گنجور

غزل شمارهٔ ۳۸۳۹

به روی گرم تو آیینه تا برابر شد
بهشت روی ترا چشمه سار کوثر شد
زخال اگر چه بنا گوش نیک اختر شد
ازین ستاره شب زلف دل سیه تر شد
دل نظارگیان آب شد زدیدن تو
اگر زدیدن خورشید دیده ها تر شد
چه فتنه ها که ازو جای گرد برخیزد
به هر زمین که نهال تو سایه‌گستر شد
ز جلوه سرو تو کیفیتی به بستان داد
که طوق فاختگان جمله خط ساغر شد
به چشم همت من استخوان بی مغزی است
سعادتی که زبال هما میسر شد
ز بیقراری بلبل کجا به حرف آید
ز خامشی دهن غنچه ای که پر زر شد
زچشم شور نگردد چو ماه دنبه گداز
شکاریی که درین صید گاه لاغر شد
ز بحر دور فتادم ز خودنماییها
یتیم زود شود قطره ای که گوهر شد
چرا چو سرو کنم دست از آستین بیرون
مرا که دولت آزادگی میسر شد
ستاره ریز کند چشم خلق را صائب
چراغ هر که ازان روی آتشین برشد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به روی گرم تو آیینه تا برابر شد
بهشت روی ترا چشمه سار کوثر شد
هوش مصنوعی: اگر آینه‌ای برای بازتاب چهره‌ی دل‌انگیزت داشته باشیم، زیبایی‌ات به قدری جلوه‌گر خواهد بود که بهشت در برابرش کم خواهد آورد و چهره‌ات همچون چشمه‌ای از آب زلال و دل‌پذیر می‌درخشد.
زخال اگر چه بنا گوش نیک اختر شد
ازین ستاره شب زلف دل سیه تر شد
هوش مصنوعی: اگرچه زغال به خاطر زیبایی‌اش در دل شب همچون ستاره‌ای درخشان به نظر می‌رسد، اما در واقع از دل سیاه و تاریکش چیزی کم نمی‌شود.
دل نظارگیان آب شد زدیدن تو
اگر زدیدن خورشید دیده ها تر شد
هوش مصنوعی: دل عاشقان به خاطر دیدن تو بی‌قرار و نگران است و اگر چشم‌ها به خورشید هم نگاه کنند، باز هم بیشتر تحت تأثیر زیبایی تو قرار می‌گیرند.
چه فتنه ها که ازو جای گرد برخیزد
به هر زمین که نهال تو سایه‌گستر شد
هوش مصنوعی: فتنه‌ها و مشکلاتی که از او به وجود می‌آید، در هر مکانی که سایه‌ی تو گسترده شود، اتفاق می‌افتد.
ز جلوه سرو تو کیفیتی به بستان داد
که طوق فاختگان جمله خط ساغر شد
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جلوه‌ی تو، باغ به حالت و شکلی جدید درآمده است که گردن‌بند پرنده‌ها به نشانه‌ای از می و خوشی بدل شده است.
به چشم همت من استخوان بی مغزی است
سعادتی که زبال هما میسر شد
هوش مصنوعی: چشم و اراده من به قدری قوی است که حتی سعادت و خوشبختی که از زمین پایین آمده، برایم مانند استخوانی بی‌مغز می‌ماند.
ز بیقراری بلبل کجا به حرف آید
ز خامشی دهن غنچه ای که پر زر شد
هوش مصنوعی: بلبل از بیقراری‌اش نمی‌تواند سخن بگوید، مثل غنچه‌ای که به‌خاطر گرانبهایی‌اش در سکوت مانده است.
زچشم شور نگردد چو ماه دنبه گداز
شکاریی که درین صید گاه لاغر شد
هوش مصنوعی: چشم بد نمی‌گذارد به زیبایی مانند ماه، همان‌طور که گوسفند چاق در برابر شکارچی، در این شکارگاه لاغر و نحیف شده است.
ز بحر دور فتادم ز خودنماییها
یتیم زود شود قطره ای که گوهر شد
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از حالتی صحبت می‌کند که به دور از خودنمايي و تظاهر، به عمق وجود و حقیقت خود نزدیک می‌شود. او احساس می‌کند که اگر از خودخواهي و ظاهرپرستی فاصله بگیرد، می‌تواند به چیزی ارزشمند و ناب دست پیدا کند. به این ترتیب، قطره‌ای که به گوهر تبدیل می‌شود، نمادی از رشد و تعالی در شرایطی است که از دنیای سطحی و بی‌محتوا دور شده است.
چرا چو سرو کنم دست از آستین بیرون
مرا که دولت آزادگی میسر شد
هوش مصنوعی: چرا باید مانند سرو ایستاده و با افتخار باشم وقتی که توانسته‌ام از قید و بندها رها شوم و به آزادی دست پیدا کنم؟
ستاره ریز کند چشم خلق را صائب
چراغ هر که ازان روی آتشین برشد
هوش مصنوعی: ستاره‌ای که به آرامی می‌درخشد، نگاه مردم را به خود جلب می‌کند. صائب می‌گوید هر کسی که از زیبایی‌های خالق آتشین الهام بگیرد، مانند این ستاره می‌درخشد.