گنجور

۵۶- امیر عاشقی تربتی

عامی بود و عمر او به نود سال رسید در آن سن بشعر گفتن چندانی حریص بود که در محلی که برادرش فوت شده بود در تابوت نهاده می بردند او از عقب تابوت میرفت و شعر میگفت در تاریخ سنه خمس و اربعین و تسعمایه در تربت فوت شد . این مطلع از اوست :

گاه قتلم شعله شمشیر آن قاتل بس است
شربت آبی ز تیغ او دم بسمل بس است

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عامی بود و عمر او به نود سال رسید در آن سن بشعر گفتن چندانی حریص بود که در محلی که برادرش فوت شده بود در تابوت نهاده می بردند او از عقب تابوت میرفت و شعر میگفت در تاریخ سنه خمس و اربعین و تسعمایه در تربت فوت شد . این مطلع از اوست :
هوش مصنوعی: او انسانی عامی بود و عمرش به نود سال رسید. در آن سن، به شعر گفتن خیلی علاقه داشت، به‌طوری که وقتی برادرش را که فوت کرده بود، در تابوت می‌بردند، او از پشت تابوت پیاده‌روی می‌کرد و شعر می‌سرود. او در سال 1349 هجری شمسی در محل دفن خود فوت کرد. یکی از اشعارش این‌گونه آغاز می‌شود:
گاه قتلم شعله شمشیر آن قاتل بس است
شربت آبی ز تیغ او دم بسمل بس است
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، تنها زخم یک شمشیر از سوی آن قاتل کافی است و یک قطره آب از تیغ او نیز برای کشتن کافی است.