گنجور

شمارهٔ ۲۳۶

چون شادی بی غم به جهان یاد ندارم
دلشاد از اینم که دل شاد ندارم
یاد آن شه چینی که دهد داد ندارم
اما چو تو بیداد گری یاد ندارم
آن روز کدام است که بی آن لب شیرین
صد رشک به ناکامی فرهاد ندارم؟
آئینه گرفت از کف مشاطه و گفتا
منت ز تو با حسن خداداد ندارم
اکنون که ز فریاد دهد داد ضعیفان
از ضعف دگر قوت فریاد ندارم
ز آنکس که ننالد چو (سحاب) از تو بخاطر
در خیل تو از بنده و آزاد ندارم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون شادی بی غم به جهان یاد ندارم
دلشاد از اینم که دل شاد ندارم
هوش مصنوعی: من هرگز شادی را بدون غم در این دنیا تجربه نکرده‌ام و از اینکه دل‌خوشی ندارم، خوشحال هستم.
یاد آن شه چینی که دهد داد ندارم
اما چو تو بیداد گری یاد ندارم
هوش مصنوعی: من به یاد آن پادشاه چینی هستم که اگرچه در نگه‌داری اموال کمبودی دارم، اما مانند تو که می‌کنی ظلم و بیداد، هیچ یاد نکرده‌ام.
آن روز کدام است که بی آن لب شیرین
صد رشک به ناکامی فرهاد ندارم؟
هوش مصنوعی: روز کدام است که بدون لب شیرین تو، همچون فرهاد که به ناکامی دچار شد، حسرتی به دل نداشته باشم؟
آئینه گرفت از کف مشاطه و گفتا
منت ز تو با حسن خداداد ندارم
هوش مصنوعی: آینه از دست آرایشگر گرفت و اعلام کرد که از تو به خاطر زیبایی الهی‌ات هیچ قدردانی نمی‌کنم.
اکنون که ز فریاد دهد داد ضعیفان
از ضعف دگر قوت فریاد ندارم
هوش مصنوعی: حالا که صدای ناتوانان به خاطر ضعفی دیگر به گوش می‌رسد، من دیگر از قدرت فریاد زدن بی‌بهره‌ام.
ز آنکس که ننالد چو (سحاب) از تو بخاطر
در خیل تو از بنده و آزاد ندارم
هوش مصنوعی: از کسی که مانند ابر از تو شکایت نکند، در میان افرادی که در اطرافت هستند، نه بنده‌ای وجود دارد و نه آزاد.