گنجور

غزل شمارهٔ ۴۰۰۰

ز خود برآ که نسیم بهار می‌آید
سبکروی ز سر کوه یار می‌آید
ز بوی خون گل و لاله می‌توان دریافت
که از قلمرو آن دل شکار می‌آید
رهش به کوچه زلف نگار افتاده است
چنین که باد صبا مشکبار می‌آید
به هرکجا که رود سبز می‌کند چون خضر
پیام خشکی اگر زان دیار می‌آید
ز روح بخشی باد بهار معلوم است
که تازه از بر و آغوش یار می‌آید
ز چشم شبنم گل روشن است چون خورشید
که از نظاره آن گلعذار می‌آید
نه لاله است که سر می‌زند بهار از خاک
که خون ما به زمین‌بوس یار می‌آید
که شسته است درین آب روی چون گل را
که بوی خون ز لب جویبار می‌آید
اگر به کار جهان من نیامدم صائب
کلام بی‌غرض من به کار می‌آید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز خود برآ که نسیم بهار می‌آید
سبکروی ز سر کوه یار می‌آید
هوش مصنوعی: از خودت بیرون بیا و به هوای بهار توجه کن، نسیم ملایمی از سر کوه می‌آید و دوست تو نزدیک می‌شود.
ز بوی خون گل و لاله می‌توان دریافت
که از قلمرو آن دل شکار می‌آید
هوش مصنوعی: از عطر خون گل و لاله می‌توان متوجه شد که چیزی از دل عاشق جدیدی به سمت ما می‌آید.
رهش به کوچه زلف نگار افتاده است
چنین که باد صبا مشکبار می‌آید
هوش مصنوعی: مسیر او به کوچه‌های تاریک و پیچیده‌ی زلف محبوبش رفته است، به گونه‌ای که نسیم صبحگاهی عطر خوشی را به همراه می‌آورد.
به هرکجا که رود سبز می‌کند چون خضر
پیام خشکی اگر زان دیار می‌آید
هوش مصنوعی: هر جا که برود، آنجا را سبز و سرسبز می‌کند، مانند خضر (پیامبر). اگر هم از آن سرزمین خشک خبر یا پیامی بیاید، باز هم به سرسبزی و جوانه زنی می‌انجامد.
ز روح بخشی باد بهار معلوم است
که تازه از بر و آغوش یار می‌آید
هوش مصنوعی: از تازه بودن و زندگی‌بخشی نسیم بهاری پیداست که گویی تازه از آغوش محبوب و یار بازگشته است.
ز چشم شبنم گل روشن است چون خورشید
که از نظاره آن گلعذار می‌آید
هوش مصنوعی: چشم شبنم مانند خورشید درخشان است و زیبایی آن باعث می‌شود که گل‌ها طراوت و شادابی خود را حفظ کنند.
نه لاله است که سر می‌زند بهار از خاک
که خون ما به زمین‌بوس یار می‌آید
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به مقایسه زیبایی و طراوت بهار و غم و درد خود پرداخته است. او به جای لاله‌هایی که به فصل بهار می‌شکفند، خون خود را به یاد معشوق و عشقش به زمین می‌نویسد. این نشان‌دهنده‌ی عاطفه‌ی عمیق و دردهای عاشقانه‌اش است که همچنان در دلش جاری است.
که شسته است درین آب روی چون گل را
که بوی خون ز لب جویبار می‌آید
هوش مصنوعی: کیست که در این آب، روی مثل گل را شسته باشد، در حالی که بوی خون از لبه جویبار به مشام می‌رسد؟
اگر به کار جهان من نیامدم صائب
کلام بی‌غرض من به کار می‌آید
هوش مصنوعی: اگر در مسائل دنیای من مفهومی ندارد، اما سخنان بی‌طرفانه‌ام می‌تواند مفید باشد.