شمارهٔ ۴۲۵
غریبی را به من عشقت وطن کرد
بیابان را به چشم من چمن کرد
چرا ای شمع خاموشی به بزمش
زبانت هست، می باید سخن کرد
چه حاصل شمع را از تاج زرین
که فانوسش پس از مردن کفن کرد
کجا اندیشه ای از مرگ دارد
کفن را آنکه چون گل پیرهن کرد
سلیم از ذوق غربت بی نصیب است
چو داغ آن کس که در یک جا وطن کرد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غریبی را به من عشقت وطن کرد
بیابان را به چشم من چمن کرد
هوش مصنوعی: عشق تو برای من غریبتی را به خانه بدل کرد، طوری که بیابان به نظرم مانند چمن زار شد.
چرا ای شمع خاموشی به بزمش
زبانت هست، می باید سخن کرد
هوش مصنوعی: چرا ای شمع خاموش در مهمانی، زبان تو در کار است؟ باید سخن گفت.
چه حاصل شمع را از تاج زرین
که فانوسش پس از مردن کفن کرد
هوش مصنوعی: شمع با تاج زرین چه فایدهای دارد وقتی که پس از مرگش، نورش به خاموشی میگراید.
کجا اندیشه ای از مرگ دارد
کفن را آنکه چون گل پیرهن کرد
هوش مصنوعی: کسی که به زیبایی و لذتهای دنیا دل بسته و از زندگی نهایت استفاده را میبرد، به مرگ فکر نمیکند و برایش ارزشی قائل نیست. او مانند گلی است که زیباییاش را در لباس خود نشان میدهد و از یاد مرگ غافل است.
سلیم از ذوق غربت بی نصیب است
چو داغ آن کس که در یک جا وطن کرد
هوش مصنوعی: سلیم به دلیل علاقهاش به وطن در غم غربت نیست، مانند کسی که برای فردی که در یک مکان دائمی زندگی کرده، احساس درد و داغ از جدایی میکند.

سلیم تهرانی