گنجور

دیباچه

بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

منّت خدای را عزّ و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو می‌رود مُمِدّ حیات است و چون بر می‌آید مُفَرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.

از دست و زبان که بر آید
کز عهدهٔ شکرش به در آید؟

اِعمَلوا آلَ داودَ شُکراً وَ قلیلٌ مِن عبادیَ الشَّکور

بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدای آورد
ور نه سزاوار خداوندی‌اش
کس نتواند که به جای آورد

باران رحمت بی‌حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی‌دریغش همه جا کشیده. پردهٔ ناموس بندگان به گناه فاحش نَدرد و وظیفهٔ روزی به خطای مُنکَر، نَبُرد.

ای کریمی که از خزانهٔ غیب
گبر و ترسا وظیفه‌خور داری
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمن این نظر داری؟

فرّاشِ باد صبا را گفته تا فرش زمرّدی بگسترد و دایهٔ ابر بهاری را فرموده تا بناتِ نبات، در مهدِ زمین بپرورد. درختان را به خِلعت نوروزی، قبای سبزِ ورق در بر گرفته و اطفالِ شاخ را به قدوم مَوسمِ ربیع، کلاه شکوفه بر سر نهاده. عصارهٔ نالی به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسِق گشته.

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

در خبر است از سَرور کاینات و مَفْخَر موجودات و رحمت عالَمیان و صَفوت آدمیان و تتمهٔ دورِ زمان، محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم،

شفیعٌ مطاعٌ نبیٌ کریم
قسیمٌ جسیمٌ نسیمٌ وسیم
چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح، کشتیبان
بَلَغَ الْعُلیٰ بِکمالِهِ، کَشَفَ الدُّجیٰ بِجَمالِهِ
حَسُنتْ جَمیعُ خِصالِه، صَلُّوا علیه و آلِهِ

هر گاه که یکی از بندگانِ گنهکارِ پریشان روزگار، دست اِنابت به امید اجابت به درگاه حق جَلَّ وَ عَلا بردارد؛ ایزد تعالی در وی نظر نکند. بازش بخواند باز اِعراض کند. بازش به تَضَرُّع و زاری بخواند؛ حق سبحانه و تعالی فرماید:

یا ملائکتی قَد استَحْیَیتُ مِن عبدی و لَیس لَهُ غَیری فَقد غَفَرتُ لَهُ

دعوتش را اجابت کردم و حاجتش برآوردم که از بسیاریِ دعا و زاریِ بنده همی شرم دارم.

کرم بین و لطف خداوندگار
گنه بنده کرده است و او شرمسار

عاکِفان کعبهٔ جلالش به تقصیرِ عبادت، معترف که ما عَبَدْناکَ حقّ عبادتِک و واصفان حِلیهٔ جمالش به تَحَیُّر منسوب که ما عَرَفناکَ حقَّ مَعرِفتِک.

گر کسی وصف او ز من پرسد
بی‌دل از بی‌نشان چه گوید باز؟
عاشقان، کشتگانِ معشوقند
بر نیاید ز کشتگان آواز

یکی از صاحبدلان سر به جَیبِ مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت مُستغرِق شده. حالی که از این معامله باز آمد یکی از دوستان گفت: از این بستان که بودی ما را چه تحفه کرامت کردی؟ گفت: به خاطر داشتم که چون به درختِ گل رسم دامنی پر کنم هدیهٔ اصحاب را، چون برسیدم بویِ گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت.

ای مرغ سحر، عشق ز پروانه بیاموز
کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدعیان در طلبش بی‌خبرانند
کآن را که خبر شد خبری باز نیامد
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
وز هر چه گفته‌اند و شنیدیم و خوانده‌ایم
مجلس تمام گشت و به آخِر رسید عمر
ما همچنان در اوّل وصف تو مانده‌ایم

ذکرِ جمیل سعدی که در اَفواهِ عوام افتاده است و صِیت سخنش که در بسیط زمین رفته و قَصْبُ الْجَیبِ حدیثش که همچون شکر می‌خورند و رُقعهٔ مُنشآتش که چون کاغذ زر می‌برند بر کمال فضل و بلاغت او حمل نتوان کرد؛ بلکه خداوند جهان و قطب دایرهٔ زمان و قایم‌مقامِ سلیمان و ناصر اهل ایمان اتابک اعظم مظفر الدنیا و الدین ابوبکر بن سعد بن زنگی ظِلُّ اللهِ تَعالیٰ في أَرضِهِ؛ رَبِّ ارْضَ عَنهُ و أَرْضِه، به عین عنایت نظر کرده است و تحسین بلیغ فرموده و ارادت صادق نموده، لاجرم کافّهٔ اَنام از خواص و عوام به محبت او گراییده‌اند که الناسُ عَلیٰ دینِ مُلُوکِهم.

زآن گه که تو را بر من مسکین نظر است
آثارم از آفتاب مشهورتر است
گر خود همه عیب‌ها بدین بنده در است
هر عیب که سلطان بپسندد هنر است
گِلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مُشکی یا عبیری؟
که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا من گِلی ناچیز بودم
و لیکن مدّتی با گُل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم

اللّهمَ مَتِّعِ المسلمینَ بطولِ حیاتِه و ضاعِفْ جمیلَ حَسَناتِه و ارْفَعْ دَرَجةَ أَوِدّائه و وُلاتِه وَ دَمِّرْ عَلیٰ أَعْدائه و شُناتِه بما تُلِيَ في القرآنِ مِنْ آیاتِهِ اللّهُم آمِنْ بَلَدَه و احْفَظْ وَلَدَه

لَقَد سَعِدَ الدُنیا بهِ دامَ سَعدُه
وَ أَیَّدَهُ الْمَولیٰ بِأَلوِیَةِ النَّصرِ
کذلکَ یَنْشَأُ لینةٌ هو عِرقُها
و حُسنُ نباتِ الْأَرضِ من کَرمِ الْبَذرِ

ایزد، تعالی و تَقَدَّس خطهٔ پاک شیراز را به هیبت حاکمان عادل و همت عالمان عامل تا زمان قیامت در امانِ سلامت نگه داراد.

اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست
تا بر سرش بُوَد چو تویی سایهٔ خدا
امروز کس نشان ندهد در بسیطِ خاک
مانند آستان درت مَأْمنِ رضا
بر توست پاس خاطر بیچارگان و شکر
بر ما، و بر خدایِ جهان آفرین جزا
یا رب ز باد فتنه نگهدار خاک پارس
چندان که خاک را بود و باد را بقا

یک شب تأمل ایام گذشته می‌کردم و بر عمرِ تلف‌کرده تأسف می‌خوردم و سنگ سَراچهٔ دل به الماسِ آبِ دیده می‌سفتم و این بیت‌ها مناسب حال خود می‌گفتم:

هر دم از عمر می رود نفَسی
چون نگه می‌کنم نمانده بسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روز دریابی
خَجِل آن کس که رفت و کار نساخت
کوسِ رحلت زدند و بار نساخت
خواب نوشین بامداد رَحیل
باز دارد پیاده را ز سبیل
هر که آمد عمارتی نو ساخت
رفت و منزل به دیگری پرداخت
وآن دگر پخت همچنین هوسی
وین عمارت به سر نبرد کسی
یار ناپایدار دوست مدار
دوستی را نشاید این غَدّار
نیک و بد چون همی بباید مُرد
خنک آن کس که گوی نیکی برد
برگ عیشی به گور خویش فرست
کس نیارد ز پس ز پیش فرست
عمر برف است و آفتابِ تَموز
اندکی ماند و خواجه غِرّه هنوز
ای تهی‌دست، رفته در بازار
ترسمت پُر نیاوری دستار
هر که مزروع خود بخورد به خِوید
وقت خرمنْش خوشه باید چید

بعد از تأمل این معنی، مصلحت چنان دیدم که در نشیمنِ عُزلت نشینم و دامنِ صحبت، فراهم چینم و دفتر از گفت‌های پریشان بشویم و مِن‌بعد پریشان نگویم.

زبان بریده به کنجی نشسته صُمٌّ بُکمٌ
به از کسی که نباشد زبانش اندر حُکم

تا یکی از دوستان که در کجاوه انیس من بود و در حجره جَلیس، به رسم قدیم از در در‌آمد. چندان که نشاطِ مُلاعبت کرد و بساطِ مُداعِبت گسترد، جوابش نگفتم و سر از زانوی تعبّد بر نگرفتم. رنجیده نگه کرد و گفت:

کنونت که امکان گفتار هست
بگو ای برادر به لطف و خوشی
که فردا چو پیک اجل در رسید
به حکم ضرورت زبان در کَشی

کسی از متعلقان مَنَش بر حَسَب واقعه مطلع گردانید که فلان عزم کرده است و نیت جزم، که بقیتِ عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند، تو نیز اگر توانی سر خویش گیر و راه مُجانِبت پیش. گفتا: به عزت عظیم و صحبت قدیم که دم بر نیارم و قدم بر ندارم مگر آن گه که سخن گفته شود به عادتِ مألوف و طریقِ معروف که آزردن دوستان جهل است و کَفّارتِ یَمین، سهل و خلاف راه صواب است و نقص رای اُولوالالباب؛ ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام.

زبان در دهان ای خردمند چیست؟
کلید در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند کسی
که جوهر فروش است یا پیله ور؟
اگرچه پیش خردمند خامُشی ادب است
به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی
دو چیز طَیرهٔ عقل است؛ دم فرو بستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی

فی الجمله زبان از مکالمهٔ او در کشیدن قوّت نداشتم و روی از محاورهٔ او گردانیدن مروّت ندانستم که یار موافق بود و ارادت صادق.

چو جنگ آوری با کسی برستیز
که از وی گزیرت بود یا گریز

به حکم ضرورت سخن گفتم و تفرج‌کنان بیرون رفتیم در فصل ربیع که صولت بَرْد آرمیده بود و ایام دولت وَرْد رسیده.

پیراهنِ برگ، بر درختان
چون جامهٔ عیدِ نیک‌بختان
اول اردیبهشتِ ماهِ جلالی
بلبل گوینده بر منابرِ قُضبان
بر گل سرخ از نم اوفتاده لَآلی
همچو عرق بر عِذار شاهد غَضبان

شب را به بوستان با یکی از دوستان اتفاق مَبیت افتاد، موضعی خوش و خرّم و درختانِ در هم. گفتی که خردهٔ مینا بر خاکش ریخته و عِقد ثریا از تارکش آویخته.

روضةٌ ماءُ نهرِها سَلسال
دَوحةٌ سَجعُ طیرِها موزون
آن پر از لالْهای رنگارنگ
وین پر از میوه‌های گوناگون
باد در سایهٔ درختانش
گسترانیده فرشِ بوقلمون

بامدادان که خاطر باز آمدن بر رای نشستن غالب آمد دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضَیْمران فراهم آورده و رغبت شهر کرده. گفتم: گل بستان را چنان که دانی بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفته‌اند هر چه نپاید دلبستگی را نشاید. گفتا: طریق چیست؟ گفتم: برای نُزْهت ناظران و فُسْحت حاضران، کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تَطاوُل نباشد و گردش زمان عَیش ربیعش را به طَیش خَریف مبدل نکند.

به چه کار آیدت ز گل طَبَقی؟
از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنج روز و شَش باشد
وین گلستان همیشه خوش باشد

حالی که من این بگفتم دامنِ گل بریخت و در دامنم آویخت که اَلْکریمُ إِذا وَعَدَ وَفا. فصلی در همان روز اتفاق بَیاض افتاد در حُسن معاشرت و آداب محاورت در لباسی که متکلمان را به کار آید و مُتَرسّلان را بلاغت بیفزاید. فی الجمله هنوز از گل بستان بقیّتی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد.

و تمام آنگه شود به حقیقت که پسندیده آید در بارگاه شاهِ جهان‌پناه، سایهٔ کردگار و پرتو لطف پروردگار ذُخْر زمان و کَهفِ اَمان، اَلمؤیِّدُ مِنَ السَّماء المنصورُ عَلَی الْأَعْداء، عَضُدُ الدَّولةِ الْقاهرة، سِراجُ الْمِلّةِ الْباهرةِ، جَمالُ الْأَنام، مَفخرُ الإِسلام، سَعدُ بنُ الاتابکِ الْاَعظم، شاهنشاه المعظم، مَولیٰ ملوکِ العربِ و العجم، سلطانُ الْبَرِّ وَ الْبَحر، وارثُ مُلْکِ سلیمان، مظفرالدین أَبی بکرِ بنِ سعدِ بنِ زنگی أَدامَ اللّهُ إِقبالَهُما و ضاعَفَ جَلالَهُما وَ جَعَلَ إِلیٰ کُلِّ خِیرٍ مَآلَهُما و به کرشمهٔ لطف خداوندی مطالعه فرماید.

گر التفات خداوندیش بیاراید
نگارخانهٔ چینی و نقشِ اَرتَنگیست
امید هست که روی ملال در نکشد
از این سخن که گلستان نه جای دلتنگیست
علی الخصوص که دیباچهٔ همایونش
به نام سعدِ ابوبکرِ سعدِ بِنْ زنگیست

دیگر عروس فکر من از بی جمالی سر بر نیارد و دیدهٔ یأس از پشت پای خجالت بر ندارد و در زمرهٔ صاحب‌دلان مُتَجَلِّی نشود مگر آن گه که مُتَحَلِّي گردد به زیورِ قبول امیرِ کبیر، عالِمِ عادل، مُؤَیَّدِ مظفرِ منصور، ظهیرِ سریرِ سلطنت و مُشیرِ تدبیر مملکت، کَهفُ الْفقرا، مَلاذُ الْغُرَبا، مُربِّی الْفُضَلا، مُحِبُّ الْأَتقیا، افتخار آل فارس، یَمینُ الْمُلْک، مَلِکُ الْخَواص، فَخرُ الدّولةِ وَ الدّین، غیاثُ الْإِسلامِ و المسلمین، عُمْدةُ الْمُلوکِ و السَّلاطین، ابوبکرِ بنُ أَبي نَصر، أَطالَ اللّهُ عُمرَهُ و أَجَلَّ قَدرَهُ و شَرَحَ صَدرَهُ و ضاعَفَ أَجْرَهُ که ممدوحِ اَکابرِ آفاق است و مجموع مکارم اخلاق.

هر که در سایهٔ عنایت اوست
گنهش طاعت است و دشمن دوست

به هر یک از سایر بندگانِ حواشی، خدمتی مُتَعَیِّن است که اگر در ادای برخی از آن تَهاوُن و تَکاسُل روا دارند در معرض خطاب آیند و در محل عتاب، مگر بر این طایفهٔ درویشان که شکر نعمت بزرگان واجب است و ذکر جمیل و دعای خیر و اداء چنین خدمتی در غیبت أَولی‌تر است که در حضور، که آن به تَصَنُّع نزدیک است و این از تَکَلُّف دور.

پشت دوتای فلک، راست شد از خرّمی
تا چو تو فرزند زاد مادر ایام را
حکمت محض است اگر لطف جهان‌آفرین
خاص کند بنده‌ای مصلحت عام را
دولت جاوید یافت هر که نکونام زیست
کز عقبش ذکر خیر، زنده کند نام را
وصف تو را گر کنند ور نکنند اهل فضل
حاجت مشّاطه نیست روی دلارام را

تقصیر و تقاعدی که در مواظبت خدمت بارگاه خداوندی می‌رود بنا بر آن است که طایفه‌ای از حکماء هندوستان در فضایل بُزُرْجْمهر سخن می‌گفتند، به آخِر جز این عیبش ندانستند که در سخن گفتن بَطیء است یعنی درنگ بسیار می‌کند و مستمع را بسی منتظر باید بودن تا تقریر سخنی کند. بُزُرْجْمهر بشنید و گفت: اندیشه کردن که چه گویم به از پشیمانی خوردن که چرا گفتم.

سخندانِ پرورده پیر کهن
بیندیشد آن گه بگوید سخن
مزن تا توانی به گفتار، دم
نکو گوی، گر دیر گویی چه غم؟
بیندیش و آن‌گه بر آور نفس
و زآن پیش بس کن که گویند بس
به نطق آدمی بهتر است از دَواب
دَواب از تو به، گر نگویی صواب

فکیف در نظر اعیان حضرت خداوندی عزّ نصرُه؟ که مجمع اهل دل است و مرکز علمای متبحر اگر در سیاقت سخن دلیری کنم شوخی کرده باشم و بضاعت مزجاة به حضرت عزیز آورده و شبه در جوهریان جوی نیارد و چراغ پیش آفتاب پرتوی ندارد و مناره بلند بر دامن کوه الوند پست نماید.

هر که گردن به دعوِی افرازد
خویشتن را به گردن اندازد
سعدی افتاده‌ایست آزاده
کس نیاید به جنگ افتاده
اول اندیشه وآنگهی گفتار
پای‌بست آمده‌ست و پس دیوار

نخل‌بندی دانم ولی نه در بستان و شاهدی فروشم ولیکن نه در کنعان.

لقمان را گفتند: حکمت از که آموختی؟ گفت: از نابینایان که تا جای نبینند پای ننهند.

قَدِّمِ الْخروجَ قبلَ الْوُلوج، مردیت بیازمای وآنگه زن کن.

گرچه شاطر بود خروس به جنگ
چه زند پیش بازِ رویین چنگ
گربه شیر است در گرفتن موش
لیک موش است در مصافِ پلنگ

اما به اعتمادِ سِعَتِ اخلاق بزرگان که چشم از عوایب زیردستان بپوشند و در افشای جرائم کِهتران نکوشند، کلمه‌ای چند به طریق اختصار از نوادر و امثال و شعر و حکایات و سِیَرِ ملوکِ ماضی رَحِمَهُمُ اللّه در این کتاب درج کردیم و برخی از عمر گرانمایه بر او خرج، موجب تصنیف کتاب این بود و بِاللّهِ التَّوفیق.

بمانَد سال‌ها این نظم و ترتیب
ز ما هر ذرّه خاک افتاده جایی
غرض نقشیست کز ما باز ماند
که هستی را نمی‌بینم بقایی
مگر صاحب‌دلی روزی به رحمت
کند در کار درویشان دعایی

اِمعان نظر در ترتیب کتاب و تهذیب ابواب، ایجازِ سخن، مصلحت دید تا بر این روضهٔ غَنّا و حدیقهٔ غَلبا چون بهشت، هشت باب اتفاق افتاد از آن مختصر آمد تا به ملال نیانجامد.

باب اوّل: در سیرت پادشاهان

باب دوم: در اخلاق درویشان

باب سوم: در فضیلت قناعت

باب چهارم: در فواید خاموشی

باب پنجم: در عشق و جوانی

باب ششم: در ضعف و پیری

باب هفتم: در تأثیر تربیت

باب هشتم: در آداب صحبت

در این مدت که ما را وقت خوش بود
ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود
مراد ما نصیحت بود و گفتیم
حوالت با خدا کردیم و رفتیم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منّت خدای را عزّ و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو می‌رود مُمِدّ حیات است و چون بر می‌آید مُفَرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.
هوش مصنوعی: سپاسگزاریم از خداوند متعال که فرمانبرداری از او باعث نزدیکی به اوست و شکرگزاری نسبت به او سبب افزایش نعمت‌ها می‌شود. هر نفسی که به درون می‌کشیم، نشانه‌ای از حیات است و وقتی که نفس را بیرون می‌دهیم، شادی‌آفرین است. بنابراین، در هر نفس دو نعمت وجود دارد و بر هر نعمتی شکرگزاری لازم است.
از دست و زبان که بر آید
کز عهدهٔ شکرش به در آید؟
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که آیا از انسان، به ویژه در زمینهٔ گفتار و عمل، چیزی برمی‌آید که بتواند به درستی شکرگزار نعمت‌ها و لطف‌های الهی باشد؟ یعنی آیا ما قادر به ادا کردن حق شکر نعمت‌هایی هستیم که داریم؟
اِعمَلوا آلَ داودَ شُکراً وَ قلیلٌ مِن عبادیَ الشَّکور
هوش مصنوعی: کار کنید ای آل داوود، به خاطر شکرگزاری و کم‌اند کسان از بندگان من که شکرگزاری می‌کنند.
بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدای آورد
هوش مصنوعی: بهتر است انسان به خاطر اشتباهات خود از خداوند عذرخواهی کند و به اشتباهاتش اعتراف نماید.
ور نه سزاوار خداوندی‌اش
کس نتواند که به جای آورد
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد شایسته‌ی خداوندی او باشد، هیچ انسانی نمی‌تواند به خوبی این مقام را ادا کند.
باران رحمت بی‌حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی‌دریغش همه جا کشیده. پردهٔ ناموس بندگان به گناه فاحش نَدرد و وظیفهٔ روزی به خطای مُنکَر، نَبُرد.
هوش مصنوعی: باران رحمت الهی بی‌حساب بر همه نازل شده و لطف و نعمت او در همه جا گسترده است. پرده عفت بندگان را به خاطر گناهان بزرگ ندراند و تأمین روزی آنها را به دلیل خطاهای آشکار نبیند.
ای کریمی که از خزانهٔ غیب
گبر و ترسا وظیفه‌خور داری
هوش مصنوعی: ای بخشاینده، تو که از گنجینهٔ پنهان به هر دو گروه، یعنی آتش پرستان و مسیحیان، لطف و نعمت می‌رسانی.
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمن این نظر داری؟
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانی دوستانت را از خود برانی در حالی که با دشمنان این‌گونه رفتار می‌کنی؟
فرّاشِ باد صبا را گفته تا فرش زمرّدی بگسترد و دایهٔ ابر بهاری را فرموده تا بناتِ نبات، در مهدِ زمین بپرورد. درختان را به خِلعت نوروزی، قبای سبزِ ورق در بر گرفته و اطفالِ شاخ را به قدوم مَوسمِ ربیع، کلاه شکوفه بر سر نهاده. عصارهٔ نالی به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسِق گشته.
هوش مصنوعی: بادهٔ نسیم بهار را می‌خواند تا بر روی زمین فرش سبز بگستراند و دایهٔ ابرهای بهاری را فرا می‌خواند تا گیاهان را در آغوش خود پرورش دهد. درختان به لباس سبز نوروزی آراسته شده‌اند و شاخه‌های جوان در زمان بهار کلاهی از شکوفه به سر گذاشته‌اند. شهد گل‌ها به لطف او از دیگر نوشیدنی‌ها برتر شده و دانه‌های خرما تحت نظر او به درختان بلند و سرسبز تبدیل شده‌اند.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری
هوش مصنوعی: عوامل مختلف طبیعت، از جمله ابر، باد، مه، خورشید و حرکت آسمانی، همه تلاش می‌کنند تا تو بتوانی لقمه‌ای به دست بیاوری و به سادگی و بی‌توجهی نلی.
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
هوش مصنوعی: همه به خاطر تو سرگردان و مطیع هستند، اما انصاف این نیست که تو اطاعت نکنی.
در خبر است از سَرور کاینات و مَفْخَر موجودات و رحمت عالَمیان و صَفوت آدمیان و تتمهٔ دورِ زمان، محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم،
هوش مصنوعی: در خبر است از آقای کائنات و افتخار موجودات و رحمت جهانیان و نشان آدمیان و نتیجهٔ زمان، محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم.
شفیعٌ مطاعٌ نبیٌ کریم
قسیمٌ جسیمٌ نسیمٌ وسیم
هوش مصنوعی: او شفیع و مقام‌دار، پیامبری بزرگوار و نیکوست، با شخصیت‌های برجسته و جذاب.
چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح، کشتیبان
هوش مصنوعی: غم و نگرانی دیوار و مقاومت جامعه چه برای ما مهم است، وقتی تو پشتیبان آن هستی. از طوفان و امواج دریا هم ترسی نیست چون نوح، کشتی‌بان آن است.
بَلَغَ الْعُلیٰ بِکمالِهِ، کَشَفَ الدُّجیٰ بِجَمالِهِ
حَسُنتْ جَمیعُ خِصالِه، صَلُّوا علیه و آلِهِ
هوش مصنوعی: با کمال و برتری‌اش به اوج رسید، تاریکی‌ها را با زیبایی‌اش روشن کرد. ویژگی‌هایش همه زیبا و نیکو هستند، بر او و خاندانش درود بفرستید.
هر گاه که یکی از بندگانِ گنهکارِ پریشان روزگار، دست اِنابت به امید اجابت به درگاه حق جَلَّ وَ عَلا بردارد؛ ایزد تعالی در وی نظر نکند. بازش بخواند باز اِعراض کند. بازش به تَضَرُّع و زاری بخواند؛ حق سبحانه و تعالی فرماید:
هوش مصنوعی: هر زمان که یکی از بندگان گناهکار و دردمند، با امید به اجابت دعا، دست‌های خود را به سوی خداوند بلند کند، خداوند به او توجه نمی‌کند. اگر بار دیگر او دعا کند، باز هم خداوند روی برمی‌گرداند. حتی اگر با زاری و التماس او را بخواند، خداوند می‌فرماید:
یا ملائکتی قَد استَحْیَیتُ مِن عبدی و لَیس لَهُ غَیری فَقد غَفَرتُ لَهُ
هوش مصنوعی: یا فرشتگانی که من از بنده‌ام شرمنده شده‌ام و او هیچ کس جز من ندارد، پس من برای او بخشیدم.
دعوتش را اجابت کردم و حاجتش برآوردم که از بسیاریِ دعا و زاریِ بنده همی شرم دارم.
هوش مصنوعی: دعوتش را پذیرفتم و خواسته‌اش را برآوردم، چرا که از دعا و درخواست زیاد بنده مایوس شده‌ام.
کرم بین و لطف خداوندگار
گنه بنده کرده است و او شرمسار
هوش مصنوعی: بنده، با وجود گناهانی که مرتکب شده، به کرم و لطف خداوند نگاه می‌کند و از این که در برابر او شرمنده است، احساس خجالت می‌کند.
عاکِفان کعبهٔ جلالش به تقصیرِ عبادت، معترف که ما عَبَدْناکَ حقّ عبادتِک و واصفان حِلیهٔ جمالش به تَحَیُّر منسوب که ما عَرَفناکَ حقَّ مَعرِفتِک.
هوش مصنوعی: عاکفان بر کعبه‌ی عظمتش به کوتاهی در عبادت اعتراف می‌کنند که ما نتوانسته‌ایم تو را به اندازه‌ی شایسته‌ات بندگی کنیم و توصیف‌کنندگان زیبایی‌اش به شگفتی معترفند که ما نتوانسته‌ایم تو را به درستی بشناسیم.
گر کسی وصف او ز من پرسد
بی‌دل از بی‌نشان چه گوید باز؟
هوش مصنوعی: اگر کسی درباره‌ی او از من بپرسد، من که دل‌باخته‌ام و نشانی از او ندارم، چه چیزی باید بگویم؟
عاشقان، کشتگانِ معشوقند
بر نیاید ز کشتگان آواز
هوش مصنوعی: عاشقان مانند کسانی هستند که به خاطر عشق به معشوق جان باخته‌اند و از دل آن‌ها صدا و ناله‌ای نمی‌شنوید.
یکی از صاحبدلان سر به جَیبِ مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت مُستغرِق شده. حالی که از این معامله باز آمد یکی از دوستان گفت: از این بستان که بودی ما را چه تحفه کرامت کردی؟ گفت: به خاطر داشتم که چون به درختِ گل رسم دامنی پر کنم هدیهٔ اصحاب را، چون برسیدم بویِ گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت.
هوش مصنوعی: یکی از افراد فرزانه در حال مراقبه بود و در دنیای مکاشفه غرق شده بود. وقتی به حالت عادی برگشت، یکی از دوستانش از او پرسید: چه چیزی از آن باغ به ما هدیه دادی؟ او گفت: به یاد داشتم که وقتی به درخت گل می‌رسم، دامنم را پر از گل‌های هدیه کنم، اما وقتی به آنجا رسیدم، بوی گل چنان مرا مسحور کرد که دامنم از دستم افتاد.
ای مرغ سحر، عشق ز پروانه بیاموز
کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد
هوش مصنوعی: ای پرنده صبح، از پروانه یاد بگیر که عشق او را چنان مشتاق و سوخته کرده که دیگر صدای آوازش به گوش نمی‌رسد.
این مدعیان در طلبش بی‌خبرانند
کآن را که خبر شد خبری باز نیامد
هوش مصنوعی: این ادعاکنندگان که در جستجوی او هستند، بی‌خبرند از این که کسی که به حقیقت وقوع او پی برده، دیگر به این دنیا برنمی‌گردد و از خبری که دارد، چیزی نمی‌گوید.
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
وز هر چه گفته‌اند و شنیدیم و خوانده‌ایم
هوش مصنوعی: تو برتر از هر نوع خیال، تصور، گمان و وهمی هستی و از هر آنچه که گفته‌اند، شنیده‌ایم یا خوانده‌ایم، فراتر هستی.
مجلس تمام گشت و به آخِر رسید عمر
ما همچنان در اوّل وصف تو مانده‌ایم
هوش مصنوعی: جمع و کوششی که برای زندگی و عمرمان داشتیم به پایان رسید، اما ما هنوز در شروع توصیف و ستایش تو مانده‌ایم.
ذکرِ جمیل سعدی که در اَفواهِ عوام افتاده است و صِیت سخنش که در بسیط زمین رفته و قَصْبُ الْجَیبِ حدیثش که همچون شکر می‌خورند و رُقعهٔ مُنشآتش که چون کاغذ زر می‌برند بر کمال فضل و بلاغت او حمل نتوان کرد؛ بلکه خداوند جهان و قطب دایرهٔ زمان و قایم‌مقامِ سلیمان و ناصر اهل ایمان اتابک اعظم مظفر الدنیا و الدین ابوبکر بن سعد بن زنگی ظِلُّ اللهِ تَعالیٰ في أَرضِهِ؛ رَبِّ ارْضَ عَنهُ و أَرْضِه، به عین عنایت نظر کرده است و تحسین بلیغ فرموده و ارادت صادق نموده، لاجرم کافّهٔ اَنام از خواص و عوام به محبت او گراییده‌اند که الناسُ عَلیٰ دینِ مُلُوکِهم.
هوش مصنوعی: ذکر خوب سعدی در بین عامه مردم رواج دارد و شهرت کلامش در سرتاسر زمین پخش شده است. صحبت‌های او همچون شیرینی در دل‌ها نشسته و آثارش چون کاغذ زرین مورد توجه قرار گرفته است. نمی‌توان به تنها فضل و بلاغت او اشاره کرد؛ بلکه خداوند عالم و مرکز زمان، که قدرتش از سلیمان نیز بیشتر است، به سعدی توجه ویژه‌ای کرده و او را مورد تحسین قرار داده است. به همین دلیل، همه مردم، چه خاص و چه عام، به محبت او گرایش یافته‌اند؛ زیرا مردم به دین پادشاهان خود عمل می‌کنند.
زآن گه که تو را بر من مسکین نظر است
آثارم از آفتاب مشهورتر است
هوش مصنوعی: از زمانی که نگاه تو بر من، که به حقیقت مسکین هستم، افتاده، نشانه‌ها و آثار من از آفتاب مشهورتر شده است.
گر خود همه عیب‌ها بدین بنده در است
هر عیب که سلطان بپسندد هنر است
هوش مصنوعی: اگر تمام عیب‌ها به این بنده نسبت داده شود، هر عیبی که مورد پسند سلطان باشد، هنر محسوب می‌شود.
گِلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
هوش مصنوعی: روزی در حمام، گلی خوشبو از دستان محبوبی به دستم رسید.
بدو گفتم که مُشکی یا عبیری؟
که از بوی دلاویز تو مستم
هوش مصنوعی: به او گفتم آیا بوی مشک می‌دهی یا بوی عطر؟ زیرا بوی دل‌انگیز تو مرا شگفت‌زده کرده است.
بگفتا من گِلی ناچیز بودم
و لیکن مدّتی با گُل نشستم
هوش مصنوعی: می‌گوید که من در ابتدا یک تکه گل بی‌ارزش بودم، اما مدتی با گل‌هایی زیبا در کنار هم بودم و با آنها نشست و برخاست کردم.
کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم
هوش مصنوعی: دوستی و همراهی با افراد با کمال باعث شده که من نیز تحت تأثیر قرار بگیرم، وگرنه من همان آدم ساده و بی‌تغییری هستم که همیشه بودم.
اللّهمَ مَتِّعِ المسلمینَ بطولِ حیاتِه و ضاعِفْ جمیلَ حَسَناتِه و ارْفَعْ دَرَجةَ أَوِدّائه و وُلاتِه وَ دَمِّرْ عَلیٰ أَعْدائه و شُناتِه بما تُلِيَ في القرآنِ مِنْ آیاتِهِ اللّهُم آمِنْ بَلَدَه و احْفَظْ وَلَدَه
هوش مصنوعی: خداوند، مسلمانان را از زندگی طولانی بهره‌مند کن و خوبی‌هایشان را چندین برابر کن و مقام دوستان و حاکمانشان را بالا ببر. دشمنان و بدخواهانشان را نابود کن و بر آنچه در قرآن آمده است، بر آنها مسلط گردان. خداوند، کشورش را در امان داری و فرزندانش را حفظ کن.
لَقَد سَعِدَ الدُنیا بهِ دامَ سَعدُه
وَ أَیَّدَهُ الْمَولیٰ بِأَلوِیَةِ النَّصرِ
هوش مصنوعی: برخی از افراد در زندگی به موفقیت‌هایی دست پیدا می‌کنند که پشتیبانی و یاری بزرگ‌تری آنها را همراهی می‌کند، و این یاری می‌تواند به پیروزی و موفقیت بیشتری منجر شود.
کذلکَ یَنْشَأُ لینةٌ هو عِرقُها
و حُسنُ نباتِ الْأَرضِ من کَرمِ الْبَذرِ
هوش مصنوعی: به همین شکل، نرمی و لطافت یک گندم از ریشه‌اش نشأت می‌گیرد و زیبایی گیاهان زمین ناشی از باروری دانه‌های باکیفیت است.
ایزد، تعالی و تَقَدَّس خطهٔ پاک شیراز را به هیبت حاکمان عادل و همت عالمان عامل تا زمان قیامت در امانِ سلامت نگه داراد.
هوش مصنوعی: خداوند، سرزمین مقدس شیراز را به واسطهٔ وجود حاکمان عادل و تلاش علمای فعال تا روز قیامت در امنیت و سلامت حفظ کند.
اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست
تا بر سرش بُوَد چو تویی سایهٔ خدا
هوش مصنوعی: سرزمین پارس از درد و مشکلات زمانه رنج نمی‌برد، زیرا وقتی تو در کنار آن‌ها هستی، مانند سایه خدا بر سرشان قرار داری.
امروز کس نشان ندهد در بسیطِ خاک
مانند آستان درت مَأْمنِ رضا
هوش مصنوعی: امروز هیچ‌کس نمی‌تواند هیچ نشانی از خود در این دنیای وسیع نشان دهد، مانند آستان تو که پناهگاه امن و آرامش است.
بر توست پاس خاطر بیچارگان و شکر
بر ما، و بر خدایِ جهان آفرین جزا
هوش مصنوعی: بر توست که به یاد بیچارگان باشی و شکر نعمت‌ها را بر ما نگذاری، و جزا و پاداش نزد خداوند جهان آفرین است.
یا رب ز باد فتنه نگهدار خاک پارس
چندان که خاک را بود و باد را بقا
هوش مصنوعی: الهی، از تو می‌خواهم که خاک ایران را از آسیب باد فتنه حفظ کنی، همان‌طور که خود خاک و باد همیشه باقی خواهند ماند.
یک شب تأمل ایام گذشته می‌کردم و بر عمرِ تلف‌کرده تأسف می‌خوردم و سنگ سَراچهٔ دل به الماسِ آبِ دیده می‌سفتم و این بیت‌ها مناسب حال خود می‌گفتم:
هوش مصنوعی: یک شب به یاد روزهای گذشته نشسته بودم و از زمان‌هایی که از دست رفته ناراحت بودم. احساساتی در دلم بود و اشک‌هایم شبیه الماس می‌درخشیدند. در این حال، به بیته‌هایی فکر می‌کردم که به وضعیت خودم می‌خوردند.
هر دم از عمر می رود نفَسی
چون نگه می‌کنم نمانده بسی
هوش مصنوعی: هر لحظه از عمرم یک نفَس می‌رود و وقتی به خودم نگاه می‌کنم، می‌بینم که مدت زیادی از آن نمانده است.
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روز دریابی
هوش مصنوعی: ای کسی که پنجاه سال از عمرت گذشته و در خواب غفلت به سر می‌بری، آیا نمی‌توانی در این پنج روز باقیمانده، حواست را جمع کنی و به خودت بیایی؟
خَجِل آن کس که رفت و کار نساخت
کوسِ رحلت زدند و بار نساخت
هوش مصنوعی: آدم شرمنده است که از دنیا رفت و نتوانست کاری انجام دهد، در حالی که دیگران آماده رفتنش بودند و او چیزی برای نمایش نداشت.
خواب نوشین بامداد رَحیل
باز دارد پیاده را ز سبیل
هوش مصنوعی: خواب دل‌انگیز صبح، مسافران را از مسیرشان دور می‌کند.
هر که آمد عمارتی نو ساخت
رفت و منزل به دیگری پرداخت
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنیا آمد، خانه‌ای جدید بنا کرد و سپس به زندگی و منزلت دیگری پرداخت.
وآن دگر پخت همچنین هوسی
وین عمارت به سر نبرد کسی
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده که یکی دیگر نیز آرزویی دارد و این سازه که ساخته شده، هیچ کس قادر به به سرانجام رساندن آن نیست.
یار ناپایدار دوست مدار
دوستی را نشاید این غَدّار
هوش مصنوعی: به دوستی نباید دل بست اگر یار تو ناپایدار و خیانتکار باشد.
نیک و بد چون همی بباید مُرد
خنک آن کس که گوی نیکی برد
هوش مصنوعی: نیک و بد در زندگی هر فردی وجود دارد و در نهایت همه باید از دنیا بروند. بنابراین، کسی که در این میان کارهای نیک انجام دهد و به نیکی‌هایش افتخار کند، خوشبخت‌تر است.
برگ عیشی به گور خویش فرست
کس نیارد ز پس ز پیش فرست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند شادی و لذتی را که در زندگی داشته، به قبرش ببرد؛ بنابراین بهتر است از آنچه در زندگی داریم، بهره ببریم و نگران آینده نباشیم.
عمر برف است و آفتابِ تَموز
اندکی ماند و خواجه غِرّه هنوز
هوش مصنوعی: زندگی مانند برفی است که در تابستان ذوب می‌شود و زمان کمی برای باقی ماندن دارد، اما این استاد بزرگ هنوز غرق در غرور و توهم خود است.
ای تهی‌دست، رفته در بازار
ترسمت پُر نیاوری دستار
هوش مصنوعی: ای کسی که چیزی نداری، وقتی به بازار رفتی، از ترس اینکه چیزی به دست نیاوری، حتماً باید مواظب باشی که سر و وضعت را مرتب کنی.
هر که مزروع خود بخورد به خِوید
وقت خرمنْش خوشه باید چید
هوش مصنوعی: هر کسی که از زراعت و محصول خود بهره‌برداری کند، باید در زمان برداشت محصول، به جمع‌آوری و چیدن آن بپردازد.
بعد از تأمل این معنی، مصلحت چنان دیدم که در نشیمنِ عُزلت نشینم و دامنِ صحبت، فراهم چینم و دفتر از گفت‌های پریشان بشویم و مِن‌بعد پریشان نگویم.
هوش مصنوعی: پس از این که به این موضوع خوب فکر کردم، تصمیم گرفتم که در جایی آرام و دور از هر شلوغی بمانم و با دقت به صحبت‌ها و افکارم بپردازم. می‌خواهم هر گونه بی‌نظمی در کلامم را کنار بگذارم و از این به بعد به طور منظم و روشن صحبت کنم.
زبان بریده به کنجی نشسته صُمٌّ بُکمٌ
به از کسی که نباشد زبانش اندر حُکم
هوش مصنوعی: نمی‌توان به راحتی به کسی که زبان ندارد، به معنای واقعی اعتماد کرد. حتی اگر کسی به ظاهر ساکت باشد، ممکن است در دلش افکار و احساسات عمیقی داشته باشد. به طور کلی، بهتر است سکوت را به بی‌زبان بودن تعبیر نکنیم، زیرا در سکوت نیز اندیشه و درک وجود دارد.
تا یکی از دوستان که در کجاوه انیس من بود و در حجره جَلیس، به رسم قدیم از در در‌آمد. چندان که نشاطِ مُلاعبت کرد و بساطِ مُداعِبت گسترد، جوابش نگفتم و سر از زانوی تعبّد بر نگرفتم. رنجیده نگه کرد و گفت:
هوش مصنوعی: یکی از دوستانم که همراه هم بودیم و در اتاق کناریم نشسته بود، به روال گذشته از در وارد شد. او هر چقدر سعی کرد که با من صحبت کند و فضایی برای گفت‌وگو ایجاد کند، من جوابش را ندادم و سرم را از حالت خاصی که داشتم بالا نیاوردم. او ناراحت شد و به من نگاهی کرد و گفت:
کنونت که امکان گفتار هست
بگو ای برادر به لطف و خوشی
هوش مصنوعی: الان که فرصت صحبت کردن فراهم شده، برادر، با نیکی و خوشحالی صحبت کن.
که فردا چو پیک اجل در رسید
به حکم ضرورت زبان در کَشی
هوش مصنوعی: وقتی فردا فرشته مرگ بیاید، ناچار از سخن گفتن باز می‌مانی.
کسی از متعلقان مَنَش بر حَسَب واقعه مطلع گردانید که فلان عزم کرده است و نیت جزم، که بقیتِ عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند، تو نیز اگر توانی سر خویش گیر و راه مُجانِبت پیش. گفتا: به عزت عظیم و صحبت قدیم که دم بر نیارم و قدم بر ندارم مگر آن گه که سخن گفته شود به عادتِ مألوف و طریقِ معروف که آزردن دوستان جهل است و کَفّارتِ یَمین، سهل و خلاف راه صواب است و نقص رای اُولوالالباب؛ ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام.
هوش مصنوعی: یکی از نزدیکان من مرا خبر کرد که شخصی تصمیم دارد باقی عمرش را در سکوت و انزوا بگذراند. او به من گفت که اگر می‌توانی از خودت فاصله بگیر و دوری کن. اما من جواب دادم که به عظمت و دوستی دیرینه‌ام، هیچ‌گاه سکوت نخواهم کرد و قدمی برداشت نمی‌کنم مگر زمانی که بتوانم با شیوه‌ای معمول و آشنا سخن بگویم. آزار دادن دوستان نادانی است و ترک این کار آسان و مغایر با راه درست است که بر عقل بزرگترها نقصان می‌آورد. در حالی که شمشیر علی در نیام است و زبان سعدی در کام.
زبان در دهان ای خردمند چیست؟
کلید در گنج صاحب هنر
هوش مصنوعی: زبان در دهان انسان خردمند همانند کلیدی است که در دست کسی است که هنری دارد. این یعنی صحبت کردن و بیان نظرات و دانش، مانند ابزاری است که به فرد اجازه می‌دهد تا به گنجینه‌ای از فهم و هنر دست یابد.
چو در بسته باشد چه داند کسی
که جوهر فروش است یا پیله ور؟
هوش مصنوعی: وقتی در بسته باشد، هیچ‌کس نمی‌داند که آیا فروشنده‌ی جواهر یا کسی که پیله می‌سازد در آنجا حضور دارد.
اگرچه پیش خردمند خامُشی ادب است
به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی
هوش مصنوعی: هرچند در حضور افراد بافهم و آگاه، سکوت و ادب بهتر است، اما در مواقعی که صحبت کردن لازم است، باید تلاش کنی تا نظر خود را بیان کنی.
دو چیز طَیرهٔ عقل است؛ دم فرو بستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی
هوش مصنوعی: دو چیز برای عقل انسان ناپسند است؛ یکی اینکه در زمان گفتن، سکوت کند و دیگری اینکه در زمان سکوت، صحبت کند.
فی الجمله زبان از مکالمهٔ او در کشیدن قوّت نداشتم و روی از محاورهٔ او گردانیدن مروّت ندانستم که یار موافق بود و ارادت صادق.
هوش مصنوعی: به طور کلی، به دلیل قدرت نداشتن در گفت‌وگو، نتوانستم از مکالمه‌اش دوری کنم و بر خود واجب دانستم که به صحبت‌های او توجه کنم، زیرا او همراهی خوبی بود و ارادت واقعی داشت.
چو جنگ آوری با کسی برستیز
که از وی گزیرت بود یا گریز
هوش مصنوعی: اگر با کسی در مبارزه‌ای مواجه شدی، با او مبارزه کن که از او فراری هستی یا می‌توانی فرار کنی.
به حکم ضرورت سخن گفتم و تفرج‌کنان بیرون رفتیم در فصل ربیع که صولت بَرْد آرمیده بود و ایام دولت وَرْد رسیده.
هوش مصنوعی: به دلیل نیاز، صحبت کردم و با آرامش به بیرون رفتیم در فصل بهار که سرما به خواب رفته بود و زمان گل‌ها فرا رسیده بود.
پیراهنِ برگ، بر درختان
چون جامهٔ عیدِ نیک‌بختان
هوش مصنوعی: برگ‌های درختان مانند جامه‌های زیبای عید بر تن درختان نشسته‌اند.
اول اردیبهشتِ ماهِ جلالی
بلبل گوینده بر منابرِ قُضبان
هوش مصنوعی: در آغاز اردیبهشت، بلبل با صدای خوشش بر سرِ مناره‌ها و بام‌ها آواز می‌خواند.
بر گل سرخ از نم اوفتاده لَآلی
همچو عرق بر عِذار شاهد غَضبان
هوش مصنوعی: بر روی گل سرخ، قطرات شبنم نشسته است، مانند عرقی که بر روی چهره‌ی زیبا و جوان یک معشوقه می‌درخشد.
شب را به بوستان با یکی از دوستان اتفاق مَبیت افتاد، موضعی خوش و خرّم و درختانِ در هم. گفتی که خردهٔ مینا بر خاکش ریخته و عِقد ثریا از تارکش آویخته.
هوش مصنوعی: شب را در باغی زیبا با یکی از دوستانم گذراندم. جایی خوش آب و هوا و پر از درختان با شکوه. انگار که دانه‌های مینا بر روی زمین ریخته و ستاره‌های آسمان به درختان آویزان شده‌اند.
روضةٌ ماءُ نهرِها سَلسال
دَوحةٌ سَجعُ طیرِها موزون
هوش مصنوعی: باغی است که آب نهرش به آرامی جریان دارد و درختانش به زیبایی کنار هم قرار گرفته‌اند و پرندگانش با آهنگ و هماهنگی می‌خوانند.
آن پر از لالْهای رنگارنگ
وین پر از میوه‌های گوناگون
هوش مصنوعی: این یکی پر از گل‌های زیبا و رنگارنگ است و آن یکی پر از میوه‌های متنوع و خوشمزه.
باد در سایهٔ درختانش
گسترانیده فرشِ بوقلمون
هوش مصنوعی: باد در سایه‌ی درختانش، مانند فرشی نرم و زیبا در زیر پا گسترده شده است.
بامدادان که خاطر باز آمدن بر رای نشستن غالب آمد دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضَیْمران فراهم آورده و رغبت شهر کرده. گفتم: گل بستان را چنان که دانی بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفته‌اند هر چه نپاید دلبستگی را نشاید. گفتا: طریق چیست؟ گفتم: برای نُزْهت ناظران و فُسْحت حاضران، کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تَطاوُل نباشد و گردش زمان عَیش ربیعش را به طَیش خَریف مبدل نکند.
هوش مصنوعی: صبح که خاطر به یاد انگیختن و نشستن بر روی فکر و اندیشه غالب شد، او را دیدم که با دامنی پر از گل و ریحان و سنبل و گیاهان معطر مشغول شهرآرایی است. به او گفتم: گل‌های باغ به این صورت که می‌دانی، باقی نمی‌مانند و عهد و پیمان گلستان هم وفایی ندارد. حکیمان هم گفته‌اند که هر چیزی که پایدار نیست، نباید دل به آن بست. او پرسید: پس راه چاره چیست؟ گفتم: برای خوش‌گذرانی ناظران و نشاط حاضرین، می‌توانم کتابی به نام گلستان بنویسم که بادهای خزان نتوانند به ورق‌های آن دست دراز کنند و ناملایمات زمان نتواند خوشی‌های بهار آن را به تلخی تبدیل کند.
به چه کار آیدت ز گل طَبَقی؟
از گلستان من ببر ورقی
هوش مصنوعی: به چه دردی به تو می‌خورد یک گل؟ از باغ من یک ورق بر دار و ببین!
گل همین پنج روز و شَش باشد
وین گلستان همیشه خوش باشد
هوش مصنوعی: زندگی و زیبایی‌ها مانند گلی هستند که فقط چند روز دوام می‌آورند، اما درختان و گلستان‌ها همیشه سرسبز و پرطراوت خواهند بود.
حالی که من این بگفتم دامنِ گل بریخت و در دامنم آویخت که اَلْکریمُ إِذا وَعَدَ وَفا. فصلی در همان روز اتفاق بَیاض افتاد در حُسن معاشرت و آداب محاورت در لباسی که متکلمان را به کار آید و مُتَرسّلان را بلاغت بیفزاید. فی الجمله هنوز از گل بستان بقیّتی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد.
هوش مصنوعی: در حالتی که این صحبت را کردم، دامن گل به زمین ریخت و بر دامن من آویخته شد؛ زیرا نیاز است که فرد کریم به وعده‌ها وفا کند. روز همان لحظه، فصل دیگری آغاز شد که در آن زیبایی معاشرت و آداب گفتگو مشهود بود و لباسی مناسب برای سخن‌وران و بلاغتی برای خطابه‌گویان ارائه می‌داد. در نهایت، هنوز از باغ گل بخشی باقی مانده بود که کتاب گلستان به پایان رسید.
و تمام آنگه شود به حقیقت که پسندیده آید در بارگاه شاهِ جهان‌پناه، سایهٔ کردگار و پرتو لطف پروردگار ذُخْر زمان و کَهفِ اَمان، اَلمؤیِّدُ مِنَ السَّماء المنصورُ عَلَی الْأَعْداء، عَضُدُ الدَّولةِ الْقاهرة، سِراجُ الْمِلّةِ الْباهرةِ، جَمالُ الْأَنام، مَفخرُ الإِسلام، سَعدُ بنُ الاتابکِ الْاَعظم، شاهنشاه المعظم، مَولیٰ ملوکِ العربِ و العجم، سلطانُ الْبَرِّ وَ الْبَحر، وارثُ مُلْکِ سلیمان، مظفرالدین أَبی بکرِ بنِ سعدِ بنِ زنگی أَدامَ اللّهُ إِقبالَهُما و ضاعَفَ جَلالَهُما وَ جَعَلَ إِلیٰ کُلِّ خِیرٍ مَآلَهُما و به کرشمهٔ لطف خداوندی مطالعه فرماید.
هوش مصنوعی: این متن به وصف یک پادشاه بزرگ و با عظمت می‌پردازد که در بارگاه او همه چیز بر وفق مراد است. او سایه خداوند و منبع لطف و عنایت الهی است، و در زمانه خود به عنوان پشتیبان مؤمنان و حامی دولت و ملّت شناخته می‌شود. این پادشاه، تجلی جمال و افتخار اسلام است و به عنوان حاکم عرب و عجم، فرمانروای دریاها و خشکی‌ها به شمار می‌آید. همچنین، او را وارث ملک سلیمان و فرزند یک خاندان بزرگ می‌دانند که برای درخشش بیشتر و خیر و برکت برای خود و جامعه‌اش دعا می‌شود.
گر التفات خداوندیش بیاراید
نگارخانهٔ چینی و نقشِ اَرتَنگیست
هوش مصنوعی: اگر لطف و توجه خداوند متوجه کسی شود، او می‌تواند زیبایی و هنر را به طور شگفت‌آوری به تصویر بکشد، مانند یک گالری چینی پر از نقش و نگارهای دلنشین.
امید هست که روی ملال در نکشد
از این سخن که گلستان نه جای دلتنگیست
هوش مصنوعی: امیدوارم که صحبت من باعث غم و ناراحتی‌ات نشود، زیرا گلستان، جایی برای احساس دلتنگی نیست.
علی الخصوص که دیباچهٔ همایونش
به نام سعدِ ابوبکرِ سعدِ بِنْ زنگیست
هوش مصنوعی: به ویژه اینکه مقدمهٔ با ارزشی که دارد به نام سعد بن ابوبکر زنگی نوشته شده است.
دیگر عروس فکر من از بی جمالی سر بر نیارد و دیدهٔ یأس از پشت پای خجالت بر ندارد و در زمرهٔ صاحب‌دلان مُتَجَلِّی نشود مگر آن گه که مُتَحَلِّي گردد به زیورِ قبول امیرِ کبیر، عالِمِ عادل، مُؤَیَّدِ مظفرِ منصور، ظهیرِ سریرِ سلطنت و مُشیرِ تدبیر مملکت، کَهفُ الْفقرا، مَلاذُ الْغُرَبا، مُربِّی الْفُضَلا، مُحِبُّ الْأَتقیا، افتخار آل فارس، یَمینُ الْمُلْک، مَلِکُ الْخَواص، فَخرُ الدّولةِ وَ الدّین، غیاثُ الْإِسلامِ و المسلمین، عُمْدةُ الْمُلوکِ و السَّلاطین، ابوبکرِ بنُ أَبي نَصر، أَطالَ اللّهُ عُمرَهُ و أَجَلَّ قَدرَهُ و شَرَحَ صَدرَهُ و ضاعَفَ أَجْرَهُ که ممدوحِ اَکابرِ آفاق است و مجموع مکارم اخلاق.
هوش مصنوعی: دیگر عروس خیال من به خاطر زیبایی‌ها به سراغ نمی‌آید و چشمان ناامیدی‌ام از شرم در پس پای عجز بیرون نخواهد آمد و در جمع انسان‌های با دل و متجلی نخواهد شد، مگر آن‌که به زیور پذیرش امیر بزرگ، عالم عادل، حامی پیروزی و نصرت، مشاور حکمرانی و تدبیر کشور، پناهگاه فقرا، پناه حقیقی برای بی‌خانمان‌ها، تربیت کننده فضیلت‌ها، دوستدار پرهیزکاران، افتخار خاندان فارس، دست راست سلطنت، پادشاه خاص‌ها، افتخار دولت و دین، حامی اسلام و مسلمانان، مهم‌ترین پادشاهان و سلاطین، ابوبکر بن ابی‌نصر، که خداوند عمرش را دراز گرداند و مقامش را ارجمند کند و سینه‌اش را گشاده سازد و پاداشش را مضاعف کند، که او مورد ستایش بزرگان عالم و نمونه‌ای از مکارم اخلاق است.
هر که در سایهٔ عنایت اوست
گنهش طاعت است و دشمن دوست
هوش مصنوعی: هر کس تحت حمایت و نعمت او باشد، گناهش به نوعی عبادت و اطاعت به حساب می‌آید، و دشمنی با او مانند دوستی است.
به هر یک از سایر بندگانِ حواشی، خدمتی مُتَعَیِّن است که اگر در ادای برخی از آن تَهاوُن و تَکاسُل روا دارند در معرض خطاب آیند و در محل عتاب، مگر بر این طایفهٔ درویشان که شکر نعمت بزرگان واجب است و ذکر جمیل و دعای خیر و اداء چنین خدمتی در غیبت أَولی‌تر است که در حضور، که آن به تَصَنُّع نزدیک است و این از تَکَلُّف دور.
هوش مصنوعی: هر یک از دیگر بندگان، وظیفه خاصی دارند که اگر در انجام برخی از آن‌ها کوتاهی کنند، مورد سرزنش قرار می‌گیرند. اما در مورد این گروه درویش، لازم است که شکر نعمت بزرگواران را به جا بیاورند و در غیبت آن‌ها ذکر خوب و دعاهای خیر انجام دهند. این کار در غیبت از آنجا که به تصنع نزدیک نمی‌شود، مهم‌تر است، تا اینکه در حضور خودشان به صورت تصنعی انجام شود.
پشت دوتای فلک، راست شد از خرّمی
تا چو تو فرزند زاد مادر ایام را
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از خوشحالی و سرزندگی تو، آسمان‌ها به حالت راست و مستقیم درآمده‌اند و به سبب وجود تو، مادر زمان (ایام) فرزندی را به دنیا آورده است. یعنی وجود تو باعث شادابی و تغییر در جهان شده است.
حکمت محض است اگر لطف جهان‌آفرین
خاص کند بنده‌ای مصلحت عام را
هوش مصنوعی: اگر خداوند دنیا را به کسی لطف کند، آن لطف باید به نفع عموم مردم باشد.
دولت جاوید یافت هر که نکونام زیست
کز عقبش ذکر خیر، زنده کند نام را
هوش مصنوعی: هر کس که زندگی‌اش پر از نیکی باشد و نام نیکو را به همراه داشته باشد، در نهایت به سعادت و جاودانگی خواهد رسید، زیرا یاد نیک او باعث زنده‌ ماندن نامش در ذهن‌ها خواهد شد.
وصف تو را گر کنند ور نکنند اهل فضل
حاجت مشّاطه نیست روی دلارام را
هوش مصنوعی: اگر اهل علم و دانش درباره‌ی تو صحبت کنند یا نکنند، هیچ نیازی به آرایش و زیبایی نیست، زیرا زیبایی چهره‌ی دلربا خود به تنهایی کافی است.
تقصیر و تقاعدی که در مواظبت خدمت بارگاه خداوندی می‌رود بنا بر آن است که طایفه‌ای از حکماء هندوستان در فضایل بُزُرْجْمهر سخن می‌گفتند، به آخِر جز این عیبش ندانستند که در سخن گفتن بَطیء است یعنی درنگ بسیار می‌کند و مستمع را بسی منتظر باید بودن تا تقریر سخنی کند. بُزُرْجْمهر بشنید و گفت: اندیشه کردن که چه گویم به از پشیمانی خوردن که چرا گفتم.
هوش مصنوعی: قصور و ضعف در ارائه خدمت به خداوند به این دلیل است که تعدادی از حکمای هندوستان درباره فضایل بُزُرْجْمهر صحبت می‌کردند و در پایان تنها عیبی که برای او ذکر کردند این بود که در سخن گفتن کند است و مخاطب باید مدت زیادی منتظر بماند تا او حرفی بزند. بُزُرْجْمهر این صحبت‌ها را شنید و گفت: فکر کردن در مورد آنچه می‌گویم بهتر از پشیمانی از گفته‌هایم است.
سخندانِ پرورده پیر کهن
بیندیشد آن گه بگوید سخن
هوش مصنوعی: آن کسی که به دانایی و تجربه رسیده است، ابتدا با تفکر و تعمق به موضوعی می‌نگرد و سپس سخن می‌گوید.
مزن تا توانی به گفتار، دم
نکو گوی، گر دیر گویی چه غم؟
هوش مصنوعی: تا جایی که می‌توانی به زبان خوب و دلنشین صحبت کن و اگر دیرتر صحبت کردی، اشکالی ندارد.
بیندیش و آن‌گه بر آور نفس
و زآن پیش بس کن که گویند بس
هوش مصنوعی: فکر کن و بعد نفس عمیق بکش، قبل از آنکه دیگران بگویند موضوع کافی است و بس!
به نطق آدمی بهتر است از دَواب
دَواب از تو به، گر نگویی صواب
هوش مصنوعی: بهتر است که انسان سخن بگوید تا اینکه حیوانات فقط صدا کنند. اگر تو چیزی نگویی که درست و مفید باشد، از سخن گفتن دیگران هم بهره‌ای نخواهی برد.
فکیف در نظر اعیان حضرت خداوندی عزّ نصرُه؟ که مجمع اهل دل است و مرکز علمای متبحر اگر در سیاقت سخن دلیری کنم شوخی کرده باشم و بضاعت مزجاة به حضرت عزیز آورده و شبه در جوهریان جوی نیارد و چراغ پیش آفتاب پرتوی ندارد و مناره بلند بر دامن کوه الوند پست نماید.
هوش مصنوعی: چگونه می‌توان در حضور خداوند اعظم، که محل تجمع اهل دل و مرکز علمای برجسته است، سخن گفت؟ اگر بخواهم با دلیری صحبت کنم، در واقع این کار نوعی شوخی به حساب می‌آید و کمترین توانایی و دستاوردی را به محضر آن عزیز بیاورم. هرچه که دارم، در برابر عظمت و نور خورشید، گونه‌ای از تاریکی و کمبودی است و مانند این است که مناره‌ای بلند بر بالای کوه الوند، خود را کوچک و حقیر نشان دهد.
هر که گردن به دعوِی افرازد
خویشتن را به گردن اندازد
هوش مصنوعی: هر کسی که با دعوی و ادعاهای بزرگ خود را به چالش بکشد، در واقع خودش را به خطر می‌اندازد.
سعدی افتاده‌ایست آزاده
کس نیاید به جنگ افتاده
هوش مصنوعی: سعدی می‌گوید که فردی که به زمین افتاده و بی‌پناه است، نیازی به مبارزه ندارد و نباید به او آسیب زد. در واقع، او به حال و وضعیت افرادی اشاره دارد که در نقطه ضعف هستند و انتظار همدردی و مساعدت دارند.
اول اندیشه وآنگهی گفتار
پای‌بست آمده‌ست و پس دیوار
هوش مصنوعی: ابتدا باید به فکر و اندیشه خود پرداخته و سپس آن را با کلام بیان کنیم، زیرا تفکر پایه و اساس سخن گفتن است.
نخل‌بندی دانم ولی نه در بستان و شاهدی فروشم ولیکن نه در کنعان.
هوش مصنوعی: من می‌دانم که چگونه نخل ببندم، اما نه در باغ. و گواهی می‌دهم، اما نه در سرزمین کنعان.
لقمان را گفتند: حکمت از که آموختی؟ گفت: از نابینایان که تا جای نبینند پای ننهند.
هوش مصنوعی: لقمان را پرسیدند که از چه کسی حکمت آموخته‌ای؟ او پاسخ داد: از کسانی که نابینا هستند، زیرا آنها تا زمانی که چیزی را نبینند، پا بر زمین نمی‌گذارند.
قَدِّمِ الْخروجَ قبلَ الْوُلوج، مردیت بیازمای وآنگه زن کن.
هوش مصنوعی: قبل از ورود، خروج را امتحان کن. ابتدا بیازما، سپس عمل کن.
گرچه شاطر بود خروس به جنگ
چه زند پیش بازِ رویین چنگ
هوش مصنوعی: هرچند که خروس در کارش حرفه‌ای است، اما در برابر دشمن قوی و قدرتمند مانند باز، نمی‌تواند در نبرد پیروز شود.
گربه شیر است در گرفتن موش
لیک موش است در مصافِ پلنگ
هوش مصنوعی: گربه در شکار موش قوی و توانا است، اما در برابر پلنگ، موش و ضعیف به شمار می‌آید.
اما به اعتمادِ سِعَتِ اخلاق بزرگان که چشم از عوایب زیردستان بپوشند و در افشای جرائم کِهتران نکوشند، کلمه‌ای چند به طریق اختصار از نوادر و امثال و شعر و حکایات و سِیَرِ ملوکِ ماضی رَحِمَهُمُ اللّه در این کتاب درج کردیم و برخی از عمر گرانمایه بر او خرج، موجب تصنیف کتاب این بود و بِاللّهِ التَّوفیق.
هوش مصنوعی: با تکیه بر بزرگواری و اخلاق نیک شخصیت‌های بزرگ که از نقص‌ها و خطاهای دیگران چشم می‌پوشند و در افشای اشتباهات دیگران تلاش نمی‌کنند، ما چند کلمه به صورت مختصر از داستان‌ها، اشعار و حکایات و تاریخ پادشاهان گذشته در این کتاب آورده‌ایم. بخشی از وقت گرانبهای ما که صرف نگارش این کتاب شد، به همین دلیل بوده و امیدواریم با کمک خداوند موفق باشیم.
بمانَد سال‌ها این نظم و ترتیب
ز ما هر ذرّه خاک افتاده جایی
هوش مصنوعی: سال‌ها این نظم و ترتیب برجا بماند، حتی اگر هر ذره خاکی در جایی افتاده باشد.
غرض نقشیست کز ما باز ماند
که هستی را نمی‌بینم بقایی
هوش مصنوعی: من هدفم این است که ردپایی از خود بر جای بگذارم، چون نمی‌توانم وجود را پایدار ببینم.
مگر صاحب‌دلی روزی به رحمت
کند در کار درویشان دعایی
هوش مصنوعی: شاید روزی فردی با دل بزرگ و مهربان، در مورد حال درویشان نیکو دعا کند و به آنها رحمت و نیازی برآورده شود.
اِمعان نظر در ترتیب کتاب و تهذیب ابواب، ایجازِ سخن، مصلحت دید تا بر این روضهٔ غَنّا و حدیقهٔ غَلبا چون بهشت، هشت باب اتفاق افتاد از آن مختصر آمد تا به ملال نیانجامد.
هوش مصنوعی: با دقت در ساختار کتاب و تنظیم فصول، نویسنده بر آن شد که به صورت مختصر و مفید نوشته شود تا این اثر زیبا و دلپذیر، همچون بهشتی از هشت فصل تشکیل شود و از خستگی و دلزدگی خواننده جلوگیری کند.
باب اوّل: در سیرت پادشاهان
هوش مصنوعی: فصل اول: درباره شخصیت و ویژگی‌های پادشاهان
باب دوم: در اخلاق درویشان
هوش مصنوعی: باب دوم به موضوع اخلاق درویشان می‌پردازد. در این بخش، ویژگی‌ها و رفتارهای اخلاقی درویشان مورد بررسی قرار می‌گیرد و به اهمیت این ویژگی‌ها در زندگی آنها اشاره می‌شود. بررسی‌ این اخلاقیات به فهم عمیق‌تری از شخصیت و روحیه درویشان کمک می‌کند و تأثیر آنها بر روابط اجتماعی و معنوی را نشان می‌دهد. این بخش به ارزش‌های انسانی و برخوردهای صمیمانه درویشان با دیگران نیز می‌پردازد.
باب سوم: در فضیلت قناعت
هوش مصنوعی: فصل سوم: درباره‌ی ارزش قناعت و اهمیت آن در زندگی. قناعت به معنای رضایت از آنچه داریم و عدم وابستگی به اشیاء و خواسته‌های مادی است. این فضیلت باعث می‌شود که انسان کمتر دچار استرس و نگرانی شود و به جای تمرکز بر آنچه که ندارد، بر داشته‌ها و نعمت‌هایش توجه کند. قناعت به فرد کمک می‌کند تا از زندگی‌اش لذت ببرد و روابط بهتری با دیگران برقرار کند. این ویژگی می‌تواند به آرامش درونی و خوشبختی واقعی منجر شود.
باب چهارم: در فواید خاموشی
هوش مصنوعی: فصل چهارم: درباره مزایای سکوت
باب پنجم: در عشق و جوانی
هوش مصنوعی: باب پنجم به بررسی موضوع عشق و جوانی می‌پردازد. این فصل به تجلیات و ابعاد مختلف عشق در دوران جوانی اشاره دارد و از احساسات، چالش‌ها و تجارب مربوط به این دوران صحبت می‌کند. همچنین، تأثیرات این احساسات بر روی رشد و تحول شخصیت جوانان را بررسی می‌کند.
باب ششم: در ضعف و پیری
هوش مصنوعی: فصل ششم: در مورد ضعف و پیری
باب هفتم: در تأثیر تربیت
هوش مصنوعی: فصل هفتم به بررسی تأثیر تربیت می‌پردازد. در این فصل، اهمیت و تأثیر فرایند تربیت بر شخصیت و رفتار افراد مورد تحلیل قرار می‌گیرد. تربیت می‌تواند نقش بسزایی در شکل‌گیری ارزش‌ها، مهارت‌ها و الگوهای رفتاری انسان‌ها داشته باشد و به آن‌ها کمک کند تا بهتر با چالش‌های زندگی مواجه شوند. همچنین، این فصل به بررسی روش‌های مختلف تربیتی و تأثیر آن‌ها بر رشد فردی و اجتماعی افراد می‌پردازد.
باب هشتم: در آداب صحبت
هوش مصنوعی: باب هشتم به آداب صحبت می‌پردازد. این بخش به بررسی اصول و قواعدی که در حین گفتگو باید رعایت شود، می‌پردازد. مهارت‌های ارتباطی موثر، نحوه بیان نظرات و شنیدن نظرات دیگران، و همچنین احترام به تفاوت‌ها و دیدگاه‌های متعدد از جمله مباحث مورد اشاره در این فصل است. هدف این باب، بهبود توانایی‌های گفتاری و برقراری ارتباط بهتر با دیگران است.
در این مدت که ما را وقت خوش بود
ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود
هوش مصنوعی: در این مدت که ما از زندگی خوب و خوشی برخوردار بودیم، هجرت ما در سال ششصد و پنجاه و شش انجام شد.
مراد ما نصیحت بود و گفتیم
حوالت با خدا کردیم و رفتیم
هوش مصنوعی: ما هدف‌مان نصیحت بود و گفتیم که کار را به خدا سپرده‌ایم و رفتیم.

خوانش ها

دیباچه به خوانش حجت الله عباسی
دیباچهٔ گلستان سعدی به خوانش حمیدرضا محمدی
دیباچه گلستان سعدی به خوانش محمدرضا توده فلاح
دیباچه به خوانش فاطمه زندی
دیباچه به خوانش سارنگ صیرفیان

حاشیه ها

1389/06/14 00:09
عاکف

هرکه مرزوع خود به خورد وبه خوید درست است ،خوید با واو غیر ملفوظ(خید) گندم وجویی را گویندکه سبز شده باشد لیکن خوشه ان هنوز نرسیده باشد ........... ایضا؛گندم وجو خوشه نبسته به نقل از لغتنامه دهخدا انتشارات دانشگاه تهران صفحه8921در ضمن همین بیت نیز یکی از شاهد مثالهادر لعتنامه است و معنای بیت فوق چنین است که کسی که محصول مزرعه خود را پیشاپیش فروخته ویا انرا قبل از سنبله بستن غدای احشام نموده است موقع برداشت محصول گدایی(خوشه چینی) باید بکند - خرید در متن به نظر اشتباه چاپی است
---
پاسخ: با تشکر، به صورت «بخورد به خوید» تصحیح شد.

1401/03/13 08:06
Gholam Balouch

با سلام واحترام برهمه خوانندگان محترم واحترام زیاد برای عاکف عزیز: به نظر من معنای بیت فوق را بدین مضمون بنویسیم مقبول تر خواهد بود.

کسی که محصول مرزعه خود را پیشاپیش در زمانی که سبز است ونرسیده است(گندم سبز را بصورت سبزک تفت می دهند ومی خورند که بسیار خوشمزه است)مصرف بکند ،در فصل درو  که گندمها رسیدند چونکه چیزی برای مصرف نخواهد داشت باید خوشه چین دیگران باشد(خوشه چینی: وقتی که صاحب مزرعه گندم خود را درو می کند ومی رود خوشه های زیادی روی زمین می افتند وصاحبان مزرعه عمداً جمع آوری نمی کنند تا نصیب فقرا وکسانی که زمین ندارند بشود) یهنی صاحب مزرعه همردیف تهدیدستان می شود

1389/10/20 10:01
صدیق ریگی

سلام.
1. در پاراگراف «کسی از متعلقان منش..» نوشته شده «ارت یمینسهل و خلاف راه صوابست» یک فاصله جا افتاده که درستش«ارت یمین سهل و خلاف راه صوابست»
2. در بیت «اول اردی بهشت ماه جلالی» میان «اردیبهشت» یک فاصله اضافی زده شده است.
موفق باشید.
---
پاسخ: با تشکر، مطابق فرموده تصحیح شد.

1390/09/30 19:11
میثم نصرالهی

با سلام
در پاراگراف:
کسی از متعلقان منش بر حسب ... دم بر نیارم قدم بر ندارم مگر آنگه که سخن گفته شود به عادت مألوف و طریق معروف که آزردن دوستان جهلست وکفّارت
1- دم بر نیارم و قدم برندارم ("و" نوشته نشده)
2- و کفّارت (بعد از "و" یک فاصله لازم است)

در پارگراف:
بامدادان که خاطر باز آمدن ... برای نزهتناظران و فسحت ... بطیش خریف مبدل نکند
1- نزهت ناظران
2- به طیش خریف

1391/02/21 01:04
حمید

در بیت هرکه گردن به دعوی افرازد مصراع دوم به صورت دشمن ازهرطرف براوتازد نیز آمده است .

1391/02/22 11:04

آن پُر از لالها رنگارنگ / وین پر از میوه های گوناگون
حرف "ی" بعد از کلمه ی لالها نوشته نشده

1391/02/22 11:04

در متن نوشته شده :
طایفه ای از حکماء هندوستان در فضایل "بزرجمهر" سخن می گفتند
طبق نامهای فارسی مذکور در شاهنامه ی فردوسی ، نام بوزرجمهر صحیح میباشد :
چو "بوزرجمهر" آن سپه را براند / همه انجمن در شگفتی بماند

1391/02/22 21:04
چارلی

محمد رضای عزیز به نظر من بزرجمهر صحیح تره. در شاهنامه احتمالا به خاطر وزن شعر به صورت بوزرجمهر نوشته شده

1391/03/20 10:06

در متن آمده است :
...گفتم برای نزهتناظران و فسحت حاضران...
"نزهت نظران" روی هم نوشته شده و مقداری سخت خوانده میشه
با تشکر

1391/04/04 10:07
الله

هر بیدقی که براندی به دفع آن بکوشیدمی و هر شاهی که بخواندی به فرزین بپوشیدمی تا نقد کیسه یهمت در باخت وتیر جعبه ی حجت همه بینداخت

1391/04/06 07:07
متین

آن پر از لاله های رنگارنگ
نوشته شده آن پر از لالهای رنگارنگ

1391/10/28 22:12
ﻣﺴﻌﻮﺩ

ﺳﻼﻡ
ﺩﺭ ﭘﺎﺭﺍﮔﺮﺍﻑ ﭼﻬﺎﺭﻡ "ﻋﺼﺎﺭﻩ ﻧﺎﻟﯽ" ﺩﺭ ﮐﺘﺐ ﺩﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ "ﻋﺼﺎﺭﻩ ﺗﺎﮐﯽ" ﺩﺭﺝ شﺩﻩ ک ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻧﻴﺴﺘﻢ ﮐﺪﻭﻡ ﺩﺭﺳﺘﻪ
ﺩﺭ ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺑﻴﺎﺕ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻣﺼﺮﻉ ﺩﻭﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ :
ﻗﺴﻴﻢ ﺟﺴﻴﻢ ﺑﺴﻴﻢ ﻭﺳﻴﻢ
ﮐﻪ ﻧﺴﻴﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺑﺴﻴﻢ ﻧﻮﺷﺘه ﺑﺸﻪ
ﺑﺎ ﺳﭙﺎﺱ

1391/10/15 21:01
ادبیات

املاء صحیح کلمه اردی بهشت به همان صورت جدا است.

1391/11/10 21:02

در بیت پنجم با این بیت شعر پروین اعتصامی که می‌گوید:
ما که دشمن را چنین می‌پروریم دوستان را از نظر چون می‌بریم؟
ارتباط معنایی وجود دارد

1392/03/07 09:06
ali

یاد کتاب فارسی اول دبیرستانم افتادم...............دمتون گرم ........... خسته نباشید

1392/04/17 11:07
امین کیخا

اگر من مسئول و کاربدست بودم فرمان می دادم که گلستان را کتاب اخلاق بکنند و بیاموزانند ! به همه نونهالان !

1392/04/17 11:07
امین کیخا

البته آرام و بی پس گردنی!

1392/04/17 11:07
امین کیخا

اموزش اخلاقی چنانچه برای شما انجام شده با مهربانی و بردباری است . ولی فرزندان ما شوربختانه سهراب را نمی شناسند ! سوپرمن را می پرستند! مرد عنکبوتی آری ولی بیژن نه ! خون به دلم !
ولی از همه بیشتر فرهنگستان زبان فارسی ازارم می دهد ! از بیکارگی و کند اندیشی !

1392/04/17 11:07
امین کیخا

حمید رضای بزرگوار درود به شما

1392/07/20 21:10
ساسان کمالی

بین 55 و 56
نزهت ناظران درست است
بجای نزهتناظران !!

1392/07/20 22:10
ساسان کمالی

بیت 52
لآلی ؟؟
آیا منظور لعلی است؟

1402/12/24 21:02
مهدی اسدی

لالی

جمع لولو مروارید ها

منظور قطره شبنمی است که مانند مروارید روی گل است

1392/07/21 06:10
سعید

من هم فکر میکنم بیت 52 یعنی بر روی گل سرخ شبنم ایجاد شدهدمانند خوبرویی که از عصبانیت صورتش عرق کرده است اما نغز اینکه لاله از کلمه لال یا همان لعل از زبان سانسکریت گرفته شده است که به معنی قرمز میباشد و به همین مناسبت گل لاله را لاله نامیده اند البته نام علمی آن tolip یا tolipeهم از واژه تولبند است به معنی پیشانی بند یا عمامه که به خاطر شباهتهایش با عمامه این نام را گرفته که از فارسی به ترکی رفته و بعد هم اروپا .با یادی از دوست خوبم امین کیخا که امیدوارم نوشته های مرا دلیلی بر بی غیرتی ام ندانند چرا که فکر میکنم بایدعلیرغم دلشکستگی ایتاد و بود و نوشت و ترک میدان نکرد و آگاهاند ولو اینکه یک نفر یاد بیرد و بفهمد و تو را بپذیرو و سپاس دارد ..

1402/12/24 22:02
مهدی اسدی

لالی جمع لولو است

1392/07/21 06:10
سعید

با پوزش ایستاد به اشتباه ایتاد نوشته شده و بگیرد بیرد و بپیذیرد بپذیرو!

1392/07/21 15:10
سعید

سمس الحق جان شما کاملا درست میفرمایید اما امروز صبح از شدت مسرت و به قول دوستان خرمی بازگشت شما به گنجور اصلا نمیدانستم چه مینویسم و البته اشتباهات تایپی متعدد هم گواه بر این امر است .از اینکه دیر پاسخ دادم پوزش می خواهم چون در محیط کارم دسترسی به اینترنت ندارم .

1392/07/21 15:10
سعید

شمس االحق جان!

1393/01/10 15:04

با سلام.قسمتی از دیباچه ی سعدی به خط استاد مجتبی ملک زاده رو براتون آپلود کردم لذت ببریدhttp://up6.ir/3Ysw

1393/03/01 12:06
Hossein Mansouripour

دوستان خوب گنجوری،درود برشما:وبسایت بسیار ارزشمند گنجورکه میتواند فرهنگستان کامل ادب فارسی وعرصه ی شناخت افتخارات ادبی ما شود خیلی محترمتر ازآنست که میدان مبارزه ی سلیقه های شخصی وغالبا بی نتیجه ی ما شیفتگان ادب سرزمین ایران گردد.بهتراست که با استفاده از این سایت گرانبها بر معلومات ادبی خود ودیگران بیفزائیم وازشاعران ونویسندگان محترم میهن گرامیمان،آنچه را که می پسندیم فراگیریم واجازه دهیم تا دیگران آنچه را که میپسندند فرا گیرند.مثلا بنده غزل آبدار وزیبا ی استاد شهریاربا مطلع"تا کی در انتظار گذاری بزاریم + باز آی بعد از آنهمه چشم انتظاریم" را با آن مضامین عالی ودلنشین میپسندم وتمام غزل را همسنگ غزلهای ارزنده ی حافظ _ شاعر آسمانی ایران _میدانم
در ایامی که هنوز درس میخواندم،استاد ادبیات من که خود ازشاعران معاصر وبسیار معروف بود باشعر نو مخالف بود.یک روز قطعه شعر نو"سلام به انشتین" از استاد شهریار را به حضرت استاد ارائه کردم،پرسیدم نظرتان در مورد این شعر چیست؟فرموداینکه شعرنیست!گفتم این شعرنو از استاد شهریار است،فرمود من به شخص کار ندارم اینکه توبعنوان شعر ارائه میکنی از هرکه باشد،مزخرف است.

1393/06/28 08:08
مریم

برگ عیشی به گور خویش فرست
کس نیارد زپس، زپیش فرست.
گلستان، تصحیح غلام حسین یوسفی

1393/09/19 16:12
ناشناس

من توی کتاب دیدم درشتش این بود

ای کریمی که از خزانه غیب گیر و ترس و وظیفه خور داری

1394/03/25 10:05
مسیح نقیبی

در پاراگراف سوم دیباچه
باران رحمت بی حسابش ....
مصرع آخر را همه جا اینگونه دیده بودم که بنظر درست تر و معنا دار تر هم میرسد:
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمن این نظر داری

1394/05/11 07:08
حسین منصوری پور

مهدی قوام"پخش شد.این برنامه برای من که چهل وچند سال پیش،یک ماه رمضان درمسجدجامع دربازارتهران، ازمجلس وعظ آن روحانی بزرگواربرخورداربوده ام - واصولا یک مقاله ی بنده ملهم ازخاطراتی است که ازشرکت درآن جلسات دارم - بسیار جالب وخاطره انگیز بود.لطفا مقاله ی پنجم بنداستاد گرامی جناب امین کیخا،سلام.دیروز19/5/94 ازتلویزیون:مستند"مرحوم حجت الاسلام آقا سید ه زیرعنوان"اعتقاد وشناخت"را در حاشیه ی دیباچه ی گلستان سعدی بخوانید. درآن حاشیه مقالات دیگری ازمجموعه ی"چهارده مقاله ی بنده نیز هست.بااحترام :منصوری پور

1394/06/16 09:09
علیرضا صباغ

نکته جالب در کلام سعدی وجود دو عشق در سعدیست
مثلا در همین دیباچه ی زیبا میفرماید:
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدعیان در طلبش بی خبرانند
کانرا که خبر شد خبری باز نیامد
اما میدانیم سعدی در باب عشق فقط این نظری که مربوط به دوران گذشتگان میشود را ندارد و در مورد عشق بسیار زمینی تر هم زبان میگوید.مخصوصا در گلستان که نام باب را عشق و جوانی میخوانیم
وبی دلیل نیست که ملک الشعرا میفرماید:
عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند
داستانی است که بر هر سر بازاری هست

1403/01/22 15:03
فاطمه rezaie

با سلام و احترام

دوست عزیز آقای صباغ ، ظاهراً شعری که از ملک الشعرا نقل فرمودید متعلق به خود حضرت استاد ، شیخ اجل می‌باشد که در پایان یکی از غزل هایشان سروده اند.

عشق سعدی نه حدیثیست که پنهان ماند 

داستانیست که بر هر سر بازاری هست 

1394/06/22 10:09
deargoli deargoli@gmail.com

ظاهرا جناب آقای مهدی سهیلی در مضرت تریاک به زبان طنز گفته است:
منت تریاک را من و قل که کشیدنش آفت غیرت است و به دود اندرش زوال همت.هر کششی که فرو میرود مضر حیات است و چون بر می آید مخرب ذات «اعملوا ال وافور چرتا و قلیل من عبادی الغیور!»
از چشم و دهان که برآید
کز عهده چرتش بدر آید
بنده وافور همان بهتر است
روی به تسلیم و رضا آورد
ور نه اگر شد قدغن کشت آن
روی خماری به کجا آورد
آفات غیرت لاکتابش همه را رسیده و دود نشئه بی حسابش همه جا کشیده.خشتک شلوار نشئگان به خمار فاحش بدرد و سوخته شیره کشان را به بهای نازل بخرد.
ای خماری که پای منقل و فور
لذت و عالم دگر داری
کی ز هجدده نخود شوی نشئه
تو که با لوله ها نظر داری
فراش دود کشان را گفته که فرش تریاکی رنگ بگستراند و حامی منقلیون را فرموده تا ذغال سینه کفتری در زیر خاکستر بپروراند.چوبش را به خلعت وافوری قبای نقره گون در بر کرده و حقه ها را به قدوم موسم دود سوراخ تنگ بر وسط نهاده.هستی بششر به قدرت او دود خالص شده و درختان جنگل با کشیدنش خاکستر منقل گشته.
منقل و وافور و ذغال در کارند
تا تو پولی به کف آری به هوا دود کنی
همه ازبهر تو سرگشنه و فرمانبردار
شرط غیرت نبود چاره آن زور کنی
در خبر است از سرور منقلیون و مفخر خماریون و مظهر نا خوشان و صفوت تنه لشان و تتمه دودکشان
آسید مم وافور منقل الله علیه
غیورُ خمارُ ضعیفُ نحیف
لعینُ لئیمُ خبیثُ کثیف
چه غم وافور و منقل را که دارد چون تو پشتیبان
ز غیرت کی خبر آنرا که باشد دود کشتی بان
نبود خبر ز غیرته برود تمام ثروته رود آبی از لب و لوچته بشود اسیر کسالته
که یکی از نشئه گان خشخاش کار خاکستر شعار،دست انابت به امید علاج غیرت ،به درگاه تریاک جل منقله بردارد تریلک در وی اثر نکند،بازش بکشد ، باز کیف ندهد ،بازش به تضرع و خماری بکشد ،تریاک علاج الغیوریون میفرماید:
«یا مناقلتی قد مایلت بعبدی و لیس له غیرتی قفد نشئت له»
یعنی ای منقلهای من ،به تحقیق مایل شدم به بنده ام چون غیرت ندارد بو او نشئه دادم.
کرم بین و الطاف منقل پرست
دهد در ره فور هر چی که هست
عاشقان خاکستر منقلش به تقصیر نشئت معترف که "ما نشاناک حق نشاتک " و دود کشان تنبلش به بی رگی منسوب که "ما غیرتاکحق غیرتک"
گر کسی وصف تو ز من پرسد
من ندانم بگویمت چه کسی
فویان کشتگان وافورند
بر نیاید ز فوریان نفسی
ای فوری لش عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته فارغ ز غم و رنج خمارست
این فوریان تن لش بی شرفانند
کان را که شرف هست به تریاک چه کارست
ای برتر از عیال و جمال و کمال وفهم
نیکوتری ز هر چه پریوش که دیده ایم
تریاک شد تمام و به آخر رسید عمر
ما همچنان خمار صفت واکشیده ایم
مهدی سهیلی

1394/09/17 09:12
مجتبی

کاش تو متن نقطه و ویرگول هم به کار می بردین.

1394/11/01 12:02
دختر ایرانی

سلام خدمت استادان و همچنین علاقمندان سعدی. من می خواستم بدونم برای پیدا کردن معنی درست و کامل گلستان و بوستان سعدی به چه کتاب مرجعی رجوع کنم؟ آیا همچنین مرجعی وجود داره؟
من نصف بیشتر ابیات را نمی فهمم و نیاز به راهنمایی شما دوستان دارم.
با سپاس فراوان.

1394/11/01 17:02
مینا ، م

سرکار خانم سمانه ، م
سلام
قبلاً نوشته های شما را خوانده بودم و اغلب راهنمای خوبی بود ، ولی امروز با این نشانی ها که دادید از صبح تا حالا به جستجو بودم و تمام مجهولات دیباچه ی سعدی که مدتها برایم مسأله بود ، معلومم شد
19 ساله هستم و چند ماه است که سعی در حفظ کردن دیباچه ی سعدی کرده ام ولی معانی و تلفظ لغات به خصوص متن عربی برایم مشکل بود
امروز با راهنمایی شما هم معنای جمله ها را و هم از رو خواندن را به درستی فرا گرفتم
اینهمه گفتم تا ارزش نوشته و رهنمایی سرکار را یاد آور شوم
خداوند شما را برایمان نگه دارد
با تشکر

1395/04/08 23:07
محمد خالقی

دوستان به این سایت هم سری بزنید(www.shastbarg.ir)تازه راه افتاده لغتنامه معین و دهخدا هم داره ظاهرشم عالیه

1395/04/08 23:07
محمد خالقی

پیوند به وبگاه بیرونی

1395/09/17 13:12

این تصمیم که بین نوشتار سعدی توضیح گذاشتید بدترین کاری بود که میشد کرد ، لطفا این توضیحات رو حذف کنید و در یک لینک جدا بذارید ، ما میاییم که دیباچه رو راحت بخونیم ، اینهمه توضیح بی مورد بین متن رو نمیخوایم ، لطفا حذفضون کنید

1395/11/31 19:01
رضا

سلام
معنی "کفارت یمین سهل" چیست؟

1402/03/03 09:06
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

سلام

کفارت یمین سهل است

کفاره: جریمه

یمین: سوگند

جریمه قسم خوردن آسان است

1395/12/12 19:03
۷

ماری فرانسوا سعدی کارنو (به فرانسوی: Marie François Sadi Carnot) ‏(11 اوت 1837، لیموژ - 25 ژوئن 1894، لیون) سیاست‌مدار فرانسوی و پنجمین رئیس جمهوری سوم فرانسه بود. او در 1887 به ریاست جمهوری فرانسه رسید و در 1894 کشته شد.
با کنار رفتن ژول گروی از ریاست جمهوری سعدی کارنو با پشتیبانی ژرژ کلمانسو و گروهی دیگر به این مقام‌دست یافت. در این زمان جمهوری دچار بحران و زیر حملهٔ ژنرال ژرژ بولانژه. سعدی کارنو به جمهوری و مقام ریاست جمهوری اعتبار بخشید. بولانژه به تبعید فرستاده‌شد و در همان سال(1889) سالگرد انقلاب فرانسه و نیز نمایشگاه جهانی پاریس برپاگشت. این رویدادها بر محبوبیت جمهوری و استواری پایه‌هایش افزود. در 1892 وی با رسوایی کانال پاناما رودررو شد.
در 24 ژوئن سعدی کارنو در اوج محبوبیت در ضیافتی عمومی در لیون سخنرانی نمود ولی با اینکه بیان داشت که در اندیشه انتخاب دوباره به ریاست جمهوری نیست از سوی یک آنارشیست ایتالیایی به نام سانته جرونیمو کاسریو با خنجر زخمی شد و روز پس از آن درگذشت. ترور او موجی از ترس و دلهره را پدیدآورد. پیکر وی با احترام در پانتئون به خاک سپرده‌شد.

داستان نام گذاری سعدی کارنو در کتاب از سعدی تا آراگون نوشته جواد حدیدی آمده‌است. پدربزرگ سعدی کارنو به قدری به گلستان علاقه‌مند بوده است که نام فرزند نخستش (نیکولا لئونار سعدی کارنو) را سعدی گذاشت. رئیس‌جمهور فرانسه برادرزاده نیکولا لئونار سعدی بوده که فیزیکدان برجسته‌ای بوده‌است و قانون دوم ترمودینامیک "سیکل سعدی کارنو از نام وی گرفته شده است و به افتخار وی نام برادرزاده (ماری فرانسوا سعدی) را نیز سعدی می‌گذارند

1395/12/12 19:03
۷

پیوند به وبگاه بیرونی
نیکولا سعدی کارنو
پیوند به وبگاه بیرونی
ماری فرانسوا سعدی کارنو

1395/12/13 01:03
۷

به خون ربات گنجور تشنه ام بدجور.اگر به پست من بخورد اول تنگ غروب و کنار دلدارون به اتفاق بلم رون گلوله بارون
از بس اذیت میکند

1396/01/23 10:03
۷

تا بر (مر) این روضه غنا و حدیقه غلبا (علیا) (را) چون بهشت هشت باب اتفاق افتاد.
طبق پانویس فروغی در متن دستنویس به جای "بر" ، "مر" و به جای بهشت هشت" ، "بهشت بهشت" بوده است.
که درست هم بوده ولی فروغی شعور ادبی نداشته.
تا (مر) این روضه غنا و حدیقه (علیا) چون بهشت به هشت باب اتفاق افتاد.

1396/03/30 03:05
سپند

آدمی افسوس میخوره بحال سخنوری چون سعدی که باید اینگونه تنگ نظرانه با جستارهای انسانی برخورد کند شاید گفته شود که این سخنان و دیدگاه او برای چند صد سال پیش است ولی باید گفت خوبی و حق همیشه خوب و حق هستند و بدی همیشه بد: براستی چرا باید در این بیتها " ای کریمی که از خزانه غیب ..." گبر و ترسا را تنها بخاطر باور و دینشان دشمن خدا بداند و از سوی خدا بر این انسانها و بندگانش منت بگذارذ که آنها را هم روزی میدهد در حالیکه اگر دست شاعر بود این دشمنان!! را از روزی و شایدزندگی تنها بنا بر باورشان محروم میکرد !!!

1403/01/22 15:03
فاطمه rezaie

جناب سپند

حضرتعالی بهتر است به جای خوردن افسوس به حال شیخ اجل ، که سخنانشان بسیار بی نقص و ستودنی هستد  به قول حضرت مولانا «جان کلام را دریابید» که مقصود از این نوشته ، وصف نمودن الطاف بیکران و بی حد و حساب خداوند ، فارغ از دین و نژاد و قومیت است که همه را شامل می‌شود و مختص دین و مذهب خاصی نیست.

1403/01/23 10:03
رضا از کرمان

سرکار خانم رضایی سلام 

در سخنان بسیار بی نقص وستودنی که فرمودید  که هیچ شکی در شیرینی گفتار ایشان نیست، من مقصودی بجز نظر اقا سپند نمیبینم شمااگر که جان کلام را دریافت کرده‌اید بفرمایید منظور از گبر وترسا ودشمنی ایشان با خدا وتعصب مذهبی شیخ اجل ونفرت افکنی، چه نکته‌ای در این دو بیت نهفته است که از دید ما کوته بینان از قلم افتاده شما قضیه را از دید یک اقلیت دینی گبر یا ترسا نگاه کن که داره این شعر را می‌خونه یک ضرب المتل میگه احوال نادر را از هندی‌ها بپرس ،بعضی جاهاآدمی نیاز داره به باورهای قبلی شک کنه ودست از تعصب خشک برداره  همه جایز الخطایند  همه نوع بشریم دیگه

شاد باشی عزیز 

1396/03/30 05:05
خرم روزگار

سفارش میکنم در خوردن افسوس تعادل را رعایت فرمایید مبادا خدای ناکرده دچار دل درد و دیگر اختلالات بدنی شوید.

1396/06/24 20:08
۷

واژه دیباچه برگرفته از دبیره میباشد به معنی نگارش و خط که این را در دبستان-دبیرستان-دیوان و دیبا میبینیم.
دبیره خود دگرگون شده دیپی میباشد که در سنگنوشته های بیستون آمده است و از زبان داریوش گفته شده که "تو که پستر این دیپی را بخوانی کرده مرا باور کن و دروغش مپندار"
واژه دیپی را برگرفته از زبان بابلی میدانند.

1396/06/25 01:08

دیباچه می گویند از دیبا+چه ساخته شده است
جامه ابریشمین، واز آنجا که دیگر مانای دیبا روی است رخ است به بخش آغازین کتاب نیز گفته و میگویند.
علی الخصوص که دیباچه همایونش
به نام سعد ابو بکر سعد بن زنگیست

1396/06/26 16:08
بابک چندم

دبیر فارسی در پهلوی =دیبیر("ی" دوم بلند یا کشیده) در اِیلامیِ هخامنشی توپ-پی-را (توپیرا) به معنی نویسنده، منشی (آنکه کارش نوشتن است)
دی-پی (دیپی) در پارسی کهن (هخامنشی) و برابرش در اِیلامیِ هخامنشی تیپ-پی (تیپی) آمده از آکادی (بابلی/آشوری) خود برگرفته از سومری به معنای نوشته شده،کتیبه،خط
در فارسی نو حال و روز خود را پیدا کرده...

1396/06/01 12:09
سید مهدی واعظ موسوی

پاسخ کامنت 52
شهید مطهری معتقد است که: کافر در نگاه قرآن کسی است که در برابر حق گارد گرفته و مقاومت می کند. الذین کفروا سواء علیهم أانذرتهم ام لم تنذرهم لایؤمنون.
شهید مطهری بر این باور است که: بسیاری از غیر مسلمین مسلمان فطری هستند. چرا که بر این گمان اند که بر حق اند و به آنچه رسیده اند صادقانه عمل می کنند.
پس منظور سعدی از گبر و ترسا زردشتیان و مسیحیان معتقد و بی غرض و مرض نیست. بلکه منظور کافر در فرهنگ قرآن است(کافر فطری) نه کافر فقهی!

1396/08/08 13:11
مجتبی

فقط خواستم از گردانندگان این سایت تشکر کنم. شما کاری بسیار ارزشمند انجام داده اید. من به زبانهای نروژی و انگلیسی هم می خوانم ولی هیچ کجا ساتی اینچنین پیشرفته ندیده ام. با کلیک بر روی یک واژه به لغتنامه دهخدا می روی و با یک اشاره به یک آیه به سایت قرآن رهنمون میشوی.
باری، جای تاسف است که با اینهمه امکان خیلی ها این گنجینه روحبخش را نیافته اند. درود بر شما و همه استفاده کنندگان

1396/09/22 14:11
یک کنجکاو

پاسخ به کامنت 57 ,10 شهریور: من موندم این ماله شماها از چی درست شده؟؟!!فکر کنم از تیتانیوم !!چون 1400 ساله به کار خطیر و طاقتفرسای ماله کشی اهتمام دارید و پس از ایهمه سال هنوزم ماله میکشید و
هنوزم هیچ چیزش نشده !!
- به اون کامنت گذار 53(9خرداد )هم که یهویی احساس خوشمزگی حاد بهش دست داده تنها میشه گفت : شماهم ای خواجه !! بهتر آنست که در خوردن ماهی و میگو و مغز گردو بیشتر اهتمام کردندی که شاید اندکی فسفر به مغزتان رسیدی و خرده ای اندیشه کردی تا از این آکی بدرآمدندی ای شیخ !!

1396/09/22 18:11

مقدم بر اظهار نظر ،شما را به اموختن زبان ، اندیشیدن و پرهیز از ماله کشی های طولانی سفارش میکنم.

1396/09/22 20:11
حسین

آسید مهدی واعظ موسوی
حالا مطهری یه چی گفت ، شما بدون فکر قبول می کنی ؟
اگر گبر و ترسا ، یا هما زرتشتی و مسیحی ، مسلمان فطری ست ، پس چرا باید جزیه بده؟
ماستمالی کرده بابا

1396/09/17 17:12
علی پارسا

حرف ربط در فارسی o است که ظاهرا بازمانده od/ud فارسی میانه است. بعد از تغییر خط این حرف ربط با واو نوشته شده و این اشتباه را بوجود آورده که گاهی با صدای v خوانده شود!
درحالیکه در هیچ شعر کلاسیکی شما نمی بینید حرف ربط فارسی va خوانده شود و همه جا o خوانده می شود.
در زبان محاوره ای روزانه هم، بیشتر o را بکار می رود و جاهایی که va بکار می رود تحت تاثیر زبان رسمی است.
در نثر هم قاعدتا باید چنین باشد و بنابراین باید o خوانده شود.
در متن یالا و مثلا در بخش "ذکر جمیل سعدی که در افواه عوام افتاده است و صیت سخنش که در بسیط زمین رفته و قصب الجیب (قصب السبق) حدیثش که همچون شکر می خورند و رقعه ..." چنید بار حرف ربط فارسی(و) بصورت va تلفظ شد که نادرست است.

1396/10/10 00:01
ناشناس

بوی گل چنان مست کرد،که دامنم از دست برفت
منظورش چیع؟

1396/10/19 14:01
منوچهر تلارمی

با سلام خدمت خدمت فرهیختگان و خادمان ادبیات فارسی
سی سال به تدریس ادبیات اشتغال داشته ام
وبارها معا نی گلستان را از اشخاص مختلف خوانده ام
و متوجه شده ام اکثر ا در معنی :((( سنگ سراچه دل با مشک مواجه هستند )))) از سروران عزیز استدعا می شود که فقط بنویسند منظور سعدی از سنگ سراچه دل چیست ؟

1396/10/19 16:01
۷

الماس سخت ترین جسم در جهان است و با هیچ چیزی بریده یا حل نمیشود جز خود الماس ولی در گذشته باور بر این بوده که ارزیر یا به عربی قلع که از سرب سخت تر است بر آن اثر دارد.
سعدی دل را سراچه(کان،معدن) میداند که بر اثر فشار زیاد سخت شده و میگوید تنها چیزی که این سختی را میشکافت و مرا از این حال درمیآورد دانه های اشک من بود که چون الماس بر سختی اثر میکرد.بدین جهت اشک را به الماس مثال زده که از فشار دل برخاسته مانند و همرنگ آن است.الماس هم در فشار بالای لایه های درونی زمین شکل میگیرد و به سطح میآید.

1396/10/19 18:01

سنگ سراچه دل به گمانم همان " سنگ سراچه دل "
است!
که شیخ به آب دیده می سفته است

1396/11/23 19:01
۷

برای کسانی که به تفسیر علاقه دارند:
تفسیر دیباچه از زبان غلامحسین ابراهیمی دینانی
پیوند به وبگاه بیرونی

1396/12/06 01:03
۷

دایه=دای+ه
دای=مادر
دایه=آنکه به مادر ماند
مانند: پای و پایه
دایی=منسوب به دای یا مادر

1397/01/21 13:03
۷

هر که مزروع خود بخورد به خوید
وقت خرمنش خوشه باید چید
خوید(xid) بر وزن چید
گندم یا جو که سبز است و هنوز خوشه نبسته است.
برخی به نادرست خَوید بر وزن نوید می خوانند

1397/02/22 05:04
رضا صدر

در مصرع زیر
بلبل گوینده بر منابر قضبان
به چای قضبان، اغصان هم شنیده‌ام. این دو کلمه هم معنی اند (شاخه‌ها)، و هر دو شان هم‌ وزن و قافیه را حفظ میکنند. پس از این جهات قدرشان یکی است. منتها، قضبان در آخر این بیت، با غضبان (=خشمگین) در آخر بیت بعد هم‌آوابند (یعنی تلفظشان عین هم است). به این دلیل، بعضی شاید آنرا ترجیح دهند و بعصی بر عکس. من از گروه دومم که به همین دلیل اغصان را ترجیح میدهم.
در ضمن، در ایران روز اول اردیبهشت را روز سعدی نام نهاده اند، که مانده‌ام نکند به خاطر همین ابیات باشد:
اول اردیبهشت ماه جلالی...

1397/05/07 23:08
نورالله

آثارم از آفتاب مشهورتر است
بنظرم مشهود تر است صحیح است .

1397/07/16 01:10
شمس خراسانی

صوفی بزرگ شیخ اجل سعدی در سطر اول تکلیف رو یکسره فرمود.
منت خدا "ی" را عز و .....
"ی" منصوب به کلمه خدا یعنی ایشان با رندی کامل "الله" را معرفی میفرمایند و نه "هو". انسان کامل را توصیف نمودند.
سعدی همانند دیگر بزرگان ادبیات اهل تصوف و عرفان است و از صوفیان انسان کامل زمان خودشان بودند.

1397/07/16 12:10
محسن.۲

شمس خراسانی
آدرس اشتباه داده ای
منت خدای را معادل ترکیب عربی المنة لِله ( سپاس خدای را ) است.
درین مانا : سپاس برای خداست، می توان چنین گفت که :
”ی“ به بعد از ” را “ بر میگردد ، می شود ”برای“
” هو“ را از کجا آوردی ؟

1397/07/16 22:10
۸

آورده اند ، مولانا شمس مر حکیم کیخا را پرسید:
ادب از که اموختی ؟
فرمود :
از بی ادبان!!

1397/07/16 22:10
۸

شمس خراسانی،
وصله تصوف بر قبای شیخ شیراز نچسبانید،
اجرکم الی الله

1397/07/21 00:10
شمس خراسانی

شیخ شیراز همچون مولانا عطار خیام فردوسی شیخ بهایی صغیر اصفهانی هاتف اصفهانی شیخ خرقان و صدها عارف دیگر، از ادبای اهل تصوف و عرفان میباشند و این درجه و اعتبار ایشان در کلام شیخ مشهود است.اعتقاد به انسان کامل در ابیات تمامی این بزرگان مملو است.
پس به هر دوری ولیّ قائم است
آزمایش تا قیامت دائم است (حضرت مولانا)
ای کاش به جای توجه به ادبیات و ظاهر ابیات ، بیشتر به جان کلام این گنج های نایاب دقت کنیم!!!!!
ما ز قرآن مغز را برداشتیم
پوست را بهر خران بگذاشتیم(حضرت مولانا)
.
.
.
ضمنا جواب "محسن2 " در جان مطالب فوق الذکر نهفته است.باشد که بیشتر عرفا و صوفیان سرزمینمان را بشناسیم.
با آرزوی "فهم" برای من و مردم سرزمینم

1397/07/21 01:10
شمس خراسانی

محسن 2
خود شما اشاره کردی ولی دقت نکردی.منت الله را ....
دقیقا منظور شیخ از "ی" بعد از کلمه خدا اشاره به همین مطلب دارد که الله(ولیِ دور) است و "هو" ذات الهی است.لذا "هو" را نمیتوان کریم و رحمان د رزاق خواند.زیرا "هو" اگر رزاق و امثالهم باشد پس نمیتواند بینهایت باشد.از این رو الله (الف و لام چسبیده به اله) اسم هو و آینه خدا نما در جهان هستی است.همچون داستان خلق حضرت آدم در بیان عطار.
لذا "هو" ذات الهی جهان هستی و "الله" خداوند عالم و قادر رحمان و کریم و رزاق جهان هستی ست.
با آرزوی خرد و علم برای من و مردم سرزمینم

1397/07/21 04:10
۸

شمس خراسانی
هردم ازین باغ بری میرسد !! آمیدوارم که حال مبارک خوب باشد پس از شیخ شیراز حکیم را نیز به اهل فرار از واقعیت افزوده اید؟. اعتقاد به انسان کامل ؟
حکایت شیخ است که با چراغ می گردید گرد شهر
بسینده باد خجسته و خرم باد جملگی را مغز و پوست .

1397/07/21 21:10
محسن.۲

شمس خراسانی
شما در عالمی غرقی و سِیر می کنی که از عالم این بنده حقیر کم سواد بسیار دور است، از آنچه نگاشتید هیچ دستگیرم نشد .
در شهود و عرفان و تصوف و با الله و هو ی خود خوش باشید.

1397/09/17 19:12
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com

▎ ... اگر بناست فرزندم بمیرد بگذارید یا «خمسه نظامی» او را بِکُشد یا «کلاغ» ادگارآلن پو ، یا «پاتتیک چایکوسفکی ... یا سمفونی ناتمام شوبرت ...
『نامه های سرگردان ـ کارو』
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
▣ مرگ به دستِ آثار هنری/ادبی/موسیقایی ، مرگِ پنهان تری است ؛ مرگی بدون خون و مرگی آرامانه . به قول سعدی عاشقان کُشتگانِ معشوقند/ بر نیاید ز کُشتگان «آواز» .
▣ این که پدر یا مادری به تعیینِ جنس و نوع مرگ برای فرزندشان اختیار داشته باشند موضوع جالب توجهی است .
▣ این که آثاری از این دست اجازه دارند قاتل فرزند باشند ، و این که پدر یا مادر این فرزند به این نوع از نابودگیِ فرزند رضایت داده اند ، نشانگرِ «تلقی» و «تجربه» ی آن هاست از مرگِ بی آواز .
▣ چرا این پدر یا مادر دارد به «مرگ» فرزند می اندیشد ؟ این نامه یِ به نظر سرگشاده در خطاب به چه کسی و یا چه کسانی نوشته شده است ؟ از متنِ نامه برمی آید که حکومت دارد فرزندان(پسران) را به زور به جبهه می بَرَد و این نامه واکنش پدر یا مادر به عملِ حکومتیان است ... «به جایِ فرزندان ما ، خودمان را به جبهه بِبَرید که لااقل با هر فشنگ تنها یک نفر بمیرد ... من چگونه به شما بفهمانم که با مرگ هر فرزند ، مادری هم می میرد. خلاصه من حاضر نیستم فرزند من با تکه یِ سُربِ لالِ بی هدفی که در قاموسِ سیاهِ جنگ به فشنگ معروف است بمیرد ...»
▎ احمد آذرکمان ـ فشافویه . 26 آذر 97
@KashkooleGibi
پیوند به وبگاه بیرونی

1397/10/28 13:12
حمیدرضا

مثلا در این قسمت سعدی می گوید:
ای کریمی که از خزانه غیب
گبر و ترسا وظیفه خور داری
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمن این نظر داری
او دراین بیت دین مسیح و گبر یعنی مذهب زرتشت راکه دین پدران ما بوده اند دشمن خدا دانسته
چه لزومی دارد که با تدریس این کتاب ما به کودکان خود بگوئیم که پدرانشان دشمنان خدابوده اند ؟و با خواندن اشعاروقیحانه اوبرای جوانان ماچه لطفی دارد؟
اگر خواندن آنها لازم است چرا اشعار عبید زاکانی را که دارای نظامی زیبا وروان است تدرس نمیکنند و گلستان را با نثر ساختگیش بجوانان تحمیل میکنند؟
ما باید سعی کنیم در گفتار خود از لغات فارسی استفاده کنیم
امکان دارد که د روهله اول این واژه ها بذهنمان نامأنوس آید ولی بتدریج با آن مانوس خواهیم شد
مانند واژه تاجر که دیگر ورشکسته شده و همه میگویند ، بازرگان .
من یک بار بوزارت آموزش و پرورش پیشنهاد کردم که گلستان را از برنامه درسی خارج کنند
ولی ترتیب اثرندادند

تدریس گلستان جز گمراه کردن ذهن جوانان هیح نفعی ندارد
استاد پورداود

1400/12/10 00:03
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

همین که هر بار واژه استاد را در زیر نامتان آورده اید کفایت می کند که در چه حد و اندازه اید

1397/10/28 13:12
حمیدرضا

سعدی را همه میشناسیم اوگلستانی دارد و بوستانی و دیوانی
گلستان را اگر بخوانید سراپا ساختگی است
یعنی این شخص تعمد داشته است که لغات سنگین(عربی) بکار برد که دیگران نمیدانند .
میخواهم ببینم در آن موقع چه کسی درگفتارخود این کلمات را بکار میبرده است که او در نوشته خود بکار گرفته مانند این جمله :
" تخم خرما به یمن تربیتش نخل باسق گشته ."
سعدی درنثر عنان و اختیار را بدست فضل فروشی داده ودرنظم بسادگی گرائیده است
استادپورداود

1397/10/03 21:01
nabavar

علی جان
زحمت کشیده ای ، دست شما درد نکند
کاش حاشیه های قبلی را می خواندی ، سرکار خانم سمانه، م همین نشانی را داده بودند ،
با این حال چه خوب که یاد آوری کردی و باعث شد نگاهی مجدد به تفسیر دیباچه داشته باشیم
پایدار باشی

1397/11/01 17:02
سلمان

سلام
معنی و مفهوم این دو جمله رو میخواستم. لطفا هرکسی مطلع هست راهنمایی کند :
"در فصل ربیع که صولت برد آرمیده بود و ایام دولت ورد رسیده"

1397/11/01 23:02
محسن ، ۲

سلمان جان
“در فصل ربیع که صولت برد آرمیده بود و ایام دولت ورد رسیده“
موسم بهار که هیبت سرما گذشته بود و زمان سلطنت گل سرخ رسیده

1398/03/26 15:05
بردیا

سخن گفتن ملکی است سعدی را مسلم

1398/03/26 15:05
بردیا

هفت کشور نمی توانند امروز
بی مقالات سعدی کنند انجمنی
بیش از هشتصدسال اززندگی سعدی می گذرد.دراین مدت چه بسیار حسودان وتنگ نظرانی که هریک به دلایل گوناگون سعی در کم ارزش جلوه دادن و تحقیر حضرت سعدی وآثارش کرده اند.اما هیچ یک نتواسته اند ذره ای از مقام واعتبار این استاد سخن بکاهند.از آقای حمیدرضا و سایردوستان که سعدی رو به نژادپرستی و‌ تندروی مذهبی متهم می کنند میخوام که یک بار درخلوت خود ابیات زیر را بخوانند :
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که درآفرینش زیک گوهرند
چوعضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو‌کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
آیا می شود زیباتر ازاین همه ی انسان های کره زمین را به بدون درنظرگرفتن رنگ پوست،نژاد ومذهبشان به وحدت ،صلح‌ودوستی با دیگران دعوت کرد؟ آیا ذهنی که این ابیات را می سراید ،می تواند تندرو ونژادپرست باشد؟ بی شک سعدی نیز مانند همه انسان ها باور واعتقاداتی داشته اما هیچگاه نمی بینیم که بخواهد به زور عقایدش را به دیگران تحمیل کند ویا هرگز حاضرنبوده به خاطر مال ومقام دنیا زبان به تملق پادشاهی بازکند.سی وچندسال جهانگردی وسفر ازاو کسی ساخته بود که به هیچ مذهبی جز انسانیت نمی اندیشید.و اما بیتی که بعضی آن را وسیله ای برای تاختن به استاد سخن قرار داده اند،من دریک نسخه قدیمی گلستان مصرع آخرش رو به این شکل دیدم:
دوستان را کجا کنی محروم
توکه بادشمنان نظرداری.
به نظرمن منظور کلی شعر اینه که همه ی هستی از نظر پروردگار برابرن وفرقی بین سیاه وسفید ومسلمان وغیره نیست. فردوسی ،مولانا ،سعدی وحافظ بی تردید چهارستون اصلی واستوار شعروادب فارسی هستن وتاثیری که سعدی بر ادبیات فارسی گذاشته کمترازفردوسی نیست.اگر نمی بود سعدی ، همین مقدار فارسی هم که امروزه باقی مانده به احتمال زیاد وجود نداشت و دوستانی که مدام 1400٬1400 می کنند و سعدی را به عرب گرایی متهم می کنند امروزه مجبور بودند به زبان عربی بنویسند وبخوانند .واگرنبود سعدی مسلما حافظ عبید ،پروین ،ملک الشعرای بهار و دهها شاعر بزرگ دیگر که پیرو مکتب وسبک او بودند نیز نبودند.حال تصورکنید ادبیات فارسی را بدون حافظ !

1398/07/07 10:10

ابر و باد و مه و خورشید و فلک... تا آخر
✨أَلَا وَ إِنَّ الْأَرْضَ الَّتِی تُقِلُّکُمْ وَ السَّمَاءَ الَّتِی تُظِلُّکُمْ مُطِیعَتَانِ لِرَبِّکُمْ، وَ مَا أَصْبَحَتَا تَجُودَانِ لَکُمْ بِبَرَکَتِهِمَا تَوَجُّعاً لَکُمْ وَ لَا زُلْفَةً إِلَیْکُمْ وَ لَا لِخَیْرٍ تَرْجُوَانِهِ مِنْکُمْ، وَ لَکِنْ أُمِرَتَا بِمَنَافِعِکُمْ فَأَطَاعَتَا، وَ أُقِیمَتَا عَلَی حُدُودِ مَصَالِحِکُمْ فَقَامَتَا.

1398/07/07 10:10

✨أَلَا وَ إِنَّ الْأَرْضَ الَّتِی تُقِلُّکُمْ وَ السَّمَاءَ الَّتِی تُظِلُّکُمْ مُطِیعَتَانِ لِرَبِّکُمْ، وَ مَا أَصْبَحَتَا تَجُودَانِ لَکُمْ بِبَرَکَتِهِمَا تَوَجُّعاً لَکُمْ وَ لَا زُلْفَةً إِلَیْکُمْ وَ لَا لِخَیْرٍ تَرْجُوَانِهِ مِنْکُمْ، وَ لَکِنْ أُمِرَتَا بِمَنَافِعِکُمْ فَأَطَاعَتَا، وَ أُقِیمَتَا عَلَی حُدُودِ مَصَالِحِکُمْ فَقَامَتَا.

1398/07/07 10:10

سینا:
نهج البلاغه 
نظام آفرینش برای انسان
✨أَلَا وَ إِنَّ الْأَرْضَ الَّتِی تُقِلُّکُمْ وَ السَّمَاءَ الَّتِی تُظِلُّکُمْ مُطِیعَتَانِ لِرَبِّکُمْ، وَ مَا أَصْبَحَتَا

با تشکر از آقای حمیدی، فن بیان و تلفظ صحیح تر کلمات در گویش آقای محمدرضا توده فلاح مشاهده می شود.

1403/02/01 12:05
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

اتفاقا در بین این دو خوانش که فرمودید، خوانش آقای محمدی صحیح‌تر است و رعایت لحن‌ها هم درست‌تر است

البته حمیدی نیست، محمدی است.

1398/07/15 08:10

محمدعلی همایون کاتوزیان در مطلبی تحت عنوان "گلستان و افسردگی سعدی"در مجله ایران شناسی، سال سیزدهم، تابستان 1380، شماره 50، با استدلال به بیت
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روز دریابی
و شواهد دیگر در دیباچه گلستان، این احتمال را مطرح کرده که سعدی در پنجاه سالگی دچار آلام روحی شده که ممکن است منطبق با افسردگی باشد.
پیوند به وبگاه بیرونی/

1398/09/05 18:12
حسین معتقدی فرد)

این آقای سعدی باتوجه به ارتباط واتصالش به دربار ودستگاه پادشاهی اتابک ابوبکرسعدبن زنگی نفسش واقعا"از جای گرم درمی آمده وطبیعی است که شکم پروکیف کک وخلق شنگول مناجاتهای خوبی هم می سراید وگرنه حقیقت این است که:بنده همان به که شکایات خویش=نامه کندپیش خدای آورد/ورنه عبادات ودعاوثنا=بهرچه امیدبه جای آورد!!

1399/03/12 15:06
مراد ابیوردی

زبان در دهان ای خردمند (زبان در دهان خردمند) چیست
کلید در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند کسی
که جوهر فروشست یا پیله ور
اگر چه پیش خردمند خامشی ادبست
به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی
دو چیز طیره عقلست دم فروبستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی
بهم ریختگی دارد
سپاس

1399/03/16 23:06
محمد

“عمر برف است و افتاب تموز”.
معنی اش میشود :
حکایت عمر ، حکایت برف است در افتاب تابستان !

1399/03/17 00:06

سعدی، افتخار ابدی ایران اسلامی.

1399/03/17 01:06

علمای فنون ادب را عقیده بر این است که بن مایه افکار سعدی برگرفته از میراث قرآن و عترت است. آن گونه که کتاب هایی در این زمینه نوشته شده و چنانکه احادیث مثنوی و آیات آن تدوین شده درباره سرچشمه الهامات دینی نظم و نثر سعدی نیز ده ها کتاب و پایان نامه می توان نگاشت.
مثلا شاید در این بیت زیبا:
کرم بین و لطف خداوندگار
گنده بنده کرده است و او شرمسار
اشاره به این مضمون دعای ابوحمزه ثمالی(که سحرهای ماه رمضان می خوانیم و اشک می ریزیم) نموده باشد:
فَبِحِلْمِکَ أَمْهَلْتَنِی وَبِسِتْرِکَ سَتَرْتَنِی حَتَّی کَأَنَّکَ أّغْفَلْتَنِی وَمِنْ عُقُوباتِ المَعاصِی جَنَّبْتَنِی ، حَتَّی کَأَنَّکَ اسْتَحْیَیْتَنِی.

1399/03/17 01:06

چرا سعدی در انتهای دیباچه می گوید حال ما در 656 هجری خوش بوده؟ این مطلب چگونه با مرثیه وی در قتل مستعصم عباسی سازگار است؟ ظاهر دیباچه نشان می دهد که در حوالی فروردین آن را نوشته و اگر بگوییم پس از اتمام اثر، دیباچه را مورد بازنگری قرار داده حدود تیرماه خواهد بود. چون گل و مل در تیر به بعد از صحراها می رود سی کارش تا اواخر اسفند. حمله مغول به بغداد و ازاله نجاست خلافت در ابتدای اسفند بوده. شیراز از حمله مغول در امان بوده و به نظر می رسد مرثیه را در ابتدای قتل مستعصم و این خوش حالی سال 656 را چند ماه بعد-لابد برای تقویت امان نامه مغولان به امنیت شیراز- سروده. در مجموع نیاز به بررسی بیشتری دارد رفع این تناقض خون گریستن آسمان در ماه دوم سال 656-مصادف اسفند- با حال خوش ماه ششم آن مصادف تیر.

1399/04/12 04:07

درباره «خوید»، فرهنگ نظام دو بیت از انوری و ازرقی می آورد و سپس چنین میگوید:
انوری:
این عجب نیست بسی کز اثر لاله و خوید گویی آهو بره میناسم و بیجده لب است
ایضاً ازرقی:
ز لاله سرخ نگردد دگر سرون گوزن ز خوید سبز نگردد دگر سرین غزال
این لفظ را با واو معدوله (زاید) آورده اند [xīd] مگر این شعر سعدی:
هرکه مزروع خود بخورد خوید روز خرمنش خوشه باید چید
که در آن با واو ملفوظ است [xavīd]. لیکن در پهلوی با واو ملفوظه است [حرف نویسی آن xvīt میشود]، پس در فارسی هم باید صحیح باشد. ریشة آن در سنسکریت بمعنی مزرعة سبز است.“
بنا بر توضیح فرهنگ نظام، به نظر میرسد که مصحّحان به اشتباه گمان کرده اند که این عبارت به گونة «بخورد به خوید» باید درست باشد، و همان خَوید درست است.

1399/09/11 17:12
صدرا

درود ، لطفا ابیات بعد از " کسی (یکی) از متعلقان منش بر حسب واقعه مطلع گردانید....." را ویرایش کنید ، جابجا شده اند و خوانا نیستند.. ممنونم

به نام خدا
ابتدای دیباچه در باره نعمت تنفس و بیت: از دست و زبان که برآید. کز عهده شکرش بدر آید ، زیبا ترین تعریف از شکر نعمت های بیکران خدا است. شما ببینید در بدن تان چند نعمت وجود دارد که بطور اتوماتیک هر کدام کار خود را انجام می دهد اگر بگوئیم هزاران عضو کوچک و بزرگ گزاف نگفته بلکه کم گفته ایم. حال اگر بخواهیم برای هریک از اینها شکر کنیم مگر توانائی داریم؟! تازه اینها نعمت های درونی ما هستند. نعمت های بیرونی هم قابل شمارش نیستند. و ان تعدوا نعمت الله لاتحصوها.
بنظر من کمترین شکر این است که بعد از هر نماز که تسبیحات حضرت فاطمه زهرا را می گوئیم با 33 بار الحمد لله هرکدام نعمتی را در نظر بگیریم.
شاید علت این که در حدیث وارد شده که ذکر تسبیحات حضرت فاطمه بعد از نماز ثواب دو هزار رکعت نماز را دارد همین باشد. البته ذکر الله اکبر و سبحان الله هم جایگاه خود را دارند.

1399/10/07 22:01
سیامک

زیبا تر از این متن تا به امروز نیامده

1399/10/16 17:01
مایکل

زیبا و تامل برانگیز.

1399/10/16 17:01
مایکل

"خید" به معنای فعل آن درست است ونه اسم.
بمعنی فروش گندم قبل از رسیدن کامل آن و نه خود گندم نرسیده..
بخورد فعل است پس باید بخید هم فعل باشد.
بخورد و بخید.

1399/11/03 17:02
مصیب

شاید سعدی کمی بیش از سعد زنگی سخن گفته اما باید این را به خاطر داشت شاهان همه مغرور بودند به جز کوروش و چند تن دیگر حتی به دیگران حسودی نمی کردند چه برسه به هم وطنی و دیگر شاهان مغرور بودند تمام دانشمندان و شاعران برای حفظ جان باید این کار را می کردند تا آثارشان باقی بماند و زحمتشان از بین نرود مانند عطار اگر در دوره ی مغول از مغلان تعریف می کرد و چند کتابش را مانند بیشتر دانشمندان به شاه هدیه میداد به دست مغولان کشته نمی شد حتی حافظ هم از شاه در دوره ی خودش شعر نوشته این کار لازم بوده است

1400/04/28 08:06
صابر

مهد زمین که دارای اضافه تشبیهی است و به معنای گهواره زمین یا زمینی که که همچون فرشی گسترده(در معنای دیگر آن) می باشد. در زیبایی تمام به آیه شریفه (الم نجعل الارض مهادا) اشاره دارد که میتوان این تلمیح را از دقت نظر سعدی و مطالعه او در قرآن و بهره گیری او از این کتاب وحیانی دانست.

بی دلیل نیست که سعدی را از بزرگترین شاعران ایران زمین می دانند !..

1400/08/03 19:11
پوریا محمدزاده

فرمانروای ملک سخن خواجه سعدی شیرازی در دیباچه گلستان فزونی نعمت های خداوند را برشمرده و فرموده که هیچ کسی نمیتواند از عهده شکرگزاری نعمت های حق تعالی آن گونه که شایسته وی است بربیاید. به همین دلیل ما انسان ها میتوانیم با اعتراف به کوتاهی در عبادت و شکر خداوند تا حدودی ادای وظیفه کرده باشیم و در قسمت های دیگر هم سخن از حکمت خداوند بر زبان اورده، اینگونه که رحمت او مشمول همه است و روزی هیچ کسی را به خاطر گناهش قطع نمیکند و محرم عیوب است.در قسمت بعد هم بار دیگر از حکمت خداوند، اینبار درباره پدیده های هستی و قانونمندی ان سخن گفته که همه اینها واسطه ای برای روزی رسانی انسان ها هستند و نباید دچار غفلت شد و کفران نعمت کرد. در قسمت دیگر هم حضرت محمد مصطفی را وصف کرده و وی را پشیبان پیروان خویش دانسته.سعدی در قالب نثر سخن پیامبر اسلام را بیان کرده که وقتی انسان مداومت میکند در توبه و انابت به درگاه حق روی گردانی خداوند نشانه بی مهری و بی توجهی نیست بلکه خداوند میخواهد  بنده تنها او را پناه دهنده خودش بداند.و در اخر اینکه در قسمت های دیگر سعدی میفرماید که عارفان و بزرگان هم نمیتوانند خدا را انگونه که سزاوار است عبادت کنند و بشناسند چرا که خداوند فراتر از خیال و قیاس و گمان و وهم ماست و هرگز فهم حقیقت خداوند در ظرفیت فهم ما نمیگنجد.

1400/08/20 13:11
Fatemeh Donyaei

سلام دوستان معنی این بیت چیست ؟ ای کریمی که از خزانه غیب ، گبرو ترسا وظیفه خور داری

1400/10/24 22:12
پوریا محمدزاده

سلام معنی بیت:ای خدایی که گبر(مشرک اتش پرست)و ترسا(مسیحی یکتاپرست)را از غیب و نهان روزی میدهی حتی با وجود گناه گبر مشرک ادامه بیت:دوستان را کجا کنی محروم  تو که با دشمن این نظر داری. معنی:تو که نظر به گناهکاران میکنی چگونه میتوانی خوبان را از روزی و نظرت بی بهره کنی.

1400/10/25 12:12
رضا از کرمان

سلام 

گبر وترسا وظیفه خور داری 

بنده علیرغم تمام احترامی که به کلام جناب سعدی قائل هستم ولی همیشه از این مصرع ایشان خرده میگرفتم که چگونه یک فردی مثل سعدی  که دارای خصیصه عرفانی و حالات  صوفی گری است میتونه بگه که اعتقاد من ودین من  به سایر ادیان ، اعتقادات و مذاهب دیگر  رجحان داره تا چندی پیش این مساله رو در قرآن پیدا کردم آیه 17 سوره مبارکه حج میفرماید  (البته بین اهل ایمان ویهود وستاره پرستان ونصاری وگبر و آنانکه به خدا شرک آورند محققا روز قیامت میان آنها جدایی افکند که او بر احوال همه موجودات عالم گواه است)  وجالب اینه که در چند آیه بعد یعنی آیه شماره34 از همان سوره خداوند میفرمایند ( ما برای هر امتی شریعت ومعبدی مقرر فرمودیم تا به ذکر نام خدا پردازند....) وباز در جای دیگر سوره بقره آیه 62 خداوند میفرمایند (محققا هر مسلمان ویهود ونصاری وستاره پرست که از روی حقیقت ایمان بخدا وروز قیامت آورد وعمل شایسته کند از جانب پروردگار به اجر وصواب رسند  وهیچگاه بیمناک واندوهگین نخواهند بود ) که البته شاهد از این دست در قرآن زیاد هست که موجب اطاله کلام میشه ولی با توجه به همین چند آیه متوجه پارودکس ودوگانگی مطلب میشیم  اگه قرار بود همه دارای یک آیین باشند نیاز به مبعوث شدن پیامبران مختلف نبود واگه همه پیامبران دارای رسالت واحد هستن پس دیگه رجحان داشتن یکی بر دیگری بجز اختلاف وتعصب های مذهبی وافراطی گری چه حاصلی میتونه داشته باشه  جالبتر اینکه همین کتاب آسمانی در اولین آیه خود را راهنمای پرهیزکاران معرفی میکنه ودر آیه چهارم یکی از صفات پرهیزکاران را اینگونه عنوان میفرماید(وآنانکه ایمان آرند به آنچه خدای به تو وبر پیغمبران پیش از تو فرستاد و آنها خود به عالم آخرت یقین دارند) حالا با تمام این تفاسیر به من حق میدهید که میگم چطور جناب سعدی علیه الرحمه میتونه زردشتیان ومسیحیان را دشمن خدا معرفی کنه  وباز هم باید بگم که در همین قرآن خداوند  تامین روزی کلیه بندگان ومخلوقات را بر خود فرض میدونه وهیچ پیش شرطی برای اون قرار نداده حالا ایشان با این مصرع حتی بر خدا هم خرده گرفته که چرا به این قوم روزی میدی خلاصه عجیبه وقابل تامل من که این نتیجه رو گرفتم که هر کلام از هر شخص نمیتونه کاملا از مصادیق حق باشه ونیاز به تعقل داره  کلام خودم رو باز با آیه 17 و 18 سوره مبارکه زمر تمام میکنم آنجا که خداوند میفرمایند(و بشارت بده بندگان مرا ،آنانکه چون سخن حق بشنوند نیکوتر آنرا عمل کنند  وآنان هستند که خدا آنان را به لطف خاص خود هدایت فرموده  وهمانان خردمندان عالمند.)   از ترجمه آقای الهی قمشه ای 

شاد وخرم باشید.  

1400/10/01 22:01
پوریا محمدزاده

سلام بر شما سعدی در این مصرع دین خودش را بر ادیان دیگر برتری نداده اشتباه متوجه شدین گبر و ترسا یعنی یه عده ای که لایق روزی نیستند و یه عده ای که لایق هستند چه ترسا باشه یا مسلمان. اما لطف و کرامت حق نسبت به همه هست.اشکال ما ایرانی ها اینه که به جای مفعوم شعر دنبال جزئیات شعر هستیم.موفق باشید. 

1400/10/25 17:12
رضا از کرمان

اقای ططری عزیز سلام

اولا  باید عرض کنم بحث وحاشیه بنده  درپاسخ به نوشتار خانم دنیایی و صرفا مصرع مذکور بوده ودر سخنوری جناب سعدی شکی نیست  وبنده در این حد واندازه نیستم که بخواهم کلیت کلام سعدی رو زیر سوال ببرم ونقد کنم دوما از نظر بنده روانترین ترجمه قرآن کریم  ترجمه جناب قمشه ای است وبهتر است بدانید بنده بیشتر ترجمه های قرآن را لاقل خوندم  و کاش حضرتعالی به کلیت کلام بسنده نمیکردید ومترجم دیگری رو معرفی میکردید وبرداشت بنده از نوشتار حضرتعالی اینجوریه  که اقای قمشه ای یا به ادبیات عرب مسلط نبودن و اقدام به ترجمه کردن یا مغرضانه وبرای انحراف مخاطب قرآن رو اشتباه ترجمه کردن که لازم به توضیحه از طرف شما چون مخالف چاپ مجدد اون شدین واگه امکان داره قبول زحمت کرده  ترجمه صحیح همین آیات رو  حد اقل برای آگاهی بنده وسایر دوستان بزارید  ممنون میشم ضمنا باید خدمتتون عرض کنم ظهور زردشت در اواخر دوران مادهاست  ومادها دارای دو دوره دینی هستن وقبل از پیدایش آیین زردشت به نوعی آتش پرست بودن ومغان رهبران دینی آنها بودن  که اگر شک به گفته بنده دارید میتونید با کمی تحقیق وتفحص  صحت وسقم موضوع را دریابید  واگه  احتمالا بنده اشتباه گفتم بنده رو روشن کنین   ولی تعصب دینی منظور بنده بود  که از ابتدای تاریخ بشریت تا کنون باعث خونریزی  وافراطی گری بوده وخواهد بود حالا از طرف هرکس میخواد مطرح بشه  فرقی نمیکنه .

شاد وخرم باشید

1400/10/26 09:12
رضا از کرمان

سلام جناب ططری 

صبح شما به خیر وشادی از حسن توجه واطلاع رسانی شما متشکرم عزیز همواره  شاد وخرم باشی 

1400/10/01 21:01
پوریا محمدزاده

با سلام بر شما دوستداران اهل شعر و ادب آثار ادبی را فقط از یک جنبه ای که شاعر یا نویسنده به ان اشاره کرده نمیتوان دید از همه جوانب باید نگریست.باران رحمت بی حسابش همه را رسیده.صرفا نمیتوان از دید رزاق بودن یکسان خداوند نسبت به همه و محرم عیوب بودن حق نگاه کرد از جوانب دیگری مثل نعمت برخورداری همه انسانها از حق تعالی برگزیدگان حق تعالی برای پیمودن مسیر درست زندگی، از انبیاالله گرفته تا کسانی که مقام رسالت از سوی خداوند بر عهده داشته اند.حتی ان زمان که پیشوایان عزیز ما چهارده معصوم نبوده اند، نعمت عقل و توانایی و این غربی و شرقی نمیشناسد.بهتر است از مطالب اشعار که نیاکان ما مثل این شیخ نامدار برای ایندگان حتی سالیان سال در اختیار گذاشته اند در مسائل زندگی خود بیشتر نگاه کنیم.خیلی خوب هست که سخنان برگزیدگان خداوند را به نثر شیوا نگارید حضرت محمد مصطفی:هر گاه که یکی از بندگان گنه کار پریشان روزگار دست انابت به امید اجابت به درگاه حق جل و علا بردار ایزد تعالی در وی نظر نکند بازش بخواند باز اعراض کند بازش به تضرع و زاری بخواندحق سبحانه تعالی فرماید یا ملائکتی قد استحییت من عبدی و لیس له غیری فقد غفرت له.دعوتش را اجابت کردم و حاجتش براوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم.کرم بین و لطف خداوندگار                         گنه بنده کردست و او شرمسار موفق باشید.

1401/08/29 12:10
داود پورسلطان

سلام دوستان فرهیخته 

یک سوالی برایم پیش امده در جای دیگری هم پرسیدم کسی جواب نداده 

سوال . ایا باید شعر را با گویش فارسی که شاعر در زمان خودش سروده بخوانیم با ردیف و قافیه درست 

یا باید با گویش فارسی تهرانی امروزی بخوانیم با ردیف و قافیه غلط ؟ 

مثل 

در ان دوران که ما را وقت خوش بود 

ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود 

که از لحاظ قافیه غلط است و درستش اینه 

در ان دوران که ما را وقت خَش بود 

ز هجرت ششصد و پنجاه و شَش بود 

کدامش را باید بخوانبم و بنویسیم ؟

1401/10/03 16:01
ایلیا گرم آبی

مصلح الدین در دیباچهء گلستان برای بزرگداشت اتابک اعظم ابوبکر بن سعد از شایسته ترین القاب استفاده کرده.

سعدی در وصف و توصیف خدا و پیغمبر و شاهان، ماهرترین استاد است

1402/01/30 14:03
امیر بهادر صادقیان

به هر جایی در این خشکی های زمین گم شدم و حیران و پریشان بوده ام دست اخر به او رسیدم و دست اخر هم فقط همین بیت باقی می ماند که؛

از دست و زبان که براید 

که از عهدی شکرش به در اید

و دست اخر هم همین حرف باقی می ماند

که از دست زبان که براید که از عهدی شکرش 

به در اید

1402/01/01 09:04
جهان

در آن ایام که ما را وقت خوش بود ز هجرت ششصدو 50 و شش بود.

656 هجری یعنی دو سال بعداز سومین حمله خونین مغول به ایران.(سومین و خونین ترین حمله مغول،چهل سال بعد از نحستین حمله که به فرار سلطان محمد انجامید، توسط  هلاکوخان  در 654 ه.ق). نمیدونم چی بگم؟؟چگونه در آن ایام ایشان را وقت خوش بوده ؟؟

1403/01/17 18:04
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

کمی در تاریخ غور کنید بدک نیست

سعدی و دیگر ادیبان پارس توانستند با همین زبانشان تیغ برنده مغول را در سرزمین فارس کند کنند

کاری که سعدی و حافظ و دیگر ادبا در شیراز کردند از کار هزاران مرد جنگی کارسازتر بود و می دانید که مغولان و تیموریان در شیراز کشت و کشتار نکردند

ارزشش را نداره که با زبان مدح، یک گروه خونریز را رام کنی؟

1402/01/20 10:04
سعید

با سلام و سپاس فراوان  از گردانندگان محترم گنجور. به نظر می رسد به جهت  رعایت سجع عبارت فرش زمردین که با مهد زمین هم آهنگ و مسجع می شود صحیح تر است چنانچه در تصویر بعضی از نسخ قدیمی هم دیده می شود .سربلند باشید 

1402/02/21 17:05
یزدانپناه عسکری

2- بر هر نعمتی شکری واجب - سبأ 13

***

[یزدانپناه عسکری]

بر توست پاس خاطر و شکر - بر خدای جهان آفرین عطا

فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ  - الحشر 19 (به خود فراموشی گرفتار  نباشید)

الشُّکْر: به یاد آوردن و تصوّر نعمت و اظهار آن نعمت است.

نبی اکرم از وجه فعول [شکور] که دلالت بر استمرار زیاد دارد استفاده کرد. «آیا نباید بنده ی شکور حقیقی باشم؟» کردارهای شاکرانه به علت فراوانی نعمت­ها زیادند و هر نعمتی شکری می­ طلبد.

نعماتی که خداوند در این عالم به بندگانش عطا می­ فرماید از امتحان مبرا نیستند، زیرا  شکر بر بندگان تکلیف است، و این بزرگ­ترین آزمون است، چون حجابی که خداوند با آن نعماتش را می­ پوشاند بزرگ­تر از حجاب ابتلائات است

شکر تکلیفی : إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ- صافات 106. تکلیف، امتحان و آزمون هم از جهاتی به بلاء تعبیر شده است: (هُنالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ- یونس 30) یعنی حقیقت کار هر نفسی و هر کسی را می شناسیم

تسبیح خداوند، با قدرت حیات­ بخشی خداوند ظهور می­ نماید. این تسبیح با چشم دل و گوش جان مشاهده می شود. به یاد آوردن و پاس خاطر با چشم دل است.

1402/05/20 12:08
عباد میرزایی

فراهم چیدن : جمع کردن دامان و کنایه از پرهیز از دنیاست

ملاعبت : بازی کردن و در اینجا به معنی خوشی

مداعبت : شوخی و مزاح

1402/06/07 18:09
جمال رادفر

ترجمه انگلیسی دیباچه گلستان سعدی را درسایت ادبستان شیراز مطالعه کنید

پیوند به وبگاه بیرونی

1402/09/27 06:11
ج امیدوار

شیوایی و شیرینی سخن سعدی به اندازه ایست که نقایص بعضی از عقایدش را میپوشاند. بعنوان مثال : 

پشت دوتای فلک راست شد از خرمی 

تا چو تو فرزند زاد مادر ایام را

حامیان برابری زن و مرد از اینکه سعدی همه کردیت فرزند آوری را به پدر داده است ممکن است گله مند شوند ولی این بیت آنقدر رسا، شیرین و شیوا گفته شده که خواننده یا متوجه نمی‌شود ویا به دیده اغماض مینگرد.  

1402/10/12 16:01
احمد فرزین

سلام و درود

این دیباچه زیبا با آواز زیبای استاد ایرج خواجه امیری آمیخته شد و به تابلویی زیبا از هنر ایرانی تبدیل شد

دیباچه گلستان سعدی با آواز استاد ایرج خواجه امیری

1402/11/26 19:01
جاوید رضایی

درود و سپاس از زحمات،  برای تصحیح بعضی غلط های تایپی چگونه باید اقدام کرد؟ 

1403/02/24 23:04
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

شب را به بوستان با یکی از دوستان اتفاق مَبیت افتاد، موضعی خوش و خرّم و درختانِ در هم. گفتی که خردهٔ مینا بر خاکش ریخته و عِقد ثریا از تارکش آویخته.

در اینجا به طور واضح، «تارک» صحیح نیست و باید «تاک» باشد به چندین دلیل

1- در اینجا تارک معنا ندارد

2- با خاک جناس ندارد

3- مرجع ضمیر «ش» که به «خاک» و «تارک» چسبیده است، موضع یا بوستان است که در هر حال نمی‌توان برای بوستان یا برای موضع، تارک در نظر گرفت.

تارک به معنی سر، فرق، فرق سر

پس باید به این شکل باشد: . گفتی که خردهٔ مینا بر خاکش ریخته و عِقد ثریا از تاکش آویخته.

در اینجا خاک با تاک جناس دارد به علاوه تشبیهی که سعدی برای خوشۀ انگور به کار می برد (عِقد ثریا = خوشه پروین) بر تاک (درخت انگور، رز) آویزان است و صحیح می‌باشد. اگر خوشه انگور مانند عقد ثریا بر تارک بستان آویزان باشد نه معنا دارد نه زیباست.

 

اما چون در اینجا ملاک نسخه استاد فروغی است نمی‌توان متن را ویرایش کرد و باید به همان شکل باقی بماند.

1403/04/11 21:07
کیوان کیوان

درست: قسیمٌ جسیمٌ بسیمٌ وسیم. نسیم غلطه، بسیم درسته به معنای گشاده‌رو.

1403/08/03 21:11
-پَـرَسـتو؛

وزنش؟ 

1403/10/24 08:12
ashkan asgharian

سلام به همه ی دوستان.

این که عقاید سعدی در بعضی جاها مانند همین مقدمه ی گلستان در بیت: ای کریمی که از خزانه ی غیب .... با اصول حقوق بشر در تضاد است شکی نیست و البته جای تعجب نیست چراکه در آن روزگار که او میزیسته این عقاید به طور واضح در جهان اسلام و همینطور مسیحیت سکه ی رایج بوده و در آثار دیگر ادیبان ما هم نشانه ها دارد.که هنوز ته مانده ی آن در گفتار امروز ما در طعنه به سیاهان یا یهودی ها و ارمنی ها وجود داره.جای تعجب اونجاست که در بعضی جاها مثل ابیات: بنی آدم اعضای یک پیکرند... عقایدی اینچنین پیشرو ارایه کرده.

اما اینکه بعضی ها سعی می کنند به اعتبار همین بیت ها در گلستان کل شخصیت سعدی را لجن مال کنند و از همه شگفت آورتر زیبایی کلامش را زیر سوال ببرند دیگر تحلیل ادبی و اخلاقی نیست بلکه نوعی انتقامجویی از نگرش صلح طلبانه ی سعدی است که در آثار نادانی مانند دکتر شریعتی و البته همه ی اندیشمندان چپ گرا هم دیده می شود .آنجا که سعدی را فحش میده که چرا در زمان حمله ی مغول گفتی که ما را وقت خوش بود؛ انگار الان که اینهمه جنگ در عالم هست ما نباید وقت خوشی داشته باشیم و مثلا جشن عروسی یا تولد و ... بگیریم!

هیچکس بهتر از خود سعدی نمی تواند جواب این یاوه ها را دهد که: سنگ بدگوهر اگر کاسه ی زرین بشکست.... قیمت سنگ نیافزاید و زر کم نشود