غزل شمارهٔ ۳۸۲۳
به می غم از دل افگار برنمی خیزد
به آب از آینه زنگار برنمی خیزد
ز داغ نیست دل دردمند من خالی
که شمع از سر بیمار برنمی خیزد
مجو ملایمت از مردم خسیس نهاد
که بوی گل ز خس و خار برنمی خیزد
کدام سرد نفس در میان این جمع است؟
که مهرم از لب گفتار برنمی خیزد
شکسته تو عمارت پذیر نیست چو ماه
فتاده تو چو دیوار برنمی خیزد
به آب هرزه درا تهمت است همواری
صدا ز مردم هموار برنمی خیزد
شده است عام ز بس قحط خنده شادی
صدای کبک ز کهسار برنمی خیزد
به محفلی که خوشامد فسانه پردازست
ز خواب، دولت بیدار برنمی خیزد
چگونه پشت لب یار سبز شد از خط؟
گیاه اگر ز نمکزار برنمی خیزد
گذشت حشر و همان خواب خواجه سنگین است
ز خاک زود گرانبار برنمی خیزد
گهر شود چو صدف در زمین قابل تخم
ز خاک میکده هشیار برنمی خیزد
نمی شود به زر و سیم حرص مستغنی
به گنج پیچ و خم از مار برنمی خیزد
اگر نه سرمه خواب است تیرگی صائب
چرا ز خواب، سیه کار برنمی خیزد؟
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به می غم از دل افگار برنمی خیزد
به آب از آینه زنگار برنمی خیزد
هوش مصنوعی: غم دل به راحتی از وجود انسان خارج نمیشود، همانطور که زنگار از روی آینه پاک نمیشود.
ز داغ نیست دل دردمند من خالی
که شمع از سر بیمار برنمی خیزد
هوش مصنوعی: دل دردمند من از غم و اندوه سرشار است، بهگونهای که مانند شمعی که در کنار بیمار قرار دارد و نمیتواند روشن شود، از درد خالی و بینور است.
مجو ملایمت از مردم خسیس نهاد
که بوی گل ز خس و خار برنمی خیزد
هوش مصنوعی: از افراد بخیل و تنگنظر نمیتوان انتظار نرمی و مهربانی داشت؛ چون همانطور که گل بوی خوشی از خار و خس ندارد، آنها نیز نمیتوانند رفتاری پسندیده از خود نشان دهند.
کدام سرد نفس در میان این جمع است؟
که مهرم از لب گفتار برنمی خیزد
هوش مصنوعی: کدام یک از افراد این جمع وجود دارد که با سردی و بیاحساسیاش باعث شده است که محبت من از زبانم بیرون نیاید؟
شکسته تو عمارت پذیر نیست چو ماه
فتاده تو چو دیوار برنمی خیزد
هوش مصنوعی: تو مانند ماهی هستی که بر زمین افتاده و عمارت تو دیگر نمیتواند برقرار شود؛ مثل دیواری که شکسته و نمیتواند دوباره سر پا بایستد.
به آب هرزه درا تهمت است همواری
صدا ز مردم هموار برنمی خیزد
هوش مصنوعی: آب بیخاصیت و بیفایده به گونهای است که به آن تهمت میزنند. صدای کسانی که در یک شرایط یکسان قرار دارند، از یکدیگر بلند نمیشود و به تعبیر دیگر، هیچ صدای برجستهای از آنها به گوش نمیرسد.
شده است عام ز بس قحط خنده شادی
صدای کبک ز کهسار برنمی خیزد
هوش مصنوعی: به دلیل کمبود شادی و خوشحالی، دیگر کسی نمیخندد و صدای کبک از کوهها به گوش نمیرسد.
به محفلی که خوشامد فسانه پردازست
ز خواب، دولت بیدار برنمی خیزد
هوش مصنوعی: اگر در مجلسی که داستانهای زیبا و شگفت انگیز گفته میشود، حضور داشته باشی، از خواب و سستی بیدار نمیشوی و به زندگی و موفقیت نمیرسی.
چگونه پشت لب یار سبز شد از خط؟
گیاه اگر ز نمکزار برنمی خیزد
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که لبخند محبوبم از خط و نشان شگفتانگیز شده باشد؟ مثل این است که گیاهی از زمین نمکی نمیتواند رشد کند.
گذشت حشر و همان خواب خواجه سنگین است
ز خاک زود گرانبار برنمی خیزد
هوش مصنوعی: زمان قیامت و حساب و کتاب گذشته است و خواجه هنوز در خواب سنگینی به سر میبرد. او که از خاک و زمین تشکیل شده، به آسانی نمیتواند از این خواب عمیق برخیزد.
گهر شود چو صدف در زمین قابل تخم
ز خاک میکده هشیار برنمی خیزد
هوش مصنوعی: گوهر مانند صدف در دل زمین شکل میگیرد و تخم آن فقط از خاک میکدهای که انسان در آن هوشیار است، به وجود نمیآید.
نمی شود به زر و سیم حرص مستغنی
به گنج پیچ و خم از مار برنمی خیزد
هوش مصنوعی: حرص و طمع به طلا و نقره نمیتواند فرد را بینیاز کند، چرا که گنجهای پیچیده نمیتوانند از دامی که مار پهن کرده است، رهایی یابند.
اگر نه سرمه خواب است تیرگی صائب
چرا ز خواب، سیه کار برنمی خیزد؟
هوش مصنوعی: اگر خواب را به سرمه تشبیه کنیم، پس چرا در این تاریکی، کس از خواب برنمیخیزد؟