اطلاعات
منبع اولیه: تبیان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا آساید دل زارم بنشین
بنشین ای گل به کنارم بنشین
هوش مصنوعی: خود را آرام کن و کنار من بنشین، ای گل، تا دل غمگین من آرام بگیرد.
سوز دل میدانی، بنشین تا بنشانی، آتش دل را
هوش مصنوعی: سوز و درد درونت را میدانی، پس بنشین و بگذار که آتش دلات را به نمایش بگذاری.
یک نفس مرو که جز غم، همنفس ندارم
یار کس مشو که من هم جز تو کس ندارم
هوش مصنوعی: برای یک لحظه نرو که تنها غم را همدم خود دارم، و به کسی دیگر تبدیل نشو، چون من جز تو کسی را ندارم.
ماه من به دامنم بنشین کز غمت ستاره بارم
شکوه ها ز دوریت هر شب با مه و ستاره دارم
هوش مصنوعی: ای ماه من، در آغوشم بنشین؛ زیرا غم تو باعث شده که مانند ستارهها اشک بریزم. هر شب، به یاد دوریات با ماه و ستارهها از دردها و شکایتهایم سخن میگویم.
من چه باشم بسته بندت نیمه جانی صید کمندت آرزومندت
از غمت چون ابر بهارم ای به از گلهای بهاری روی دلبندت
هوش مصنوعی: من در کنار تو احساس و زندگیام را از دست میدهم. در کمند محبتت گرفتار آمدهام و با تمام وجود خواهان تو هستم. از غم دوریات مانند ابر بهاری میشوم و در عین حال عشق و زیباییات برای من بیش از گلهای بهاری ارزشمند است.
ای شمع طرب، سوزم همه شب بنشین که شود طی شب تارم بنشین، به کنارم بنشین
هوش مصنوعی: ای شمع خوشی، من شب را در آتش عشق میسوزم. بنشین تا با هم این شب تار را سپری کنیم، کنارم بمان و همراهی کن.
مرو مرو که بی تابم من
درون آتش و آبم من
هوش مصنوعی: نرو، نرو که من در حال حاضر خیلی بیتاب و restless هستم، مانند آتش و آبی که در درونم جاری است.
دامنم، ز اشک غم تر باشد
خارم ای گل، بستر باشد
هوش مصنوعی: دست من از اشک های غم پر شده و درد و رنج من به اندازهای زیاد است که به نظر میرسد در میان خارها خوابیدهام. ای گل، این حال من بستر غم و اندوه است.
بیا بیا که نوشم جامی ستانم از دهانت کامی، طره تو بوسه باران سازم
هوش مصنوعی: بیا که برایت جامی مینوشم و از لبانت لذتی میبرم، موهایت را چنان بوسه میزنم که پر از باران شود.
گه جان یابم
گه جان بازم
هوش مصنوعی: گاهی جان تازهای مییابم و گاهی باز به زندگی قبلیام برمیگردم.
مه فتنه گرم چه روی ز برم؟ چون ز دلداری آمدی باری،
هوش مصنوعی: ماهِ زیبایی که با جذابیتش مرا شگفت زده کرده، چه نازی دارد که از جلویم دور شود؟ چون تو برای آرامکردن دل من آمدی، پس حالا چه میگویی؟
تا به پایت جان، بسپارم بنشین
به کنارم بنشین.
هوش مصنوعی: تا جانم را فدای تو کنم، کنارم بنشین و با من باش.
حاشیه ها
1403/11/28 18:01
جعفر عسکری
روح بانو دلکش، رهی معیری و مهدی خالدی شاد بابت ساختن چنین آهنگ ماندگاری! 🖤🖤🖤
تا آساید دل زارم بنشین
بنشین ای گل! به کنارم بنشین
سوز دل میدانی، بنشین تا بنشانی، آتش دل را
یک نفس مرو که جز غم، همنفس ندارم
یار کس مشو که من هم، جز تو کس ندارم
ای پری! بِنه به یکسو، ناز و دلفریبی
تا نصیبی از تو یابد، جان بینصیبی
ماه من! به دامنم بنشین، کز غمت ستارهبارم
شکوهها ز دوریَت هر شب، با مه و ستاره دارم
من چه باشم؟ بستهی بندت، نیمهجانی، صید کمندت، آرزومندت
از غمت چون ابر بهارم، ای بِه از گلهای بهاری! روی دلبندت
ای شمع طرب! سوزم همه شب، بنشین که شود طی شب تارم بنشین، به کنارم بنشین
مرو مرو! که بی تابم من
درون آتش و آبم من
دامنم ز اشک غم، تر باشد
خارم ای گل! بستر باشد
بیا بیا! که نوشم جامی، ستانم از دهانت کامی، طرهی تو بوسهباران سازم
گه جان یابم، گه جان بازم
مه فتنهگرم! چو رَوی ز برَم چون ز دلداری آمدی باری
تا به پایت، جان بسِپارم بنشین، به کنارم بنشین