قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در وداع شاه جهان سعد بن ابیبکر
رفتی و صدهزار دلت دست در رِکیب
ای جان اهل دل که تواند ز جان شکیب؟
گویی که احتمال کند مدتی فراق
آن را که یک نفس نبود طاقت عِتیب؟
تا همچو آفتاب برآیی دگر ز شرق
ما جمله دیده بر ره و انگشت بر حِسیب
از دست قاصدی که کتابی به من رسد
در پای قاصد افتم و بر سر نهم کتیب
چون دیگران ز دل نروی گر روی ز چشم
کاندر میان جانی و از دیده در حِجیب
امّید روز وصل دل خلق میدهد
ورنه فراق خون بچکانیدی از نهیب
در بوستانسرای تو بعد از تو کی شود
خندان انار و، تازه به و، سرخروی سیب؟
این عید متفق نشود خلق را نشاط
عید آنکه بر رسیدنت آذین کنند و زیب
این طلعت خجسته که با توست غم مدار
کاقبال یاورت بود اندر فراز و شیب
همراه توست خاطر سعدی به حکم آنک
خلق خوشت چو گفتهٔ سعدیست دلفریب
تأیید و نصرت و ظفرت باد همعنان
هر بامداد و شب که نهی پای در رِکیب
قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - در ستایش اتابک مظفرالدین سلجوقشاه: آن روی بین که حسن بپوشید ماه راقصیدهٔ شمارهٔ ۵ - در وصف بهار: علم دولت نوروز به صحرا برخاست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رفتی و صدهزار دلت دست در رِکیب
ای جان اهل دل که تواند ز جان شکیب؟
داری میروی و انگار صدهزار دل دوستدار تو به رکاب اسب تو آویختهاند که نگذارند بروی، تو مثل جان دوستدارانت هستی، چه کسی میتواند دوری از جان خودش را تحمل کند؟
گویی که احتمال کند مدتی فراق
آن را که یک نفس نبود طاقت عِتیب؟
آیا کسی که طاقت یک لحظه عتاب و خشم تو را ندارد میتواند مدتی طولانی دوری از تو را تحمل کند؟
تا همچو آفتاب برآیی دگر ز شرق
ما جمله دیده بر ره و انگشت بر حِسیب
به امید آن که مثل آفتاب از سمت مشرق دوباره بیایی همگی چشم به راه داریم و حساب و کتاب روزها را نگه میداریم تا روز موعود برگشتن تو برسد.
از دست قاصدی که کتابی به من رسد
در پای قاصد افتم و بر سر نهم کتیب
اگر نامهرسانی نامهای برایم بیاورد در پایش میافتم و نامه را بر سرم میگذارم.
چون دیگران ز دل نروی گر روی ز چشم
کاندر میان جانی و از دیده در حِجیب
تو مصداق «از دل برود هر آن که از دیده برفت» نیستی، چون با وجود این که جلوی چشم نیستی جایت در جان ماست.
امّید روز وصل دل خلق میدهد
ورنه فراق خون بچکانیدی از نهیب
امید روز برگشتن و دیدار دوبارهٔ تو به مردم قوت قلب میدهد که اگر آن نبود شدت دوریت اثرات دردناکی بر آنها میگذاشت.
در بوستانسرای تو بعد از تو کی شود
خندان انار و، تازه به و، سرخروی سیب؟
هوش مصنوعی: بعد از تو در باغ تو، دیگر انارها چگونه میتوانند شاداب و خندان باشند و سیبها همچنان سرخ و تازه به نظر برسند؟
این عید متفق نشود خلق را نشاط
عید آنکه بر رسیدنت آذین کنند و زیب
این عید (احتمالاً شروع مسافرت شاه در روز عید فطر بوده) برای مردم شادی نمیآورد. عید آن روزی است که به مناسبت برگشتنت آذینبندی کنند.
این طلعت خجسته که با توست غم مدار
کاقبال یاورت بود اندر فراز و شیب
هوش مصنوعی: این چهره خوشیمنی که در کنار توست، دلنگران نباش. خوشبختی و موفقیت همراه تو هستند، چه در روزهای خوب و چه در روزهای سخت.
همراه توست خاطر سعدی به حکم آنک
خلق خوشت چو گفتهٔ سعدیست دلفریب
هوش مصنوعی: خاطر سعدی همیشه با توست، زیرا زمانی که مردم از تو تعریف میکنند، این تعریفها به زیبایی کلام سعدی شباهت دارد.
تأیید و نصرت و ظفرت باد همعنان
هر بامداد و شب که نهی پای در رِکیب
هوش مصنوعی: هر صبح و شب که قدم در عرصهی نبرد میگذاری، امیدوارم که یاری و پیروزی همیشه با تو باشد.
خوانش ها
قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در وداع شاه جهان سعدبن ابیبکر به خوانش حمیدرضا محمدی
قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در وداع شاه جهان سعد بن ابیبکر به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
1391/10/08 20:01
سعید
بسیار بسیار زیبا مخصوصا بیتهای اول، دوم و هفتم.