غزل شمارهٔ ۵۶۱۰
رفت آن روز که دامان بهار از دستم
رفت چون برگ خزان دیده قرار از دستم
گرچه چون موج ز دریا به کنار افتادم
لله الحمد نرفته است کنار از دستم
به سبکدستی من نیست کس از جانبازان
می جهد خرده جان همچو شرار از دستم
می برد دست و دل از کار غزالش، ترسم
که به یکبار رود دام و شکار از دستم
از رگ ابر قلم بس که فشاندم گوهر
چون صدف شد دل بحر آبله دار از دستم
خون ناحق شوم آنجا که فتد بر سر، کار
رفته هر چند که گیرایی کار از دستم
توتیا می شود آیینه ز جان سختی من
سنگ بر سینه زند آینه دار از دستم
تا بر آن چاک گریبان نظر افتاد مرا
رفت سر رشته آرام و قرار از دستم
صائب از زخم ندامت جگرم شد صد چاک
سینه موری اگر گشت فگار از دستم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رفت آن روز که دامان بهار از دستم
رفت چون برگ خزان دیده قرار از دستم
هوش مصنوعی: آن روزی که بهار از زندگیام رفت، مانند روزی بود که برگهای پاییزی را از دست دادم و آرامش را نیز از دست دادهام.
گرچه چون موج ز دریا به کنار افتادم
لله الحمد نرفته است کنار از دستم
هوش مصنوعی: اگرچه مانند موجی از دریا به ساحل افتادم، اما شکر خدا هنوز دستم از کنار نرفته است.
به سبکدستی من نیست کس از جانبازان
می جهد خرده جان همچو شرار از دستم
هوش مصنوعی: هیچ کس به اندازه من در هنر و مهارت ناتوان نیست، زیرا که جان کمارزش مانند شعلهای از دستان من به دور میپرد.
می برد دست و دل از کار غزالش، ترسم
که به یکبار رود دام و شکار از دستم
هوش مصنوعی: از عشق غزالش، دل و جانم را به دست گرفته است و میترسم که ناگهان دام و طعمهام را از دست بدهم.
از رگ ابر قلم بس که فشاندم گوهر
چون صدف شد دل بحر آبله دار از دستم
هوش مصنوعی: من آنقدر اشک ریختهام که انگار از رگ ابر قلمم فیض میبخشد و دل آبیام که پر از درد و عذاب است، مانند صدفی سرشار از مرواری است، اما حالا دیگر از دستم رفته است.
خون ناحق شوم آنجا که فتد بر سر، کار
رفته هر چند که گیرایی کار از دستم
هوش مصنوعی: هر جا حقی با ظلم و ستم مورد تایید قرار گیرد و ظلم بر سر کسی بیفتد، من نیز ناراحت و غمگین میشوم، حتی اگر توانایی انجام کاری را نداشته باشم.
توتیا می شود آیینه ز جان سختی من
سنگ بر سینه زند آینه دار از دستم
هوش مصنوعی: آینه به دلیل سختی وجود من به توتیا تبدیل میشود و آن شخصی که آینه را در دست دارد، از شدت ضرباتی که به سینهاش میزند، بیخبر است.
تا بر آن چاک گریبان نظر افتاد مرا
رفت سر رشته آرام و قرار از دستم
هوش مصنوعی: وقتی نگاهم به آن چاک گریبان افتاد، آرامش و قرارم را از دست دادم.
صائب از زخم ندامت جگرم شد صد چاک
سینه موری اگر گشت فگار از دستم
هوش مصنوعی: از زخم پشیمانی، جگرم به شدتی پاره-pare شده که اگر سینهام مانند موری آسیب ببیند، فگار میشود.