آن می‌توانی همه‌ی رازهای الهی را در ذهن خود به روشنی مشاهده کنی.
مرین مهمان علوی را گرامی دار تا روزی
چو زین گنبد برون پری مر او را میزبان بینی
هوش مصنوعی: به مهمان اهل بیت احترام بگذار، زیرا روزی او را در حالتی می‌بینی که از این جهان خارج شده و به مقام بالا رفته است.
به حکمت‌ها قوی‌پر کن مرین طاووس عرشی را
که تا زین دامگاه او را نشاط آشیان بینی
هوش مصنوعی: به وسیله‌ی اندیشه و علم خود، این طاووس آسمانی را پر از حکمت کن، تا بتوانی شادی و نشاط او را در این جایگاه مشاهده کنی.
نظرگاه الاهی را یکی بستان کن از عشقی
که در وی رنگ و بوی گل ز خون دوستان بینی
هوش مصنوعی: از دیدگاه الهی، از عشقی که در آن عطر و رنگ گل را از خون دوستان حس می‌کنی، الهام بگیر و آن را در آغوش بگیر.
که دولتیاری آن نبود که بر گل بوستان سازی
که دولتیاری آن باشد که در دل بوستان بینی
هوش مصنوعی: هیچ چیز مهم‌تر از آن نیست که از زیبایی‌های درونی و واقعی یک مکان یا فرد آگاه باشی؛ زیبایی که در دل و روح آنجا نهفته است، نه فقط زیبایی ظاهری و سطحی.
چو درج در دین کردی ز فیض فضل حق دل را
مترس از دیو اگر به روی ز عصمت پاسبان بینی
هوش مصنوعی: اگر در دین خود به فضل و رحمت خداوند پایبند باشی، دیگر نگران دیو یا شیطان نباش. اگر به خداوند توکل کنی و از پاکی و عصمت محافظت کنی، نیازی به ترسیدن نخواهد بود.
ز حسی دان نه از عقلی اگر در خود بدی یابی
ز هیزم دان نه از آتش اگر در وی دخان بینی
هوش مصنوعی: اگر در خود چیزی ناپسند و زشت یافتی، بدان که این حس توست و نه عقل تو. همچنین، اگر منبعی از بدی را دیدی، باید بفهمی که این بدی ناشی از خود آن منبع نیست، بلکه به نوعی به وجود آنی که در آن قرار دارد برمی‌گردد.
بهانه بر قضا چنهی‌؟ چو مردان عزم خدمت کن
چو کردی عزم بنگر تا چه توفیق و توان بینی
هوش مصنوعی: بهانه‌ها را کنار بگذار و مانند مردان با اراده، عزم خدمت را داشته باش. زمانی که تصمیم خود را گرفتی، نگاه کن ببین چه موفقیت‌ها و توانایی‌هایی نصیبت می‌شود.
تو یک ساعت چو افریدون به میدان باش تا زان پس
به هر جانب که رو آری درفش کاویان بینی
هوش مصنوعی: در یک زمان مانند افریدون، که قهرمان داستان‌های ایرانی است، در میدان جنگ حاضر شو و سپس هر سمتی که بروی، پرچم کاویان یعنی نماد قدرت و پیروزی را خواهی دید.
عنان‌گیر تو گر روزی جمال درد دین باشد
عجب نبود که با ابدال خود را هم‌عنان بینی
هوش مصنوعی: اگر روزی زیبایی‌ای را احساس کنی که به خاطر دین و ایمان توست، تعجب نکن که در این مسیر با بندگان خاص خدا همپایه و همرتبه شوی.
خلیل ار نیستی‌، چه بود‌؟ تو با عشق آی در آتش
که تا هر شعله‌ای ز آتش درخت ارغوان بینی
هوش مصنوعی: اگر خلیل نیستی، پس چه اشکالی دارد که با عشق در آتش بیفتی؟ تا جایی که هر شعله‌ای از آتش را مانند درخت ارغوان ببینی.
عطا از خلق چون جویی گر او را مال‌ده گویی
به سوی عیب چون پویی‌؟ گر او را غیب‌دان بینی
هوش مصنوعی: اگر به دیگران خوبی کنی و مال و نعمت به آن‌ها بدهی، رفتارشان مثل جویی خواهد بود که می‌خواهد به سمت عیب‌ها برود. اما اگر او را با فهم و دانایی ببینی، این‌گونه نیست که به سراغ نواقص برود.
ز بخشیدن چه عجز آید نگارندهٔ دو گیتی را
که نقش از گوهران دانی و بخش اختران بینی
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی از کمبود و ناتوانی در بخشیدن اشاره شده است. سخن از کسی است که می‌داند چقدر باارزش است و اگر بخواهد چیزی را ببخشد، به اهمیت و ارزش آن توجه دارد. همچنین، به زیبایی یاقوت‌ها و ستاره‌ها اشاره شده و تاکید بر این است که بخشش در برابر آنچه از زیبایی و ارزش برخوردار است، چه معنا و اندازه‌ای دارد.
ز یزدان دان نه از ارکان که کوته‌دیدگی باشد
که خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی
هوش مصنوعی: از خداوند آگاه باش، نه از چیزهای مادی، زیرا محدودنگری است که چیزی را که از خرد سرچشمه می‌گیرد، فقط از دست انسان‌ها ببینی.
چو جان از دین قوی کردی تن از خدمت مزیّن کن
که اسب تازی آن بهتر که با برگستوان بینی
هوش مصنوعی: وقتی که نیروی معنوی و اعتقادی را در خود تقویت کردی، بدن خود را با تلاش و خدمت تزئین کن؛ زیرا اسب نجیب و رسا بهتر است که بر سر زمین‌های وسیع و دل‌انگیز بدود.
اگر صد بار در روزی شهید راه حق گردی
هم از گبران یکی باشی چو خود را در میان بینی
هوش مصنوعی: اگر در تمام روز همبارها بخواهی به خاطر حق جان خود را فدای راه آن کنی، اما اگر خود را فقط در چارچوب منافع و هوس‌های شخصی‌ات ببینی، در واقع هیچ تفاوتی با دیگران نخواهی داشت.
امین باش ار همی ترسی ز مار آن جهان کز تو
به کار اینجا امین باشی ز مار آنجا امان بینی
هوش مصنوعی: اگر از مار می‌ترسی، باید در این دنیا به درستی و اعتماد عمل کنی. اگر در این دنیا درستکار باشی، آن طرف هم امنیت و آرامش خواهی داشت.
هوا را پای بگشادی خرد را دست بر بستی
گر آنرا زیر کام آری مرین را کامران بینی
هوش مصنوعی: هوا را به اختیار خود درآوری و خرد را با دستانت بگیری. اگر آن را زیر زبان بیاوری، کامیابی را به دست خواهی آورد.
تو خود کی مرد آن باشی که دل را بی‌هوا خواهی
تو خود کی درد آن داری که تن را در هوان بینی
هوش مصنوعی: تو خود چه کسی هستی که دل را بدون هیچ تمایلی بخواهی؟ تو خود چه کسی هستی که درد را احساس کنی در حالی که بدن را در بی‌خبری می‌بینی؟
که از دونی خیال نان چنان رُسته‌ست در چشمت
که گر آبی خوری در وی نخستین شکل نان بینی
هوش مصنوعی: تصور نان در ذهن تو به قدری قوی است که حتی اگر آب هم بخوری، در آن ابتدا شکل نان را می‌بینی.
مسی از زر بیالودی و می‌لافی چه سود اینجا
که آن گه ممتحن گردی که سنگ امتحان بینی
هوش مصنوعی: اگر از طلا بیفتی و در می‌غنایی، به چه دردی می‌خورد وقتی که در آن زمان، امتحان‌کننده‌ای پیدا می‌شود که سختی‌ها و مشکلات واقعی را به تو نشان دهد؟
نقاب قوّت حسی چو از پیش تو بردارند
اگر گبری سقر یابی وگر مؤمن جنان بینی
هوش مصنوعی: اگر پرده‌های قوه حس را از جلوی چشمان تو بردارند، اگر تو فردی بی‌خدا باشی، به جهنم می‌رسی، و اگر مومن باشی، به بهشت خواهی رفت.
بهشت و دوزخت با تست در باطن نگر تا تو
سقرها در جگر یابی جنان‌ها در جنان بینی
هوش مصنوعی: بهشت و جهنم در وجود خودت نهفته است. اگر در ظرافت‌ها و عمق وجود خود تامل کنی، می‌توانی حال و هوای بهشت را در درونت احساس کنی و یا درد و رنج جهنم را در جانت شناسایی کنی.
امامت گر ز کبر و حرص و بخل و کین برون ناید
به دوزخ دانش از معنی گرش در گلستان بینی
هوش مصنوعی: اگر امامت و رهبری با تکبر، حرص، بخل و کینه همراه باشد، بدانید که این افراد به دوزخ می‌روند، حتی اگر به ظاهر در بهشت علم و دانش نیز دیده شوند.
وگرچه طیلسان دارد مشو غره که این آنجا
یکی طوقی‌ست از آتش که آنرا طیلسان بینی
هوش مصنوعی: به رغم اینکه او لباس زیبا و شکیلی بر تن دارد، فریبنده نباش، زیرا آنجا در حقیقت یک طوق از آتش است که به صورت لباس جلوه‌گری می‌کند.
به چشم عافیت بنگر درین دنیا که تا آنجا
نه کس را نام و نان دانی نه کس را خانمان بینی
هوش مصنوعی: به دنیا با دیدی مثبت نگاه کن، زیرا در این دنیا نه کسی را می‌شناسی که از نام و نان برخوردار باشد و نه کسی را می‌بینی که دارای خانمان و خانواده باشد.
یکی از چشم دل بنگر بدین زندان خاموشان
که تا این لعل گویا را به تابوت از چه سان بینی
هوش مصنوعی: به چشمان دل نگاه کن و این زندان سکوت را ببین که چگونه این گوهر گرانبها را در تابوتی محصور کرده‌اند.
نه این ایوان علوی را به چادر زیب و فر یابی
نه این میدان سفلی را مجال انس و جان بینی
هوش مصنوعی: نه این ایوان زیبا و باشکوه به زیبایی و زرق و برق می‌رسد، و نه این میدان پست و پایین، محلی برای راحتی و آسایش روح و جان است.
سر زلف عروسان را چو برگ نسترن یابی
رخ گلرنگ شاهان را به رنگ زعفران بینی
هوش مصنوعی: موهای عروسان مانند برگ گل نسترن زیبا و لطیف است و چهره پادشاهان را می‌توان با رنگ زعفران مقایسه کرد که جلوه‌ای خاص و جذاب دارد.
بدین زور و زر دنیا چو بی‌عقلان مشو غره
که این آن نوبهاری نیست کش بی‌مهرگان بینی
هوش مصنوعی: به این قدرت و ثروت دنیا فریب نخور، زیرا این دنیا برای افراد بی‌عقل است و این حالت خوشی و زیبایی دائمی نیست؛ وقتی چهره بی‌مهری را می‌بینی، متوجه می‌شوی که همیشه همین‌طور نخواهد بود.
که گر عرشی به فرش آیی و گر ماهی به چاه افتی
وگر بحری تهی گردی وگر باغی خزان بینی
هوش مصنوعی: اگر کسی که در جایگاه بلند و قدرتمندی قرار دارد به زمین بیافتد، یا اگر ماهی به عمق چاه بیفتد، یا اگر دریا خالی و بی‌محتوا شود، یا اگر باغی در فصل پاییز به خشک‌سالی دچار شود، همگی دلالت بر فراز و نشیب‌های زندگی دارد.
یکی اعضات را حمّال موران زمین یابی
یکی اجزات را اثقال دوران زمان بینی
هوش مصنوعی: یکی از اجزای وجودت را به دوش مورچه‌های زمین می‌سپاری و اجزای دیگر را تحت تاثیر حرکات و تغییرات زمان می‌نگری.
چه باید نازش و نالش بر اقبالی و ادباری
که تا بر هم زنی دیده نه این بینی نه آن بینی
نازیدن بر اقبال و نالیدن بر ادبار، لف و نشر
سر الب ارسلان دیدی ز رفعت رفته بر گردون
به مرو آ تا کنون در گِل تن الب‌ارسلان بینی
هوش مصنوعی: تاج و تخت الب ارسلان را دیدی که چقدر بلند و شکوهمند است؟ او تا به حال در آرامش و درخشش خود، حتی بعد از رفتن از دنیا، در دل مردم قرار دارد.
چه باید تنگدل بودن که این یک مشت رعنا را
همی باد خداوندی کنون در بادبان بینی
هوش مصنوعی: چقدر جای افسوس دارد که ما دل‌تنگ هستیم، در حالی که خداوند این چند گل زیبا را به ما هدیه داده و اکنون در بادبان‌های زندگی‌مان می‌چرخند.
که تا یک چند از اینها گر نشانی باز جویی تو
ز چندان باد لختی خاک و مشتی استخوان بینی
هوش مصنوعی: اگر برای مدتی از این چیزها نشانه‌ای جستجو کنی، به قدری از وزش باد و خاک برمی‌خیزی که تنها تعدادی استخوان می‌بینی.
پس آن بهتر که از مردم سخن ماند نکو زیرا
که نام دوستان آن به نیک از دوستان بینی
هوش مصنوعی: بهتر است که دربارهٔ دیگران تنها سخن خوب گفت، زیرا که با این کار، نام دوستان را به خوبی به یاد می‌آوری و به آنها احترام می‌گذاری.
بسان علت اولی سخن ران ای سنایی زان
که تا چون زادهٔ ثانی بقای جاودان بینی
هوش مصنوعی: ای سنایی، مانند علت اصلی سخن بگو، زیرا که زمانی می‌توانی بقای ابدی را ببینی که مانند موجودی وابسته و دومی به وجود آمده باشی.
وگر عیبت کند جاهل به حکمت گفتن آن مشنو
که کار پیر آن بهتر که با مرد جوان بینی
هوش مصنوعی: اگر شخص نادانی به عیب‌جویی بپردازد، به سخنان او گوش نده. زیرا کار حکیمانه و عاقلانه این است که با جوانان با تجربه‌تر و خوش‌فکرتر مواجه شوی.
حکیمی گر ز کژ گویی بلا بیند عجب نبود
که دایم تیر گردون را وبال اندر کمان بینی
هوش مصنوعی: اگر شخصی در اثر گفتار نادرست دچار مشکل و بلا شود، عجیب نیست که همیشه تیر بلا بر او آماده شلیک باشد.
برای عقل معنی را تویی راوی روایت کن
که معنی دان همان باشد کش اندر دل همان بینی
هوش مصنوعی: برای عقل، تو همان کسی هستی که داستان را روایت می‌کنی. به خاطر داشته باش که کسی که حقیقت را می‌فهمد، همان‌گونه که در دلش می‌بیند، می‌تواند حقیقت را درک کند.

حاشیه ها

1391/07/06 14:10
علی

به نام خدا
به نظر این حقیر این قصیده یک شاهکار تمام عیار از حضرت سنایی است که در آن به علت تامه ی کائنات که همان حضرت دوست جل جلاله است اشاره میکند و ما انسانهای در قعر چاه را از این حقیقت با خبر میکند.
واقعا این قصیده نظیر ندارد و شاه بیت این اثر جاودانه آنجایی است که حضرت سنایی میفرماید:
ز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشد
که خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی
و این یعنی توحید ناب
در پایان به نظر این حقیر در یکی از بیتها غلط چاپی وجود دارد
ز حسی دان نه از عقلی
که فکر مینم درستش این باشد
ز حست دان نه از عقلت
در پناه حق

سلام...
این شعر سنایی واقعاً زیباست...
شعری نیز وجود دارد که منسوب به منصور حلاج می باشد که وزن آن دقیقاً مشابه شعر سنایی است که واقعاً انسان را به وجد می آورد با این مطلع:
دلا تا کی ز نادانی همه نقش جهان بینی
صفا ده دیده ی خود را که تا دیدار جان بینی

1392/05/26 19:07

این بیت رو بیشتر دوس دارم :
سر الب ارسلان دیدی ز رفعت رفته بر گردون ؟
به مرو آ تا کنون در گل تن الب ارسلان بینی
البته اینم خیلی زیباست :
تو یک ساعت چو افریدون به میدان باش تا زان پس
به هر جانب که روی آری درفش کاویان بینی

1393/02/11 22:05
مسرور

مرا یاد شعری از یک شاعر معاصر گیلانی با تخلص صدقی انداخت..
بوالهوسانه صدقیا چند به قید این و آن
قید ز جمله وارهان،جوی ز بی نشان،نشان...

1393/10/10 13:01
سعید

بسیار شعر عالی و پر محتوایی است.
به نظرم مصرع
خلیل ار نیستی چه بود تو با عشق آی در آتش

بهتر بود به صورت
خلیل ار نیستی لیکن تو با عشق آی در آتش
بیاید.

1393/10/10 13:01
سعید

این مصرع هم به نظرم معنی کاملی ندارد:
چو درج در دین کردی ز فیض فضل حق دل را
شاید باید به این صورت بیاید:
چو درج درد دین کردی ز فیض فضل حق دل را

1393/11/22 20:01
آنا

بسیار زیباو دلنشین بود
سنایی نگاه خیلی متفاوتی به جهان داره آدم واقعا زاویه دیدش به زندگی عوض می شه!...

1394/04/22 22:07
مهدی

بدین زورو زر دنیا چو بی عقلان مشو غره
که این آن نو بهاری نیست کش بی مهرگان بینی

1394/05/28 15:07
مانی

عجیبه! خیلی سالیان دور بیت سر الب ارسلان بینی... را خوانده بودم و از ان خیلی خوشم امده بود. اما کل قصیده را نخوانده بودم. خواندم و کف کردم. بی دلیل نیست که سنایی برای خودش جای قابل توجهی در ادبیات فارسی باز کرده.این غزنه هم در زمانی برای خودش مهد فرهنگ و ادبیات بوده. گاهی زمانه رو به عقب می رود. و دریغا.

1394/06/05 12:09
سراج

اگر صد بار در روزی شیهد راه حق گردی ...
لطفاً این مصرع را تصحیح فرمایید، واژه شهید صحیح است ...

1394/06/14 18:09
سراج

با سلام و درودها امروز که به این صفحه مراجعه کردم دیدم اشتباه تایپی را که قبلاً به اطلاعتون رساندم هنوز برطرف نکرده اید...
لطف کنید و واژه غلط ( اگر صد بار در روزی« شیهد » راه حق گردی) را با واژه شهید جایگزین کنید. سپاس بیکران بامهر...سراج

1395/05/14 12:08
Seraj Hosseini

با درود فراوان،من انقدر می نویسم تا این غلط املائی بیت سی ام مصرع اول را تصحیح کنید...با مهر فراوان
14.08.2016

1396/03/03 00:06
اباصلت وزیری

چه باید نازش و نالش بر اقبالی و ادباری
که تا بر هم زنی دیده نه این بینی نه آن بینی
درشعر به صورت اشتباه به جای نالش ، بالش نوشته شده است

1396/12/19 19:03
علی احمدی شیخ شبانی

کمتر در زبان پارسی شعری با چنین معانی سنگین به چشم می بینیم .

1397/03/19 11:06
شاهین

یعنی لذت بردما ب معنای واقعی مشفعوف شدم چقدر این شعر زیباست به همه اونچیزیکه تو ذهنت هست جواب میده همه جاش قشنگه ولی من از دبیرستان این تو ذهنم مونده؛
ز یزدان دان نه از ارکان
ک کوته دیدگی باشد
که خطی کز خرد خیزد
تو آنرا از بنان بینی
"باتشکر ویژه از وب سایت گنجور"

1397/06/14 11:09
احسان

درود بر شما، لطفا اشکالات تایپی را تصحیح بفرمائید.
شیهد---->شهید
بالش----> نالش
با سپاس

1397/10/06 00:01
آ سد احمد

دوست عزیزی به نام سعید بیت زیر را بدور از معنی کامل دانسته:
چو درج در دین کردی ز فیض فضل حق دل را
که چنین نیست.
اینگونه بخوانید:
چو دُرجِ دُرّ دین کردی، ز فیضِ فضلِ حق، دل را
درج به معنای صندوقچه ای که جواهرات را در آن نگه می دارند

1397/11/21 12:01
مجید

سلام
به جای "بالش" باید "نالش" باشه توی این مصرع:
چه باید نازش و بالش بر اقبالی و ادباری
به این دلیل که معنا و لف و نشر درست دربیاد
نازیدن بر اقبال و نالیدن بر ادبار

1398/07/11 20:10
قائم مقام

سلام و تشکر از زحمات بی دریغ و خدمات بی نظیر سایت گنجور
در بیت سی ام " اگر صد بار در روزی شیهد راه حق گردی
هم از گبران یکی باشی چو خود را در میان بینی"
واژه "شهید " به اشتباه "شیهد" نگاشته شده
سپاس

1399/05/03 08:08
اسامه

با سلام و سپاس
مصرع دوم بیت پنجاه و یک از نظر وزن اشکال دارد، به نظر باید به شکل زیر باشد
که نام دوستان آن به که نیک از دوستان بینی
هم چنین در بیت پنجاه و دو کلمه «اولیٰ» به اشتباه بصورت «اولا» نوشته شده است.
خواهشمند است اصلاح فرمایید
با درود

1399/07/14 08:10
سلمان متین روحانی

استادان بزرگوار در مورد خواندن کلمه سودا. در زهی سرمایه و سودا که فردا زان زیان بینی دو جور شنیدم یکی سودا به فتح سین به معنای معامله و دیگری سود+ا به معنای منفعت.کدام درست است؟

1400/05/27 12:07
قاسم

چه بیت زیبایی دارد آنجا که میگوید:

چه باید نازش و نالش، بر اقبالی و اداری

که تا برهم زنی دیده، نه این بینی، نه آن بینی

 

واقعا وقتی عمر ما در مقابل عمر دنیا و در پیشگاه خداوندی به چشم برهم زدن نمیرسد، غرور در مقابل خوش اقبالی ها و ناامیدی در مقابل روی ناخوش دنیا، چه معنایی میتواند داشته باشد؟

چقدر این بیت برای آنها که در مقابل ناملایمات زندگی ناامید شده اند آرامش بخش است و برای رام کردن نفس آنانکه به دو روز دنیا دل خوش کرده و نفس سرکش را به تاخت درآورده اند سودمند است. 

1401/02/20 20:05
امین

و شاهکاری دیگر از حکیم والا مرتبه سنایی غزنوی...