غزل شمارهٔ ۲۹۹۷
زپا عشاق را آن نرگس مستانه اندازد
زهی ساقی که عالم را به یک پیمانه اندازد
نمی گیرد به دندان پشت دست خود سبکدستی
که پیش از سیل رخت خود برون از خانه اندازد
نه ای گر مرد عشق از حلقه عشاق بیرون رو
که آن شمع آتش از پروانه در پروانه اندازد
چو اوراق خزان بلبل به روی یکدیگر ریزد
به هر گلشن که دست آن شاخ گل مستانه اندازد
تو چون بیرون روی از انجمن، شمع گران تمکین
به جان بی نفس خود را برون از خانه اندازد
حجاب عشق تا برجاست از عاشق چه می آید؟
گرفتم خویش را در خلوت جانانه اندازد
درین بحر گران لنگر حبابی می شود واصل
که از سر خرقه خود را سبکروحانه اندازد
گرفتاری عنان از دست بیرون می برد، ورنه
مرا در دام هیهات است حرص دانه اندازد
زخورشید بلند اقبال او صائب عجب دارم
که پرتو بر در و دیوار این ویرانه اندازد
غزل شمارهٔ ۲۹۹۶: شکر در آب گوهر لعل خندان تو اندازدغزل شمارهٔ ۲۹۹۸: شکوه عقل را بسیاری گفتار کم سازد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زپا عشاق را آن نرگس مستانه اندازد
زهی ساقی که عالم را به یک پیمانه اندازد
هوش مصنوعی: عشاق را آن نرگس با نگاه مجذوبکنندهاش تحت تأثیر قرار میدهد، و چقدر خوب است آن ساقی که میتواند با یک پیمانه، تمام دنیا را تحت شعاع قرار دهد.
نمی گیرد به دندان پشت دست خود سبکدستی
که پیش از سیل رخت خود برون از خانه اندازد
هوش مصنوعی: کسی که به راحتی وسایلش را قبل از بروز مشکل بیرون میریزد، نمیتواند در زمان نیاز اعتماد کند که همه چیز را به خوبی بهدست گرفته است.
نه ای گر مرد عشق از حلقه عشاق بیرون رو
که آن شمع آتش از پروانه در پروانه اندازد
هوش مصنوعی: اگر تو واقعاً مرد عشق هستی، از جمع عاشقان دور شو، زیرا آن شمعی که در میتابد میتواند پروانه را به آتش بکشاند.
چو اوراق خزان بلبل به روی یکدیگر ریزد
به هر گلشن که دست آن شاخ گل مستانه اندازد
هوش مصنوعی: وقتی بلبل مانند برگهای پاییزی روی زمین میریزد، در هر گلستانی که دست آن شاخه گل را با شوق میچرخاند، زیبایی و شادی به وجود میآید.
تو چون بیرون روی از انجمن، شمع گران تمکین
به جان بی نفس خود را برون از خانه اندازد
هوش مصنوعی: زمانی که تو از جمع بیرون میروی، شمع گرانبهایی که تحملش را دارد، جان بینفس خود را از خانه به بیرون میاندازد.
حجاب عشق تا برجاست از عاشق چه می آید؟
گرفتم خویش را در خلوت جانانه اندازد
هوش مصنوعی: زمانی که عشق پنهان است، عاشق چه کاری میتواند انجام دهد؟ من خودم را در یک مکان خلوت و عاشقانه میاندازم.
درین بحر گران لنگر حبابی می شود واصل
که از سر خرقه خود را سبکروحانه اندازد
هوش مصنوعی: در این دریا که عمیق و بزرگ است، حبابی به لنگر تبدیل میشود که قادر است از بار سنگین خرقه خود رهایی یابد و احساس سبکی کند.
گرفتاری عنان از دست بیرون می برد، ورنه
مرا در دام هیهات است حرص دانه اندازد
هوش مصنوعی: مشکلات و گرفتاریها کنترل مرا از دستم میرباید، وگرنه من در دام علاقه و طمع نمیافتم.
زخورشید بلند اقبال او صائب عجب دارم
که پرتو بر در و دیوار این ویرانه اندازد
هوش مصنوعی: من از این که نور خورشید به این ویرانه میتابد و بر دیوارها و درهای آن میافتد، تعجب میکنم.