گنجور

غزل شمارهٔ ۳۵۳۹

غم محال است که تدبیر دل من نکند
این نه برقی است که دلسوزی خرمن نکند
سرو چون قامت عاشق طلبی جلوه دهد
چه کند فاخته گر طوق به گردن نکند؟
ما و فرهاد به یک زخم ز عالم شده ایم
خون ما خواب به افسانه دشمن نکند
همه شب ناخن من با دل من در جنگ است
چه کند صیقل اگر آینه روشن نکند؟
بال پروانه ما شمع تجلی طلب است
عشقبازی به جگرگوشه گلخن نکند
بس که غم قفل به دلهای پریشان زده است
غنچه ای در دل شب یاد شکفتن نکند
چشم صائب ز جمال تو چنان معمورست
که توجه به گل و لاله ایمن نکند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غم محال است که تدبیر دل من نکند
این نه برقی است که دلسوزی خرمن نکند
هوش مصنوعی: غم نمی‌تواند بر دل من چیره شود، این فقط یک شوک لحظه‌ای است و نمی‌تواند به عشق و محبت من آسیب برساند.
سرو چون قامت عاشق طلبی جلوه دهد
چه کند فاخته گر طوق به گردن نکند؟
هوش مصنوعی: اگر سروزیبا با قامت عاشقانه‌اش خود را به نمایش بگذارد، فاخته چه کار می‌تواند بکند وقتی که در گردن او طوقی نباشد؟
ما و فرهاد به یک زخم ز عالم شده ایم
خون ما خواب به افسانه دشمن نکند
هوش مصنوعی: ما و فرهاد یک درد مشترک داریم که از دنیای بیرون نشأت می‌گیرد و خون ما به خواب و آرامش دشمن آسیب نمی‌زند.
همه شب ناخن من با دل من در جنگ است
چه کند صیقل اگر آینه روشن نکند؟
هوش مصنوعی: تمام شب دل من با ناخن من در حال نبرد است. چه فایده‌ای دارد اگر صیقل (روشن‌کننده) وجود داشته باشد، اما آینه را به خوبی روشن نکند؟
بال پروانه ما شمع تجلی طلب است
عشقبازی به جگرگوشه گلخن نکند
هوش مصنوعی: پر پروانه نمادی از شوق و اشتیاق است و شمع به عشق و زیبایی اشاره دارد. در این عالم، عشق ورزیدن به جان و دل گل، که نماد لطافت و زیبایی است، ممکن نمی‌شود.
بس که غم قفل به دلهای پریشان زده است
غنچه ای در دل شب یاد شکفتن نکند
هوش مصنوعی: غم زیادی باعث شده که دل‌های نگران و دردمند هیچ امیدی برای شکفتن و شادی در دل شب نداشته باشند. غنچه‌ای که باید نمادی از جوانه‌زدن و زندگی باشد، به خاطر این غم‌ها دیگر یاد شکوفایی را فراموش کرده است.
چشم صائب ز جمال تو چنان معمورست
که توجه به گل و لاله ایمن نکند
هوش مصنوعی: چشم شاعر به زیبایی تو آنقدر مشغول و پر است که حتی دیدن گل و لاله هم نمی‌تواند او را راضی کند.