گنجور

بخش ۴۸ - محوی استرآبادی

و هُوَ کهف الحاج الحرمین الشریفین حاج ملا محمد باقر. آن جناب از اهل استرآباد فرخ بنیاد بود و مدتها در تحصیل علوم عقلی ونقلی کوشیده و کسوت زهد و صلاح پوشیده. آخرالامر طالب صحبت اهل ذوق شد. عمری به خدمت این طایفه رسید و مصاحبت ایشان گزید. مسافرت بسیار کرد و روزگاری به ریاضت به سر آورد، تا به کمالات صوری و معنوی آراسته و از صفات نفسانی پیراسته آمد. سالکی با ریاضات و عارفی با کرامات، صدمات سلوک کشیده و نَشأهٔ جذب چشیده. در تجرید و تفرید وحید و در علوم توحید فرید. مؤمنی محقق و عارفی مدقق بود. گویند اخلاص و ارادت به خدمت حضرت هادی الموحدین و فخرالمجردین حاجی محمد حسن نائینی قُدِّسَ سِرُّهُ داشته و حاجی محمد حسن را نسبت ارادت به حضرت قطب الموحدین حاج عبدالوهاب نائینی بوده و گویند که نسبت ارادت او به جناب میرمحمد تقی شاهی پیوسته و میر به شیخ محمد مؤمن استرآبادی سبزواری که از اکابر مشایخ بوده نسبت ارادت درست کرده. غرض، از معاصرین بود و در آخر عمر در شیراز سکونت نمود. هم در آنجا وفات یافت. گاهی اشعار ساده می‌گفته. این چند بیت از آن جناب است:

غزلیّات
رباعی
هر چند پنهان می‌کنم در سینهٔ خود راز را
گوید که من تنگ آمدم برکش زدل آواز را
تا توانی شو فنا هستی مکن گر رهروی
نکتهٔ کم لفظ گفتم معنیش بسیار بود
ای برادرعرش و فرش و مهر و مه را نیست جان
یوزش درگاه هوش حضرت انسان کنند
گه عرش خدا گویی و گه سوی سماپویی
آنها که تو می‌جویی بر روی زمین باشد
گر باده خرابت کرد هم باده کند آباد
این خانه خرابان را تعمیر چنین باشد
با هم نفس ناجنس یک دم نتوان بودن
بشکن سر وپایش را گر روح امین باشد
در مذهب میخواران هستی نکنی رستی
چون نیست شوی محوی هستی همه این باشد
در کوه طور جذوهٔ ناری پدید شد
وندر درون سینهٔ عشاق کوه نار
سی سال دم ز سبحه زدی بسته تر شدی
یک جرعه نوش کن که ز بندت رها کنم
جایی که مشعل فلکی پی به او نبرد
محوی چراغ عقل در این ره خموش کن
بودم پی گنج و مخزن شاهانه
دیدم که نهفته در دل ویرانه
بشکستن این طلسم شد کار جنون
خواهی که رسی به گنج شو دیوانه
بخش ۴۷ - کوثر هندوستانی: از اعاظم مشایخ سلسلهٔ علیهٔ شطاریّه است که به واسطهٔ جناب سلطان العارفین ابایزید بسطامی از حضرت امام الصامت و الناطق جعفر بن محمدالصادقؑناشی شده. غرض، جناب شاه کوثر از موطن خود مسافرت کرده و روی به سیاحت ملک ایران آورده. به زیارت عتبات عالیات عرش درجات مشرف شده. در آن ولا و سایر ولایات به تربیت طالبان راه طریقت اشتغال داشت. گویند جناب آقا محمد شیرازی قبل از دریافت خدمت جناب سید قطب الدین محمد شیرازی مرشد خود به خدمت آن جناب رسیده و از او ملتمس ذکری گردیده و بعد از ارادت جناب سید نیز گاهی مشغول بدان می‌شده. غرض، از اکابر اهل حال متأخرین بوده و از آن جناب است:بخش ۴۹ - محرم شیرازی: اسمش ضیاءالدین علی محمد. خلف الصدق جناب نورالدین محمد. والد ماجدش از علما و مقدسین و با فقرا و سالکین هم نشین. صلباً از اولاد احفاد شاهرخ و بطناً از سلسلهٔ علیّهٔ صفویه و هم مشرب طایفهٔ جلیلهٔ ذهبیه و مشارالیه همیشه به صحبت اصحاب کمال مشعوف و به محبت ارباب حال مألوف. از مشرب اهل ذوق فیض یاب و اکنون در ریعان شباب، جوانی است افتاده و از نقش تکلف لوح ضمیرش ساده. دلش از قواعد محبت صوری و معنوی باخبر و مدتی در آن ولا از محنت جوانی به جنون مشتهر. غرض، رفیقی است جلیس و همدم و شفیقی است انیس و محرم طریقهٔ فقر و سلوک را می‌پیموده‌و از دسترنج نویسندگی معاش می‌نمود. مولد والدش در کوار مِنْبلوکات شیراز است و تولد آن جناب در شیراز، در همانجا نشو و نما یافته. چندی به جهت فقیر کتابت می‌نمود و ناسخ اول این نسخه نیز او بود. اشعار بسیاری دارد. از غایت پریشانی حال نمودن ندارد.

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و هُوَ کهف الحاج الحرمین الشریفین حاج ملا محمد باقر. آن جناب از اهل استرآباد فرخ بنیاد بود و مدتها در تحصیل علوم عقلی ونقلی کوشیده و کسوت زهد و صلاح پوشیده. آخرالامر طالب صحبت اهل ذوق شد. عمری به خدمت این طایفه رسید و مصاحبت ایشان گزید. مسافرت بسیار کرد و روزگاری به ریاضت به سر آورد، تا به کمالات صوری و معنوی آراسته و از صفات نفسانی پیراسته آمد. سالکی با ریاضات و عارفی با کرامات، صدمات سلوک کشیده و نَشأهٔ جذب چشیده. در تجرید و تفرید وحید و در علوم توحید فرید. مؤمنی محقق و عارفی مدقق بود. گویند اخلاص و ارادت به خدمت حضرت هادی الموحدین و فخرالمجردین حاجی محمد حسن نائینی قُدِّسَ سِرُّهُ داشته و حاجی محمد حسن را نسبت ارادت به حضرت قطب الموحدین حاج عبدالوهاب نائینی بوده و گویند که نسبت ارادت او به جناب میرمحمد تقی شاهی پیوسته و میر به شیخ محمد مؤمن استرآبادی سبزواری که از اکابر مشایخ بوده نسبت ارادت درست کرده. غرض، از معاصرین بود و در آخر عمر در شیراز سکونت نمود. هم در آنجا وفات یافت. گاهی اشعار ساده می‌گفته. این چند بیت از آن جناب است:
هوش مصنوعی: حاج ملا محمد باقر، فردی برجسته و اهل استرآباد است که در طول زندگی‌اش به تحصیل علوم مختلف پرداخته و به زهد و صلاح معروف بوده است. او پس از مدتی، به دنبال هم‌نشینی با اهل ذوق و عرفا برآمد و سال‌ها در کنار آن‌ها به کسب معرفت و تجربه پرداخت. او با ریاضت و مجاهدت در راه سیر و سلوک روحانی، به کمالات ظاهری و باطنی دست یافت و از صفات ناپسند خود دور شده است. معروف بود که در علوم معرفتی و توحیدی جایگاه ویژه‌ای داشت و به عنوان مؤمنی محقق و عارفی مدقق شناخته می‌شد. او ارادت ویژه‌ای به حضرت هادی الموحدین و حاجی محمد حسن نائینی داشت و ارتباط نزدیک با دیگر عرفای معاصر خود برقرار کرده بود. در نهایت، او در شیراز ساکن شد و در همان‌جا درگذشت. در طول زندگی‌اش، اشعار سادهای نیز سروده است.
هر چند پنهان می‌کنم در سینهٔ خود راز را
گوید که من تنگ آمدم برکش زدل آواز را
هوش مصنوعی: من علی‌رغم اینکه سعی می‌کنم رازهایم را در دل نگه دارم، اما دل تنگ و پریشانم و این احساس درونم فریاد می‌زند.
تا توانی شو فنا هستی مکن گر رهروی
نکتهٔ کم لفظ گفتم معنیش بسیار بود
هوش مصنوعی: تا جایی که می‌توانی، خودت را فانی و بی‌اهمیت بدان و به هیچ وجه به هستی‌ات دلبسته نشو. چرا که من نکته‌ای را به زبان آوردم که معنایش بسیار عمیق و فراوان است.
ای برادرعرش و فرش و مهر و مه را نیست جان
یوزش درگاه هوش حضرت انسان کنند
هوش مصنوعی: ای برادر، عرش و فرش و خورشید و ماه هیچ‌کدام به اندازه‌ی عقل و آگاهی انسان اهمیت ندارند. انسان به واسطه‌ی هوش و درک خود، به مقام والایی دست می‌یابد.
گه عرش خدا گویی و گه سوی سماپویی
آنها که تو می‌جویی بر روی زمین باشد
هوش مصنوعی: گاهی به نظر می‌رسد که تو در اوج آسمان‌ها هستی و گاهی دیگر نزدیک به زمین. کسانی که به دنبالش هستی ممکن است در همین دنیای خاکی قرار داشته باشند.
گر باده خرابت کرد هم باده کند آباد
این خانه خرابان را تعمیر چنین باشد
هوش مصنوعی: اگر شراب باعث ویرانی تو شد، همین شراب می‌تواند این خانه ویران را دوباره آباد کند. این وضعیت همیشه وجود دارد.
با هم نفس ناجنس یک دم نتوان بودن
بشکن سر وپایش را گر روح امین باشد
هوش مصنوعی: نمی‌توان برای یک لحظه هم با کسی که ناپاک و نادرست است، همراه شد. اگر روح انسان درست و پاک باشد، باید قطعاً از او فاصله گرفت و او را دور کرد.
در مذهب میخواران هستی نکنی رستی
چون نیست شوی محوی هستی همه این باشد
هوش مصنوعی: اگر در دین و باور میخواران غوطه‌ور شوی، نمی‌توانی از خود رها شوی؛ چرا که وقتی در چنین حالتی قرار می‌گیری، به فراموشی و نابودی واقعی خود می‌رسید و تمام وجودت تحت تاثیر آن قرار می‌گیرد.
در کوه طور جذوهٔ ناری پدید شد
وندر درون سینهٔ عشاق کوه نار
هوش مصنوعی: در کوه طور آتش شعله‌ور شد و در دل عاشقان نیز آتش عاشقی وجود دارد.
سی سال دم ز سبحه زدی بسته تر شدی
یک جرعه نوش کن که ز بندت رها کنم
هوش مصنوعی: سی سال به ذکر و عبادت مشغول بودی و دستت از دنیا کوتاه‌تر شد. حالا فقط کافی است یک جرعه از خمر عشق بنوشی تا از تمام بندهایی که به خود بستی آزاد شوی.
جایی که مشعل فلکی پی به او نبرد
محوی چراغ عقل در این ره خموش کن
هوش مصنوعی: در مکانی که ستاره‌های آسمانی به آن نرسند، چراغ عقل را در این مسیر خاموش کن.
بودم پی گنج و مخزن شاهانه
دیدم که نهفته در دل ویرانه
هوش مصنوعی: من به دنبال گنج و رازهای با ارزش بودم، اما در دل یک ویرانه، چیزی بسیار ارزشمند و نهفته را کشف کردم.
بشکستن این طلسم شد کار جنون
خواهی که رسی به گنج شو دیوانه
هوش مصنوعی: برای شکستن این مانع و رسیدن به گنج، باید دیوانه‌وار تلاش کنی.