گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۹۲

چه دارد عالم فانی که استغنا توانم زد؟
چه در دست است دنیا را که پشت پا توانم زد؟
درین دریا که موجش نوح را بی دست و پا دارد
من بی دست و پا تا چند دست و پا توانم زد؟
به دست دیگران چون گل گریبان چاک می سازم
به این کوتاه دستی چون در دلها توانم زد؟
سر تسلیم نگذارم به خط جام چون سازم؟
به دریای نیفتادم که دست و پا توانم زد
زفیض خاکساری عالمی زیر نگین دارم
که بر چرخ بلند اقبال، استغنا توانم زد
به یک رطل گران ساقی سبکبارم کن از هستی
که جولانی به کام دل درین صحرا توانم زد
زلعل آبدارش دست و پا گم می کنم صائب
اگرچه دارم آن جرأت که بر دریا توانم زد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه دارد عالم فانی که استغنا توانم زد؟
چه در دست است دنیا را که پشت پا توانم زد؟
هوش مصنوعی: این دنیا و مادیات چه ارزشی دارند که من بتوانم به آنها بی‌نیاز باشم؟ چه چیزی در این دنیا وجود دارد که بخواهم به آن پشت پا بزنم و از آن گذر کنم؟
درین دریا که موجش نوح را بی دست و پا دارد
من بی دست و پا تا چند دست و پا توانم زد؟
هوش مصنوعی: در این دریا که موج‌هایش نوح را نیز به زانو درآورده، من بی‌دست و پا تا چه زمانی می‌توانم تلاش کنم؟
به دست دیگران چون گل گریبان چاک می سازم
به این کوتاه دستی چون در دلها توانم زد؟
هوش مصنوعی: من به کمک دیگران مانند گلی که بر اثر فشار چاک می‌خورد، دچار آسیب می‌شوم. اما با این وضعیت محدودیت‌ها، چگونه می‌توانم به عمق دل‌ها نفوذ کنم؟
سر تسلیم نگذارم به خط جام چون سازم؟
به دریای نیفتادم که دست و پا توانم زد
هوش مصنوعی: نمی‌توانم به راحتی تسلیم شوم، زیرا در شرایطی قرار دارم که نمی‌توانم راهی برای نجات پیدا کنم. در واقع، به دریا نیفتاده‌ام که بتوانم شنا کنم و خودم را نجات دهم.
زفیض خاکساری عالمی زیر نگین دارم
که بر چرخ بلند اقبال، استغنا توانم زد
هوش مصنوعی: من از ویژگی تواضع و خاکساری خود، جهانی را در تصرف دارم که بر قله موفقیت و اقبال، می‌توانم بی‌نیاز و مستقل باشم.
به یک رطل گران ساقی سبکبارم کن از هستی
که جولانی به کام دل درین صحرا توانم زد
هوش مصنوعی: از ساقی می‌خواهم که بار سنگین زندگی را از دوشم بردارد تا بتوانم در این دشت وسیع، بدون دغدغه و راحت، بگردم و لذت ببرم.
زلعل آبدارش دست و پا گم می کنم صائب
اگرچه دارم آن جرأت که بر دریا توانم زد
هوش مصنوعی: من در حالی که جرأتش را دارم که به دریا بروم و با سختی‌های آن روبرو شوم، اما در آبی زلال و صاف هم احساس گمگشتگی و سردرگمی می‌کنم.