گنجور

غزل شمارهٔ ۴۱۵

ای مرهم ریش و مونس جانم
چندین به مفارقت مرنجانم
ای راحت اندرون مجروحم
جمعیت خاطر پریشانم
گویند بدار دستش از دامن
تا دست بدارد از گریبانم
آن کس که مرا به باغ می‌خواند
بی روی تو می‌برد به زندانم
وین طرفه که ره نمی‌برم پیشت
وز پیش تو ره به در نمی‌دانم
یک روز به بندگی قبولم کن
روز دگرم ببین که سلطانم
ای گلبن بوستان روحانی
مشغول بکردی از گلستانم
زان روز که سرو قامتت دیدم
از یاد برفت سرو بستانم
آن درّ دو رسته در حدیث آمد
وز دیده بیوفتاد مرجانم
گویند صبور باش از او سعدی
بارش بکشم که صبر نتوانم
ای کاش که جان در آستین بودی
تا بر سر مونس دل افشانم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای مرهم ریش و مونس جانم
چندین به مفارقت مرنجانم
هوش مصنوعی: ای درمان درد و همراه جانم، چرا اینقدر من را با جدایی غمگین می‌کنی؟
ای راحت اندرون مجروحم
جمعیت خاطر پریشانم
 ای آرامش بخش درون مجروح من؛ آسایش خاطر پریشان من.
گویند بدار دستش از دامن
تا دست بدارد از گریبانم
هوش مصنوعی: می‌گویند او را از دامن خود دور کن تا از گریبان من دست بردارد.
آن کس که مرا به باغ می‌خواند
بی روی تو می‌برد به زندانم
هوش مصنوعی: آن کسی که مرا به باغی دعوت می‌کند، بدون وجود تو باعث می‌شود که در احساس محدودیت و اسارت قرار بگیرم.
وین طرفه که ره نمی‌برم پیشت
وز پیش تو ره به در نمی‌دانم
هوش مصنوعی: این جالب است که نمی‌توانم به سمت تو بروم و از آن سو هم نمی‌دانم چگونه باید از تو دور شوم.
یک روز به بندگی قبولم کن
روز دگرم ببین که سلطانم
هوش مصنوعی: یک روز من را به عنوان خدمتگزار بپذیر، و در روز دیگر ببین که چگونه به مقام سلطنت رسیده‌ام.
ای گلبن بوستان روحانی
مشغول بکردی از گلستانم
هوش مصنوعی: ای گل خوشبو و زیبای باغ روحانی، تو باعث مشغول شدن من از گلستانم شدی.
زان روز که سرو قامتت دیدم
از یاد برفت سرو بستانم
هوش مصنوعی: از آن روزی که قامت زیبای تو را دیدم، درخت سرو باغم را فراموش کردم.
آن درّ دو رسته در حدیث آمد
وز دیده بیوفتاد مرجانم
هوش مصنوعی: دو نوع مروارید در داستان‌ها ذکر شده است و من این مرجان را از چشمانم می‌اندازم.
گویند صبور باش از او سعدی
بارش بکشم که صبر نتوانم
هوش مصنوعی: می‌گویند که صبور باش، اما من سعدی، نمی‌توانم صبر کنم و بار سنگین او را حمل کنم.
ای کاش که جان در آستین بودی
تا بر سر مونس دل افشانم
هوش مصنوعی: ای کاش که جانم در دستم بود تا بتوانم آن را به مونس و معشوق خود تقدیم کنم.

خوانش ها

غزل ۴۱۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۴۱۵ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۴۱۵ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۱۵ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۴۱۵ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۴۱۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۴۱۵ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1393/08/10 06:11
بی سوات

کلمه دورسته در این مصراع به چه معناست؟ "آن در دورسته در حدیث آمد" فکر کنم اشتباهی در کار باشه در صورت امکان بررسی فرمایید.

1394/04/10 19:07
دکتر ترابی

آن کس که مرا به باغ میخواند....

یکی از زیباترین غزلهای استاد سخن است( گر چه غزل بازیبا مگر برخی که منسوب بدویند در دیوان شیخ یافت نمیشود)
نمونه درخشان سهل و ممتنع و تازه ، تازه تر از سبز نودمیده بهار.
چنان تازه که شبی همین بیت را :
آنکس که مرا به باغ میخواند
بی روی تو، میبرد به زندانم
بر تنی چند از نوپردازان فرو خواندم ، و از تازگی آن در شگفت ، نمی دانستند از کیست!!
و هم من در شگفتی که کلیات نو و نوار سعدی در میان کتابهای میزبان بود!! باری؛
برداشتم و غزل را تا به پایان خواندم که همه به یاد نداشتم و شگفتی بر شگفتی از
«جان در آستین» « در دورسته » « ره بردن »
« ره به در » و....
اما دوست بی سوات !! من نیز سوات به درد بخوری ندارم!
ولی ، به گمانم مراد شاعر از در دو رسته دندانهای دلدار ، و از مرجان اشک خونین دلداده باشد.
و البته همیشه باید گفت :المعنا فی بطن شاعر

1394/04/10 19:07
دکتر ترابی

غزل نازیبا مگر....

1397/09/22 14:11
اکبر نریمان

با درود به دوستداران هنر...
دو رسته ؛ منظور همان دو ردیف دندان یار می باشد که شاعر بواسطه ی درخشندگی و نظم و ترتیبی که دارند به " دو رسته دُرّ" تشبیه کرده است چنانچه سعدی در جایی دیگر سروده :
چون دُرّ دو رسته ی دهانت
نظم سخن دری ندیدم
یا
دو رسته ی دُرّم در دهان داشت جای
چو دیواری از خشت سیمین بپای...

1403/10/08 23:01
جلال ارغوانی

دلبرم  کرد  زرخ واله

کرد سعدی زگفته حیرانم