بخش ۴۹ - شرف یزدی
و هُوَ مولانا شرف الدین علی، در همهٔ فنون کمالات، قصب السبق از همگنان ربودی و مصاحب سلاطین گورکانیه بودی. احوال خجسته مآلش در تواریخ مسطور و تصانیفش بین المورخین مشهور. حسب الخواهش شاهرخ میرزا تاریخ ظفرنامه تألیف فرموده. غرض، در طریقت مرید سلطان حسین اخلاطی است. کتاب کنه المراد و حلل حقایق التهلیل و مواطن و شرح قصیدهٔ برده از آن جناب است. در سنهٔ هشتصد و پنجاه و شش در یزد وفات یافت. این چند بیت از اشعار فارسیّهٔ اوست:
قطعه
رباعی
عالمی غرق تحیر به لب بحر وجود
دیده بر موج و کسی را خبر از دریا نیست
سخن از خویش بگو سخرهٔ بیگانه مشو
کاندرین دیر کهن غیر تو کس گویا نیست
صوفی مباش منکر رندان می پرست
کاندر پیاله پرتوی از روی یار هست
رند و است جرعهٔ می از اسباب دنیوی
و آن هم بیفکند ز کف آنگه که گشت مست
شیخ است و صدهزار تعلق ز نیک وبد
پیوسته خلق را پی بدنامی و شکست
وین طرفهتر که مردم کوته نظر کنند
آن را خطاب عاصی و این را خداپرست
در آرزوی این که ببوسند دستِ دوست
بسیار سرفدا شده کس را نداد دست
نگشاد در به روی شرف پیر میکده
تا از دیارِ کون و مکان رخت برنبست
گو از سر هر دو کون برخیزد
هر کس که میان ما نشیند
چون در همه جا بجز تو کس نیست
در صومعه کس چرا نشیند
قد برافراختهای چهره برافروختهای
کار خودساختهای خرمن ما سوختهای
تا نیابد خبرِ حسنِ تو غیر از غیرت
همه را دیده فروبسته و لب دوختهای
در چشمهٔ شرع کجروم چون خرچنگ
در بیشهٔ دین چو روبهم پر نیرنگ
بر منبرِ علم همچو در کوه پلنگ
در دلقِ کبود همچو در نیل نهنگ
گر جام طرب به مسند جم زدهایم
جز باده به دست نیست تا دم زدهایم
پیدا شده عالمی و پنهان گشته
تا چشم گشودهایم بر هم زدهایم
گه شانه کِش طرّهٔ لیلی باشی
گه در سر مجنون همه سودا باشی
گه آینهٔ جمال یوسف گردی
گه آتشِ خرمن زلیخا باشی
بخش ۴۸ - شهاب الدّین مقتول قُدِّس سِرُّه: اسم شریف آن جناب یحیی و مکنی است به ابوالفتح و به شیخ اشراق مشهور است. گویند خواهرزادهٔ جناب شیخ شهاب سهروردی است. در هر حال از اکابر مشایخ و از حکمای راسخ بوده. تألیفات بدیعه فرموده. رسالهٔ حکمت اشراق و متن هیاکل بر فضیلت وی شاهدی است عادل. در علوم عربیه نیز طاق و در حکمت و احادیث و ریاضی مشهور آفاق. در سنهٔ پانصد و هشتاد و هفت در حلب به درجهٔ شهادت رسید. مدت عمرش هشتاد و هشت سال. نیز گفتهاند تصانیفش بسیار است و از آن جمله است مطارحات، تلویحات، حکمت اشراق، لمحات، الواح عمادیه، هیاکل نوریه، مقاومات، رمزالوحی، مبدء و معاد فارسی، بستان القلوب، طوارق الانوار، نفحات فی الاصول الکلیه، در تصوف. بارقات الالهیه، نغمات السّماویه، لوامع الانوار، رقیم القدسی، اعتقاد الحکماء، کتاب البصر، رسالة العشق، رسالة المعراج، رسالهٔ درجات، رسالهٔ آواز پر جبرئیل، رسالهٔ صفیر سیمرغ، دعوات الکواکب و تسبیحات هیاکل فارسیه، شرح اشارات، رسالهٔ یزدان شناخت، رساله در سیمیا. گاهی عربیّاً و فارسیاً شعر میفرموده. از اوست:بخش ۵۰ - شریف جرجانی: اسم شریفش میرسید شریف، مشهور به علامه. در کمالات یگانهٔ آفاق و از علمای معاصرین خود طاق. با امیر تیمور گورکانی معاصر و زبان بیان از عهدهٔ توصیفش قاصر. صاحب کتاب نفحات. وی را از اصحاب خواجه علاء الدین نقشبند دانسته و صاحب رشحات نیز در این قول با وی موافقت کرده. درمجالس العشاق آمده که علامه با سلطان حسین اخلاطی مصری صحبت داشته. غرض، احوالات آن جناب در کتب مفصّلاً مسطور است و تألیفاتش مشهور است. این رباعی از اوست:
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
و هُوَ مولانا شرف الدین علی، در همهٔ فنون کمالات، قصب السبق از همگنان ربودی و مصاحب سلاطین گورکانیه بودی. احوال خجسته مآلش در تواریخ مسطور و تصانیفش بین المورخین مشهور. حسب الخواهش شاهرخ میرزا تاریخ ظفرنامه تألیف فرموده. غرض، در طریقت مرید سلطان حسین اخلاطی است. کتاب کنه المراد و حلل حقایق التهلیل و مواطن و شرح قصیدهٔ برده از آن جناب است. در سنهٔ هشتصد و پنجاه و شش در یزد وفات یافت. این چند بیت از اشعار فارسیّهٔ اوست:
هوش مصنوعی: شرف الدین علی، که معروف به مولاناست، در تمام فنون برتری و هنر سرآمد همعصران خود بود و با سلاطین گورکانی ارتباط نزدیک داشت. زندگی پرخیر و برکت او در تاریخها ثبت شده و آثارش در میان تاریخنگاران شناخته شده است. به درخواست شاهرخ میرزا، او کتاب "تاریخ ظفرنامه" را نوشت. همچنین، او در طریقت، مرید سلطان حسین اخلاطی بود. از آثار او میتوان به "کنه المراد"، "حقایق التهلیل" و "شرح قصیدهٔ برده" اشاره کرد. او در سال ۸۵۶ هجری شمسی در یزد درگذشت. در ادامه، چند بیت از اشعار فارسی او آمده است:
عالمی غرق تحیر به لب بحر وجود
دیده بر موج و کسی را خبر از دریا نیست
هوش مصنوعی: انسانی در شگفتی و حیرت غوطهور است، در کنار دریا وجود به تماشای امواج پرداخته، اما هیچکس از عمق و حقیقت دریا خبر ندارد.
سخن از خویش بگو سخرهٔ بیگانه مشو
کاندرین دیر کهن غیر تو کس گویا نیست
هوش مصنوعی: به جای اینکه درباره دیگران صحبت کنی، روی خودت تمرکز کن؛ زیرا در این مکان قدیمی، هیچکس جز تو وجود ندارد که باید دربارهاش سخن گفت.
صوفی مباش منکر رندان می پرست
کاندر پیاله پرتوی از روی یار هست
هوش مصنوعی: از زهد و ریاضت دوری کن و به رندان و عاشقان احترام بگذار، زیرا در شراب و میخانه نشانهای از زیبایی معشوق وجود دارد.
رند و است جرعهٔ می از اسباب دنیوی
و آن هم بیفکند ز کف آنگه که گشت مست
هوش مصنوعی: شخصی که تملکات دنیوی را کنار میگذارد و از شراب و لذتهای آن لذت میبرد، زمانی که مست میشود، این همه را از دست میدهد و به آنچه که واقعاً ارزشمند است، پی میبرد.
شیخ است و صدهزار تعلق ز نیک وبد
پیوسته خلق را پی بدنامی و شکست
هوش مصنوعی: شیخ در مورد مردم و ارتباطاتشان با خوبیها و بدیها صحبت میکند و به مشکلاتی که ممکن است باعث بدنامی یا ناموفق بودن افراد شود، اشاره دارد. او به این نتیجه میرسد که انسانها همیشه تحت تأثیر این تعلقات و روابط هستند.
وین طرفهتر که مردم کوته نظر کنند
آن را خطاب عاصی و این را خداپرست
هوش مصنوعی: مردم که دیدگاه محدودی دارند، این موضوع را به طور نادرست از منظر کسانی میبینند که نافرمان هستند و آن را به افرادی که خدا را میپرستند نسبت میدهند.
در آرزوی این که ببوسند دستِ دوست
بسیار سرفدا شده کس را نداد دست
هوش مصنوعی: در آرزوی این که دیگران دست دوست را ببوسند، بسیاری از افراد خود را فدای این عشق کردند، اما هیچ کسی دست پیدا نکرد.
نگشاد در به روی شرف پیر میکده
تا از دیارِ کون و مکان رخت برنبست
هوش مصنوعی: در به روی شخصیت با ارزش و محترم میکده باز نکردند، زیرا او هنوز از دنیا و تمامی موجودیتها دل نکند.
گو از سر هر دو کون برخیزد
هر کس که میان ما نشیند
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد در جمع ما باشد، باید از مشکلات و مسائل خود فاصله بگیرد و خود را آمادهی این نشست کند.
چون در همه جا بجز تو کس نیست
در صومعه کس چرا نشیند
هوش مصنوعی: چون در همه جا جز تو کسی نیست، پس در صومعه کسی چرا باید بماند؟
قد برافراختهای چهره برافروختهای
کار خودساختهای خرمن ما سوختهای
هوش مصنوعی: چهرهات زیبا و با شکوه است و خودت را ساختهای، اما آتش عشق تو ما را سوخته است.
تا نیابد خبرِ حسنِ تو غیر از غیرت
همه را دیده فروبسته و لب دوختهای
هوش مصنوعی: فقط غیرت، از زیباییهای تو خبر دارد و بقیه، چشمانشان را بسته و لبهایشان را خاموش کردهاند.
در چشمهٔ شرع کجروم چون خرچنگ
در بیشهٔ دین چو روبهم پر نیرنگ
هوش مصنوعی: در دل قوانین شرع و دین، افرادی چون خرچنگ در آب و روباه در جنگل، با نیرنگ و فریب عمل میکنند.
بر منبرِ علم همچو در کوه پلنگ
در دلقِ کبود همچو در نیل نهنگ
هوش مصنوعی: در بالای منبر علم، مانند پلنگی بر فراز کوه و در پارچهای آبیرنگ، همانند نهنگی در دل دریا.
گر جام طرب به مسند جم زدهایم
جز باده به دست نیست تا دم زدهایم
هوش مصنوعی: ما در این جشن و سرور، تنها به نوشیدن باده مشغولیم و جز این نمیتوانیم چیزی را به دست آوریم.
پیدا شده عالمی و پنهان گشته
تا چشم گشودهایم بر هم زدهایم
هوش مصنوعی: در دنیای امروز، افرادی با دانش و آگاهی زیاد وجود دارند، اما به دلیل محدودیتها و پنهانکاریها قادر به دیده شدن نیستند. تا زمانی که ما چشمانمان را باز کردهایم و به واقعیتها توجه کردهایم، برخی از این دانشمندان در کنار ما بودهاند و فعالیتهای خود را پنهان نگه داشتهاند.
گه شانه کِش طرّهٔ لیلی باشی
گه در سر مجنون همه سودا باشی
هوش مصنوعی: گاه در حالتی هستی که به زیبایی و لطافت لیلی شبیه هستی، و گاه حالتی همچون مجنون داری که درگیر عشق و حسرت است.
گه آینهٔ جمال یوسف گردی
گه آتشِ خرمن زلیخا باشی
هوش مصنوعی: گاهی مانند آینهای باشی که زیبایی یوسف را منعکس میکند و گاهی به مانند آتش خرمن زلیخا که شعلهور و سوزان است.