گنجور

در مرثیهٔ سعد بن ابوبکر

به هیچ باغ نبود آن درخت مانندش
که تندباد اجل بی‌دریغ برکندش
به دوستی جهان بر که اعتماد کند؟
که شوخ دیده نظر با کسیست هر چندش
به لطف خویش خدایا روان او خوش دار
بدان حیات بکن زین حیات خرسندش
نمرد سعد ابوبکر سعد بن زنگی
که هست سایهٔ امیدوار فرزندش
گر آفتاب بشد سایه همچنان باقیست
بقای اهل حرم باد و خویش و پیوندش
همیشه سبز و جوان باد در حدیقهٔ ملک
درخت دولت بیخ‌آور برومندش
یکی دعای تو گفتم یکی دعای عدوت
بگویم آن را گر نیک نیست مپسندش
هر آنکه پای خلاف تو در رکیب آورد
به خانه باز رود اسب بی‌خداوندش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.