غزل شمارهٔ ۲۹۹۳
اگرچه خاکسارم بر جهان پا می توانم زد
کف خاکی همان در چشم دنیا می توانم زد
مروت نیست در غربت فکندن سنگ طفلان را
وگرنه خیمه چون مجنون به حصار می توانم زد
زفکر زاد عقبی پایم از گل برنمی آید
وگرنه پشت پا آسان به دنیا می توانم زد
اگر چون صبح باشد عزم صادق در بساط من
به قلب چرخ چون خورشید تنها می توانم زد
دلم چون برگ بید از آب زیر کاه می لرزد
وگرنه سینه چون کشتی به دریا می توانم زد
اگر سودا مرا چون گردباد از خاک بردارد
سراسرها درین دامان صحرا می توانم زد
به آزادی نمی سازد دل عاشق گرفتاران
زدام زلف، صائب ورنه سروا می توانم زد
غزل شمارهٔ ۲۹۹۲: چه دارد عالم فانی که استغنا توانم زد؟غزل شمارهٔ ۲۹۹۴: به خلوت هر که رخت از حلقه جمعیت اندازد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگرچه خاکسارم بر جهان پا می توانم زد
کف خاکی همان در چشم دنیا می توانم زد
هوش مصنوعی: با وجود اینکه انسان فرودستی هستم، میتوانم در دنیا اثر بگذارم. همانگونه که خاک میتواند در چشم دنیا جای خود را پیدا کند، من نیز میتوانم در آن تأثیر بگذارم.
مروت نیست در غربت فکندن سنگ طفلان را
وگرنه خیمه چون مجنون به حصار می توانم زد
هوش مصنوعی: در دوری و بیکسی، بیرحمی است که سنگ به سوی بچهها پرتاب کرد. اگر نه، میتوانستم مانند مجنون، چادر را در دورادور حصار بزنم.
زفکر زاد عقبی پایم از گل برنمی آید
وگرنه پشت پا آسان به دنیا می توانم زد
هوش مصنوعی: از فکر گذشتهام، دست و پایم از زمین بالا نمیآید؛ وگرنه میتوانم به راحتی به دنیا پشت پا بزنم.
اگر چون صبح باشد عزم صادق در بساط من
به قلب چرخ چون خورشید تنها می توانم زد
هوش مصنوعی: اگر ارادهای راستین و صادقانه داشته باشم، مثل صبحی روشن، میتوانم با تمام وجودم در برابر سختیها مقاومت کنم و همچون خورشید در آسمان به تنهایی بدرخشم.
دلم چون برگ بید از آب زیر کاه می لرزد
وگرنه سینه چون کشتی به دریا می توانم زد
هوش مصنوعی: دل من مانند برگ بید به خاطر مسائل کوچک و جزئی می لرزد، اما اگر بخواهم، سینهام مانند کشتی میتواند به دریا برود و با مشکلات بزرگتر مواجه شود.
اگر سودا مرا چون گردباد از خاک بردارد
سراسرها درین دامان صحرا می توانم زد
هوش مصنوعی: اگر عشق و جنون مرا مانند یک گردباد به دل دشتها براندازد، میتوانم باز هم در این سرزمین پر از رویاها حرکت کنم.
به آزادی نمی سازد دل عاشق گرفتاران
زدام زلف، صائب ورنه سروا می توانم زد
هوش مصنوعی: دل عاشقانی که در دام زلف معشوق گرفتارند، برای آزادی با خود نمی سازند. اما اگر بخواهند، میتوانند از این وضعیت رها شوند و به دنبال سرنوشت خود بروند.