غزل شمارهٔ ۳۸۴۰
ز باده چهره ساقی جهان دیگر شد
زقطره های عرق گلستان دیگر شد
نظر ز روی عرقناک او دهم چون آب
که قطره قطره مرا دیده بان دیگر شد
ز سایه ای که به رویش فکند حلقه زلف
برای بوسه گرفتن دهان دیگر شد
تنم ز سنگ ملامت کبود شد هرجا
من فلک زده را آسمان دیگر شد
فغان که قامت خم گشته از نگون بختی
برای تیر حوادث کمان دیگر شد
ز بی بضاعتی خویشتن به این شادم
که راهزن به رهم کاروان دیگر شد
به من عداوت دشمن چه می تواند کرد
که گرگ در رمه من شبان دیگر شد
به گرد من چه خیال است برق وباد رسد
که دست رفته ز کارم عنان دیگر شد
مرا به راه تو هر سختیی که پیش آمد
دلیل دیگر وسنگ نشان دیگر شد
به آشیان ز قفس بازگشت نیست مرا
که خار خار مرا آشیان دیگر شد
چه لازم است برآیم ز خویشتن صائب
مرا که هر کف خاکی جهان دیگر شد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز باده چهره ساقی جهان دیگر شد
زقطره های عرق گلستان دیگر شد
هوش مصنوعی: به خاطر نوشیدنی، چهره ساقی زیباتر شد و دنیا حالتی تازه به خود گرفت. همچنین، قطرات عرق از گیاهان، جلوهای نوین به گلستان بخشید.
نظر ز روی عرقناک او دهم چون آب
که قطره قطره مرا دیده بان دیگر شد
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت چهرهاش، مانند آبی که به آرامی میریزد، توجه و مراقبت من از او بیشتر و بیشتر میشود.
ز سایه ای که به رویش فکند حلقه زلف
برای بوسه گرفتن دهان دیگر شد
هوش مصنوعی: حلقه مویی که بر چهره او افتاده، مانند سایهای است که به او حالت خاصی بخشیده و دل کسی را میخواهد تا او را بوسهای بگیرد.
تنم ز سنگ ملامت کبود شد هرجا
من فلک زده را آسمان دیگر شد
هوش مصنوعی: بدن من به خاطر آه و نالهها مجروح و کبود شده است. هرجا که من به سر میبرم، سرنوشت من مانند آسمانی جدید دستخوش تغییرات میشود.
فغان که قامت خم گشته از نگون بختی
برای تیر حوادث کمان دیگر شد
هوش مصنوعی: آه که به خاطر بداقبالی، قامت من خم شده و حالا حوادث مانند تیری بیدقت به من حملهور شدهاند.
ز بی بضاعتی خویشتن به این شادم
که راهزن به رهم کاروان دیگر شد
هوش مصنوعی: از نداشتن امکانات و قدرت خود، به این خاطر خوشحالم که دزد در مسیر من به کاروان دیگری حمله کرد.
به من عداوت دشمن چه می تواند کرد
که گرگ در رمه من شبان دیگر شد
هوش مصنوعی: دشمنی دشمن نمیتواند به من آسیب برساند، چون در گلهام، کسی دیگر به عنوان شبان حضور دارد که از من محافظت میکند.
به گرد من چه خیال است برق وباد رسد
که دست رفته ز کارم عنان دیگر شد
هوش مصنوعی: به دور من چه افکاری میچرخد که دوباره دستم از کار رفته و کنترل از دستم خارج شده است.
مرا به راه تو هر سختیی که پیش آمد
دلیل دیگر وسنگ نشان دیگر شد
هوش مصنوعی: هر چالشی که در مسیر تو برایم پیش بیاید، فقط دلیلی دیگر و نشانهای متفاوت برای ادامه دادن خواهد بود.
به آشیان ز قفس بازگشت نیست مرا
که خار خار مرا آشیان دیگر شد
هوش مصنوعی: من نمیتوانم به خانهٔ خود برگردم، چرا که دیگر آنجا برایم جایی نمانده و درد و رنجی که کشیدهام، خانهٔ دیگری را برایم به وجود آورده است.
چه لازم است برآیم ز خویشتن صائب
مرا که هر کف خاکی جهان دیگر شد
هوش مصنوعی: چه نیازی است که از خودم خارج شوم، وقتی که هر تکه از خاک این جهان، متفاوت و منحصر به فرد است.