گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳

دگر باره شد از تاراج بهمن
تهی از سبزه و گل راغ و گلشن
پریرویان ز طرف مرغزاران
همه یکباره بر چیدند دامن
خزان کرد آنچنان آشوب بر پای
که هنگام جدل شمشیر قارن
ز بس گردید هر دم تیره ابری
حجاب چهرهٔ خورشیدی روشن
هوا مسموم شد چون نیش کژدم
جهان تاریک شد چون چاه بیژن
بنفشه بر سمن بگرفت ماتم
شقایق در غم گل کرد شیون
سترده شد فروغ روی نسرین
پریشان گشت چین زلف سوسن
بباغ افتاد عالم سوز برقی
بیکدم باغبان را سوخت خرمن
خسک در خانهٔ گل جست راحت
زغن در جای بلبل کرد مسکن
بسختی گشت همچون سنگ خارا
بباغ آن فرش همچون خز ادکن
سیه بادی چو پر آفت سمومی
گرفت اندر چمن ناگه وزیدن
به بیباکی بسان مردم مست
به بدکاری بکردار هریمن
شهان را تاج زر بربود از سر
بتان را پیرهن بدرید بر تن
تو گوئی فتنه‌ای بد روح فرسا
تو گوئی تیشه‌ای بد بیخ بر کن
ز پای افکند بس سرو سهی را
بیک نیرو چو دیو مردم افکن
بهر سوئی، فسرده شاخ و برگی
بپرتابید چون سنگ فلاخن
کسی بر خیره جز گردون گردان
نشد با دوستدار خویش دشمن
به پستی کشت بس همت بلندان
چنان اسفندیار و چون تهمتن
نمود آنقدر خون اندر دل کوه
که تا یاقوت شد سنگی به معدن
در آغوش ز می بنهفت بسیار
سر و بازو و چشم و دست و گردن
در این ناوردگاه آن به که پوشی
ز دانش مغفر و از صبر جوشن
چگونه بر من و تو رام گردد
چو رام کس نگشت این چرخ توسن
مرو فارغ که نبود رفتگان را
دگر باره امید بازگشتن
مشو دلبستهٔ هستی که دوران
هر آنرا زاد، زاد از بهر کشتن
بغیر از گلشن تحقیق، پروین
چه باغی از خزان بودست ایمن

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دگر باره شد از تاراج بهمن
تهی از سبزه و گل راغ و گلشن
هوش مصنوعی: دوباره بهمن (فصل سرما) خزانی شده و باغ و گلستان از سبزه و گل خالی است.
پریرویان ز طرف مرغزاران
همه یکباره بر چیدند دامن
هوش مصنوعی: زیبایان از سوی دشت‌ها به طور ناگهانی دامن خود را برداشتند.
خزان کرد آنچنان آشوب بر پای
که هنگام جدل شمشیر قارن
هوش مصنوعی: خزان به قدری شور و هیاهو به پا کرده است که انگار در زمان جنگ، صدای شمشیرها به گوش می‌رسد.
ز بس گردید هر دم تیره ابری
حجاب چهرهٔ خورشیدی روشن
هوش مصنوعی: به خاطر پر شدن آسمان از ابرهای تیره، چهرهٔ درخشان خورشید همیشه پنهان شده است.
هوا مسموم شد چون نیش کژدم
جهان تاریک شد چون چاه بیژن
هوش مصنوعی: هوا آلوده و ناپاک شده است، مانند نیش زهرآگین کژدم. دنیا به اندازه‌ای تیره و ناامیدکننده شده که همچون چاهی عمیق و تاریک می‌نماید.
بنفشه بر سمن بگرفت ماتم
شقایق در غم گل کرد شیون
هوش مصنوعی: بنفشه به خاطر غم شقایق بر سمن سایه افکنده و در اندوه گل، شیون می‌کند.
سترده شد فروغ روی نسرین
پریشان گشت چین زلف سوسن
هوش مصنوعی: نور و زیبایی چهرهٔ نسرین محو شده و چین و خواب زلف سوسن به هم ریخته و بی‌نظم شده است.
بباغ افتاد عالم سوز برقی
بیکدم باغبان را سوخت خرمن
هوش مصنوعی: در باغ، ناگهان رعد و برق بسیار شدیدی به پاخاست که باعث آتش گرفتن محسوس و شدید محصول باغبان شد.
خسک در خانهٔ گل جست راحت
زغن در جای بلبل کرد مسکن
هوش مصنوعی: در خانهٔ گل، خسک به دنبال آرامش می‌گردد و زغن در جایی که بلبل است، سکونت می‌کند.
بسختی گشت همچون سنگ خارا
بباغ آن فرش همچون خز ادکن
هوش مصنوعی: به سختی مانند سنگی محکم برای ورود به باغی فرش گرانبها و نرم مانند خز در نظر گرفته شده است.
سیه بادی چو پر آفت سمومی
گرفت اندر چمن ناگه وزیدن
هوش مصنوعی: باد سیاهی مانند بادی گرم و سوزان ناگهان در چمن وزیدن گرفت.
به بیباکی بسان مردم مست
به بدکاری بکردار هریمن
هوش مصنوعی: مانند فردی که جرأت و شهامت دارد و به اندازه‌ی مستی بی‌پروا است، به بدی‌ها و ناپسندی‌ها اقدام می‌کند.
شهان را تاج زر بربود از سر
بتان را پیرهن بدرید بر تن
هوش مصنوعی: پادشاهان را تاج زرین از سر برداشتند و پیراهن‌های بتان را دریدند.
تو گوئی فتنه‌ای بد روح فرسا
تو گوئی تیشه‌ای بد بیخ بر کن
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که تو یک بلای دشوار و آزاردهنده هستی، انگار که با تیشه‌ای به ریشه‌ها و بنیادها آسیب می‌زنی.
ز پای افکند بس سرو سهی را
بیک نیرو چو دیو مردم افکن
هوش مصنوعی: با یک قدرت فوق‌العاده، سرو بلند و زیبایی را به زمین انداخت، مانند دیوی که انسان‌ها را از پا می‌کند.
بهر سوئی، فسرده شاخ و برگی
بپرتابید چون سنگ فلاخن
هوش مصنوعی: در هر جهتی، شاخ و برگ‌ها به شدت و به مانند سنگی که از فلاخن پرتاب می‌شود، به اطراف پراکنده شدند.
کسی بر خیره جز گردون گردان
نشد با دوستدار خویش دشمن
هوش مصنوعی: هیچ‌کس جز گردشگران آسمان، جز دچار حیرت در عشق، با دوستان خود دشمن نشد.
به پستی کشت بس همت بلندان
چنان اسفندیار و چون تهمتن
هوش مصنوعی: همت بلند و اراده قوی افراد برتر و بزرگ مانند اسفندیار و تهمتن، به زمین و پستی همت نمی‌زند. یعنی افراد با اراده و با عزت نفس به راحتی از مشکلات و پایین آمدن در زندگی عبور می‌کنند.
نمود آنقدر خون اندر دل کوه
که تا یاقوت شد سنگی به معدن
هوش مصنوعی: خون و اندوهی که در دل کوه نشسته، آنقدر زیاد است که باعث شده سنگی به مانند یاقوت در معدن شکل بگیرد.
در آغوش ز می بنهفت بسیار
سر و بازو و چشم و دست و گردن
هوش مصنوعی: در آغوش شراب، به دلخواه و شوق، فراوان از زیبایی‌ها و جذابیت‌ها وجود دارد؛ سر و دست و چشم و گردن همگی در این شادی و لذت جمع شده‌اند.
در این ناوردگاه آن به که پوشی
ز دانش مغفر و از صبر جوشن
هوش مصنوعی: در این میدان نبرد، بهتر است که از دانش به عنوان کلاه‌خود و از صبر به عنوان زره استفاده کنی.
چگونه بر من و تو رام گردد
چو رام کس نگشت این چرخ توسن
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است ما در این دنیا به آرامش برسیم، در حالی که هیچ کس دیگر نتوانسته است با این سرنوشت سخت سازگار شود؟
مرو فارغ که نبود رفتگان را
دگر باره امید بازگشتن
هوش مصنوعی: برو و بی‌خیال باش، چون کسانی که رفته‌اند دیگر امیدی به بازگشتشان نیست.
مشو دلبستهٔ هستی که دوران
هر آنرا زاد، زاد از بهر کشتن
هوش مصنوعی: دل به دنیا نبند، زیرا هر لحظه‌ای که می‌گذرد، دنیای تازه‌ای به وجود می‌آید که هدفش از بین بردن موجودات است.
بغیر از گلشن تحقیق، پروین
چه باغی از خزان بودست ایمن
هوش مصنوعی: جز گلشن تحقیق، هیچ باغی در پاییز، از نظر امنیت و آرامش جایی نداشته است.

خوانش ها

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳ به خوانش مریم فقیهی کیا
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1389/11/24 11:01
غلامحسین

به نظرمیرسد درمصراع دوم بیت چهارم "خورشید" ودر مصراع اول بیت بیستم "زمین" صحیح است

1397/04/25 14:06
ندا

مغفر = کلاهخود

1401/11/05 19:02
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

سلام

این قصیده متاثر از شاهنامه بوده است چون خزانِ این دنیا به آوردگاه تشبیه شده است. کلماتِ پرتکرار و شاخصِ شاهنامه نظیر قارن, بیژن, تهمتن, اسفندیار, جوشن, مغفر, شمشیر, شهان, زر, فلاخن, دیو... قابل تامل است.

درود بیکران به روانِ پاکِ فردوسی پاکزاد که با فدا کردنِ زندگی و دارایی خود, زبان و فرهنگ باستانی ما را حفظ کرد.