گنجور

شمارهٔ ۱ - مصائب و غیره

زینب چون دید خسرو دین مانده بی‌معین
رفت و گرفت دست دو طفلان نازنین
آورد آن دو تا گل گلزار خویش را
با چشم اشکبار به نزد امام دین
گفتا که خواهم ای شه خوبان ز جان کنم
این هدیه را نثار قدومت در این زمین
ای حشمت الله از ره احسان نما قبول
ران ملخ ز مور دل افسرده غمین
این عون و آن محمد خواهم کنم ز جان
آن را فدای اکبر و قربان اصغر این
فرمود شه که این دو مرا نور دیده‌اند
سازم چسان روان بدم تیغ مشرکین
مرگ برادر و غم یاران مرا بس است
منما فزون داغ من زار بیش از این
بهر نیاز زینب و عون و محمدش
سودند جبهه بر در آن قبله یقین
کردند بس نیاز که شه دادن اذن جنگ
بر آل دو طفل غمزده نورس حزین
بوسید آن دو کودک و بوئیدشان ز مهر
آن را چو شاخ نرگس و این را چو یاسمین
پس زینب ستمزده پوشید شان کفن
زد شانه به سنبل گیسوی عنبرین
تیغ و سپر ببست و روان کرد همچو ماه
شد ز آسمان دیده سرشگش به آستین
تیر و کمان فکند به مرکب نشاندشان
گفتی که مهر و ماه عیان شد ز برج زین
رفتند سوی رزم و برآن دست و تیغشان
برخاست از قضا و قدر صورت آفرین
آن همچو رعد غلغله در شش جهت فکند
وین زد چو برق شعله به قلب سپاه کین
آن چون شرار از نار عدو را ز پا فکند
وین دست و سر چوب برگ خزان ریخت بر زمین
و آن به اسنان ز جسم عدو جوی خون گشود
بست این ره فرار ز هر سو به مشرکین
کرد آن صدای الحذر ازکوفیان بلند
این الامان رساند به گردون هفتمین
آن فوج فوج را به سقر دادشان مقر
این فرقه فرقه را به درک کردشان مکین
گفتا یکی ز حمزه مگر دارد این نشان
گفت آن دگر به جعفر طیار ماند این
آخر ز پیش جنگ دو شیران گریختند
روباه وار حمله نمودند از کمین
تیر اجل ز ابر بلا ریخت چون مطر
بر جسم ناز پرورشان گشت دلنشین
آن می‌فکند نیزه و پیکانش از یسار
آن می‌زدی به خنجر برانش از یمین
آخر همان دو پیکر پاک شریف شد
از نیزه پاره پاره ز جور مخالفین
گشتند آن دو طفل و فکندند از الم
آتش به قلب زینب غمدیده حزین
سرداد شاه تشنه در این ماتم و کشید
از دیده سیل اشک و ز دل آه آتشین
(حاجب) ز داغ این دو برادر سرشک ریخت
شاید شوند شافع او یوم واپسین

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زینب چون دید خسرو دین مانده بی‌معین
رفت و گرفت دست دو طفلان نازنین
هوش مصنوعی: زینب وقتی که دید خسرو دین در شرایط سختی قرار دارد و هیچ پشتیبانی ندارد، به سرعت به سوی او رفت و دست دو کودک معصوم را گرفت.
آورد آن دو تا گل گلزار خویش را
با چشم اشکبار به نزد امام دین
هوش مصنوعی: آن دو گل از باغ خود را با چشمانی پر از اشک به پیش امام دین آوردند.
گفتا که خواهم ای شه خوبان ز جان کنم
این هدیه را نثار قدومت در این زمین
هوش مصنوعی: او گفت: ای پادشاه زیبایان، می‌خواهم جانم را فدای تو کنم و این هدیه را به قدم‌های تو در این سرزمین تقدیم کنم.
ای حشمت الله از ره احسان نما قبول
ران ملخ ز مور دل افسرده غمین
هوش مصنوعی: ای قدرت الهی، از روی لطف و نیکی خود، دعای ما را بپذیر. خود را به نیکی نسبت به ما نشان بده، که دل ما چون دل مور، غمگین و دلتنگ است.
این عون و آن محمد خواهم کنم ز جان
آن را فدای اکبر و قربان اصغر این
هوش مصنوعی: من جانم را فدای بزرگ زاده‌ام اکبر و قربانی کوچک زاده‌ام اصغر می‌کنم و به وی کمک می‌رسانم.
فرمود شه که این دو مرا نور دیده‌اند
سازم چسان روان بدم تیغ مشرکین
هوش مصنوعی: پادشاه گفت که این دو (فرزندان یا عزیزانش) برای من نور چشم هستند. حالا چگونه باید جانم را فدای دشمنان کنم؟
مرگ برادر و غم یاران مرا بس است
منما فزون داغ من زار بیش از این
هوش مصنوعی: مرگ برادر و اندوه دوستانم برایم کافی است، دیگر بیشتر از این نمی‌توانم درد و غم را تحمل کنم.
بهر نیاز زینب و عون و محمدش
سودند جبهه بر در آن قبله یقین
هوش مصنوعی: برای کمک به زینب و فرزندانش، جبهه به درگاه آن قبله واقعی یاری می‌دهد.
کردند بس نیاز که شه دادن اذن جنگ
بر آل دو طفل غمزده نورس حزین
هوش مصنوعی: در این بیت، به نظر می‌رسد که بیانگر وضعیتی است که نیازهای فراوان و فشارهایی باعث شده‌اند که پادشاه اجازه جنگ و مبارزه را به خاطر دو کودک غمزده و بی‌پناه بدهد. این کودکان به نوعی نمایانگر معصومیت و بی‌پناهی در برابر مشکلات و سختی‌هایی هستند که در جامعه وجود دارد.
بوسید آن دو کودک و بوئیدشان ز مهر
آن را چو شاخ نرگس و این را چو یاسمین
هوش مصنوعی: دو کودک یکدیگر را بوسیدند و از محبت بوی آنها را استشمام کردند. یکی از آنها بویی شبیه به شاخ نرگس و دیگری بویی شبیه به یاسمین داشت.
پس زینب ستمزده پوشید شان کفن
زد شانه به سنبل گیسوی عنبرین
هوش مصنوعی: زینب، که تحت ظلم قرار گرفته بود، لباس کفن به تن کرد و با دقت، موهای عطرآگینش را آراست.
تیغ و سپر ببست و روان کرد همچو ماه
شد ز آسمان دیده سرشگش به آستین
هوش مصنوعی: سلاح خود را آماده کرد و با شجاعت به میدان رفت، مانند ماهی که از آسمان می‌تابد، اشک‌هایش را به آستینش می‌ریخت.
تیر و کمان فکند به مرکب نشاندشان
گفتی که مهر و ماه عیان شد ز برج زین
هوش مصنوعی: تیر و کمان را رها کرده و سوار بر اسب شدند، گویی که نور خورشید و ماه از برج زیبایی نمایان شده‌اند.
رفتند سوی رزم و برآن دست و تیغشان
برخاست از قضا و قدر صورت آفرین
هوش مصنوعی: آنها به سوی میدان جنگ رفتند و به‌طور ناگهانی سلاح‌ها و تیغ‌هایشان از جانب سرنوشت و تقدیر به‌دست آمد.
آن همچو رعد غلغله در شش جهت فکند
وین زد چو برق شعله به قلب سپاه کین
هوش مصنوعی: او مانند رعد و برق صدایی ایجاد کرد که در همه جا طنین انداخت و همچون آتش در دل دشمنان شعله‌ور شد.
آن چون شرار از نار عدو را ز پا فکند
وین دست و سر چوب برگ خزان ریخت بر زمین
هوش مصنوعی: آن شخص مانند شعله‌ای است که دشمن را به زمین می‌زند و این دست و سر و چوب‌ها مثل برگ‌های پاییز بر روی زمین می‌افتند.
و آن به اسنان ز جسم عدو جوی خون گشود
بست این ره فرار ز هر سو به مشرکین
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که دشمن، با مهارت و جسارت، به سمت ضربه زدن به جسم و جان فرد دیگری حمله کرده و از هر طرف به مشرکین در حال گریز و فرار است. به عبارت دیگر، دشمن با نیات خصمانه به دنبال آسیب زدن و نابود کردن است و شخص در حال تلاش برای فرار از این موقعیت خطرناک و دشوار است.
کرد آن صدای الحذر ازکوفیان بلند
این الامان رساند به گردون هفتمین
هوش مصنوعی: صدای هشدار از کوفیان به گوش رسید و این پیام به آسمان هفتم منتقل شد.
آن فوج فوج را به سقر دادشان مقر
این فرقه فرقه را به درک کردشان مکین
هوش مصنوعی: آن گروه گروه را به جهنم حواله کردند و این دسته دسته را به عذاب واگذار کردند.
گفتا یکی ز حمزه مگر دارد این نشان
گفت آن دگر به جعفر طیار ماند این
هوش مصنوعی: گفت یکی از حمزه پرسید، آیا کسی این ویژگی را دارد؟ دیگری پاسخ داد که این ویژگی شبیه به جعفر طیار است.
آخر ز پیش جنگ دو شیران گریختند
روباه وار حمله نمودند از کمین
هوش مصنوعی: در پایان، دو شیر که از جنگ فرار کرده بودند، مانند روباه‌ها به کمین نشسته و حمله کردند.
تیر اجل ز ابر بلا ریخت چون مطر
بر جسم ناز پرورشان گشت دلنشین
هوش مصنوعی: مرگ به یکباره مانند بارانی از بلا بر سر آنان فرود آمد و برای آنها که در نعمت و آسایش هستند، دلپذیر و لطیف شد.
آن می‌فکند نیزه و پیکانش از یسار
آن می‌زدی به خنجر برانش از یمین
هوش مصنوعی: او از سمت چپ، نیزه و پیکانش را پرتاب می‌کند و از سمت راست، با خنجری تیز به او حمله می‌کند.
آخر همان دو پیکر پاک شریف شد
از نیزه پاره پاره ز جور مخالفین
هوش مصنوعی: در نهایت، آن دو جسم پاک و شریف به خاطر ظلم مخالفان از هم شکست و پاره پاره شدند.
گشتند آن دو طفل و فکندند از الم
آتش به قلب زینب غمدیده حزین
هوش مصنوعی: دو کودک، آتش نوحه و غم را در دل زینب، که در اندوه و ناراحتی به سر می‌برد، شعله‌ور کردند.
سرداد شاه تشنه در این ماتم و کشید
از دیده سیل اشک و ز دل آه آتشین
هوش مصنوعی: شاه در این غم و حزن، با عطش بسیار فریاد زد و از چشمانش سیل اشک ریخت و از دلش آهی پراز آتش ساطع کرد.
(حاجب) ز داغ این دو برادر سرشک ریخت
شاید شوند شافع او یوم واپسین
هوش مصنوعی: حاجب از غم و اندوه این دو برادر اشک می‌ریزد، شاید در روز قیامت برای او شفاعت کنند.

حاشیه ها

سلام.
کلمه‌ی دومِ مصراع اول «چو» است نه «چون».