مثلثات
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
فکر کنم سومی شیرازی باشد
زیبا بود
بسیار عالی ، علاوه بر اینکه این شعر به سه زبان سروده شده است قدرت اصلی شعر در آنجا رخنمون پیدا میکند که متوجه میشویم معانی کلی در همه ابیات در هر سه زبان تقریباً یکسان است.
گمان می کنم بجز فارسی و غربی زبان سوم همان فهلویات یا زبان مادری رازی و سعدی و حافظ باشد.
ابیات سوم هر مثلث به زبان شیرازی قدیم (میانه) است که متاسفانه در تصحیحات دیوان سعدی، به دلیل عدم آشنایی تصحیح کنندگان با این زبان، با اشتباهات فراوان نوشته شده است.
خواهشمندم با مراجعه به تصحیح پیوست، که نسخه بسیار معتبر و جامعی است، این ابیات را تصحیح فرمایید.
پیوند به وبگاه بیرونی
این ویرایشی کە فرستادید بسیار خوب و درست بود .
شیرازی اسمی است که روی پهلوی گذاشته اید وگرنه چیزی دقیقا شیرازی وجود ندارد(مانندتهرانی که روی لهجه معیار گذاشته اید) البته نظر شما عزیزان هم همان پهلوی است که درحال تغییر وگذار به فارسی دری بوده است و یادگار دوران ساسانی است .
زین رو بدان شیرازی میگویند که همزمان با این گویشهای پنج شهر اذربایجان ری همدان سپاهان دینور نیز پهلوی نامیده میشد - این زبان تا دویست سال پیش در شیراز رواج داشت -
داستان بر سر نام نیست این نه پهلوی ساسانی است و نه پهلوی پنج شهر پهله و نه پهلوی اشکانی و زبان میان پهلوی ساسانی و دری هم نیست این زبان تا دویست سال پیش در شیراز رواج داشت و زمان کریمخان زند پارسی دری به شیراز امد
ببات ای دهر دهنه تیر اری پشت
نه هم شی تیر انه کمان بو کش اُی کشت
بخش نخست بیگمان دو گونه تواند بود اری پشت میتواند پشت سر هم باشد یا انکه از سوی پشت به پشتش - اری پشت از روی پشت
ببارد این دهر دونا تیر از سوی پشت
این دهر دون را تیر بر پشتش ببارد
بخش دوم انگونه که صادقی گفته نه معنی میدهد و نه وزن درستی دارد - یک بار شی =شد= رفت امده و دگر بو برای چه بیارد انگونه که میگوید
گُش اَ ثْهُن دار اغت خاطر نرنزت
که ثخنی عاقلی ده بار اثنزت
گوش به سخن دار گرت خاطر نرنجد
که سخنی را عاقل ده بار بسنجد
کُه منعم بُی مبر کول اثخُ درویش
کو انش می بُنی دمبل مزش نیش
چو منعم باشی از سخن درویش شانه تهی مکن که دملش میبینی مزنش نیش
ببات ای دهر دن ره تیر اری پشت
نه هم شی تیر انه کمان بو کش ای کشت
ببارد این دهر دون را تیر به رو پشت /پشت سر هم که تیر نارفته بیرون از کمان کشت
نه کت تفسیر و فقه خواند اتشی ابهشت
بس امدی کسوری ماند پیذه بیذشت
نه تو که تفسیر و فقه خواندی به بهشت روی
که بس دیدم که سواری ماند و پیاده بگذشت
که مسکینی اَوَست اش حق تو بهریهت
مخن شزدم (مخنش از دم) نواخند انکه بیریست
چو مسکینی افتاد و نزد تو بگریخت مخندش از پس که نواخند انکه بگریت
پذ کارنامگ ارتخشیر بابکان امده
پر اُ پست زد اُد ان جام از پست همیش از دست ارتخشیر اُ زمیگ اوست
پر به پست زد و ان جام پر از پست از دست اردشیر بزمین افتاد
در سروده نیریزی امده
عشق شتو وَ درو بکنم
اش چون جوسر درو بکنم
دو چش مو که ترا بگریت
دست آکنم شز رو بکنم
عزیزی کت هن اش هر دم مدو پش
که صحبت زز ملال ارت بش از بش
عزیزی که ترا هست هردمش مدو پیش
که همنشینی نیز ملال اورد چو بسیار باشد
قطب الدین یحیی بن زنگی شیرازی سخنور سده شش گوید
تو گفتی قطب مسکی وانوازم
بست گفتست و ای ززهم بوا دی
بسی گفتی و این نیز هم بباید دید
و چه ترش رو شنه کم ترغ خوان نی
تزان مسکی خبر هن کش خو نان نی
غرش نان هاجه از حلوا نپرست
نُنَ تی گلشکر هن غت بگرست
به چه ترش رو نشسته که ام تره بر خوان نیست
تو زان مسکین خبر هست کش خود نان نیست
گرش نان جوید از حلوا نپرسد
نان تهی گلشکرست گرت بگرسی و گرسنه شوی
چه دُند انکش سه پخ خردست و تفتست
که مسکینی وَ سرما گسنه خفتست
چه داند انکه سه پخ خورده و گرم است که بیچاره ای به سرما گرسنه خفته است
نوا که بفته از هنجار و رسته
پشیمان بی که نم خو م توشه نسته
مباد که بیفتی از هنجار و رسته و پشیمان بوی که نخوردم و توشه نستاندم
که بپسندت که مو خوز غصه نکْشِم
که گردم کرد و نخرم یا نبخشِم
که بپسندت که من خود از غصه نکشم که گردم کرد و نه خورم و نه بخشم
جهوادان شیراز هنوز گفتارشان همینگونه (نکشم نخرم بخشم ) است و انگونه که علی اشرف صادقی فرمودند از تنگی سرود نیست
که صوفی نادنه کند اش جمغ کوو
ا گور جو منَت کش در به از تو
که صوفی ازنادانی کندش جامه کبود
به گور جود ماند که درش به از تو
در= برون
چنان تز دم دوت کز جون خو واکند
که پاکش خَورد ا دیگ تهی چه واکند
چنانت از دم دود کز جان خون واکند چو پاکش خورد با دیگ تهی چه کند
که احسان بکنه وا هر وی اصولی
شنه مْیان هم بجت صاحب قبولی
تو با هر بی اصولی احسان کن که (شنه میان = ش ان میان =میانشان ) میانشان صاحب قبولی بجویی
غر از مو مشنه وا هر کس مگی راز
که جمغی می برَی خهتر هذ انداز
گر از من میشنوی با هر کس مگو راز
که جامه ای که میبری بهتر اندازه گیر
تو از دشمن بترسی غافل از دوست
که غت دشمن ببوت ات بپسنت پوست
اگر دشمن ببود ترا پوست بپوساند
کُذک می دی کش ایرو ا جونی گفت
مزم تس کش قلاشی نتوان اشنفت
کودکی دیدم که امروز جوانی را میگفت سیلی مزنم تو که دشنام نتوانی شنفت
علی اشرف صادقی انرا در نیافته
کذک می دی = کودکی مدی - ی کودکی میان م و دی افتاده -
که خیرت بوت از این معنی کت اشنفت
بگی رحمت و سعدی با کش ای گفت
ترا خیر باد از اینکه این شنوی و
بگویی رحمت به سعدی باد کش این گفت
این سروده ها را سعدی امیخته با عربی و پارسی دری سروده و نمی توان ان را شیرازی ویژه و سره دانست
اگر دست اندر کاران گنجور بپسندند از انجا که مثلثات بسیار اشتباه دارد انرا استثنا از روی تصحیح علی اشرف صادقی تصحیح کنم
تنها این یکی استثنا باشد
چرا که نسخه فروغی غلط دارد