غزل شمارهٔ ۱۰۱۷
از پریشان خاطری دلهای حیران فارغ است
دیده قربانی از خواب پریشان فارغ است
می گزد اوضاع دنیا مردم آگاه را
پای خواب آلوده از خار مغیلان فارغ است
نیست در دلهای روشن آرزو را راه حرف
خانه پاک از فضولی های مهمان فارغ است
ناامیدی سوخت در دل ریشه امید را
تخم آتش دیده از ناز بهاران فارغ است
هر که بر روی زمین چون مور فرمانش رواست
از بساط تنگ میدان سلیمان فارغ است
نیست جز تسلیم درمان درد و داغ عشق را
نور ماه و آفتاب از منع دربان فارغ است
حرص افزونی ندارد در دل خرسند راه
گوهر شاداب از دریای عمان فارغ است
همچو چشم از خود برآرد آب، گوهر خانه ام
این صدف از انتظار ابر نیسان فارغ است
در جهان بیخودی، هر خار نبض گلشنی است
عندلیب مست از فکر گلستان فارغ است
طفل را دام تماشا مهد آسایش بود
دل زیاد ما در آن زلف پریشان فارغ است
در تن خاکی نمی گیرد دل روشن قرار
اخگر از فکر اقامت در گریبان فارغ است
پاک گوهر را نیفزاید غرور از مال و جاه
آتش یاقوت از امداد دامان فارغ است
مغز چون کامل شود، از پوست گردد بی نیاز
از دو عالم خاطر آزاد مردان فارغ است
از جنون هر دل که تشریف برومندی نیافت
چون درخت بی ثمر از سنگ طفلان فارغ است
کی ز قتل ما شود دلگیر صائب آن نگار؟
از غم خون شهیدان عید قربان فارغ است
غزل شمارهٔ ۱۰۱۶: هر که شد با درد قانع از مداوا فارغ استغزل شمارهٔ ۱۰۱۸: شاخ گل را از سراپا چهره تنها نازک است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از پریشان خاطری دلهای حیران فارغ است
دیده قربانی از خواب پریشان فارغ است
هوش مصنوعی: از خاطر متشنج و آشفته، دلهایی که گیج و متحیر هستند، رهایی یافتهاند. چشمهای قربانی نیز از خواب ناآرام و پریشان آزاد شده است.
می گزد اوضاع دنیا مردم آگاه را
پای خواب آلوده از خار مغیلان فارغ است
هوش مصنوعی: وضعیت دنیا به گونهای است که افراد آگاه و هوشیار را میآزارد، اما کسی که در خواب غفلت فرو رفته، از مشکلات و دردسرهای پیرامون خود بیخبر و بیتوجه است.
نیست در دلهای روشن آرزو را راه حرف
خانه پاک از فضولی های مهمان فارغ است
هوش مصنوعی: در دلهای روشن، جایی برای آرزوها نیست و حرفهای پاک و صادقانه در خانهای که دیگران در آن حضور دارند، تحت تأثیر فضولگریهای مهمانان نیست.
ناامیدی سوخت در دل ریشه امید را
تخم آتش دیده از ناز بهاران فارغ است
هوش مصنوعی: ناامیدی در دل به وجود آمده و ریشههای امید را سوزانده است. مشاهده شده که آتش عشق در دل به خاطر ناز و لطافت فصل بهار، دیگر نمیسوزد.
هر که بر روی زمین چون مور فرمانش رواست
از بساط تنگ میدان سلیمان فارغ است
هوش مصنوعی: هر کسی که بر روی زمین مثل مور زندگی میکند و در پی خواستههای کوچک است، دیگر از دغدغههای محدود و تنگنظرانه سلطنت سلیمان آزاد است.
نیست جز تسلیم درمان درد و داغ عشق را
نور ماه و آفتاب از منع دربان فارغ است
هوش مصنوعی: به جز تسلیم، هیچ راهی برای درمان درد و رنج عشق وجود ندارد. نور ماه و آفتاب از منع و موانع نگهبان بیخبرند و آزادند.
حرص افزونی ندارد در دل خرسند راه
گوهر شاداب از دریای عمان فارغ است
هوش مصنوعی: افرادی که دل خوشی دارند، به دنبال مال و ثروت بیشتری نیستند و در زندگی خود از چیزهای ارزشمند و زیبا بهرهمند هستند. آنها از نگرانیهای بیهوده و ناامیدیها دورند و به خوشیهای واقعی زندگی مشغولاند.
همچو چشم از خود برآرد آب، گوهر خانه ام
این صدف از انتظار ابر نیسان فارغ است
هوش مصنوعی: چشم من مانند آبی که از خود میریزد، این صدف گنجینهام از انتظار باران بهاری رها شده است.
در جهان بیخودی، هر خار نبض گلشنی است
عندلیب مست از فکر گلستان فارغ است
هوش مصنوعی: در دنیای بیخودی، هر خار و گل نشانهای از بهشت است و بلبل مست در دنیای خودش غرق شده و از زیباییهای گلستان بیخبر است.
طفل را دام تماشا مهد آسایش بود
دل زیاد ما در آن زلف پریشان فارغ است
هوش مصنوعی: کودک در آغوش مادر خود احساس راحتی و آسودگی میکند و دلهای ما نیز در میان بینظمی و زیبایی آن گیسوان معشوق، آرام و بیخیال است.
در تن خاکی نمی گیرد دل روشن قرار
اخگر از فکر اقامت در گریبان فارغ است
هوش مصنوعی: دل روشن در این جسم خاکی آرامش نمییابد و شعلهای که از اندیشه ماندن در دنیا به وجود آمده، از این وضعیت بیتوجه است.
پاک گوهر را نیفزاید غرور از مال و جاه
آتش یاقوت از امداد دامان فارغ است
هوش مصنوعی: انسان با شخصیت و اصیل به خاطر ثروت و مقام به خود بالیدگی نمیدهد. همچون یاقوت که درخشش و زیباییاش از حمایت و کمک دیگران بینیاز است.
مغز چون کامل شود، از پوست گردد بی نیاز
از دو عالم خاطر آزاد مردان فارغ است
هوش مصنوعی: زمانی که فکر و عقل به کمال برسد، دیگر به ظواهر و ظواهر دنیایی نیاز نخواهد بود و انسانهای آزاداندیش از هرگونه نگرانی و مشغله ذهنی رها میشوند.
از جنون هر دل که تشریف برومندی نیافت
چون درخت بی ثمر از سنگ طفلان فارغ است
هوش مصنوعی: هر دل که نتوانسته به حالت جنون و دیوانگی برسد، مانند درختی است که میوهای ندارد و از سنگهای کودکان بیخبر است.
کی ز قتل ما شود دلگیر صائب آن نگار؟
از غم خون شهیدان عید قربان فارغ است
هوش مصنوعی: کیست که از کشتن ما احساس ناراحتی کند، ای صائب! آن معشوق چه کار دارد؟ او از غم خون شهیدان، در روز عید قربان غافل است.
حاشیه ها
1403/09/22 07:11
حیران حیران
رحمت خدا بر جناب صائب