گنجور

غزل شمارهٔ ۴۶

رخ خوب خویشتن را به چه پوشی از نظرها؟
که به حسرت تو رفتن بدو دیده خاک درها
برت آمدیم یک دم، ز برای دست بوسی
چو ملول گشتی از ما، ببریم درد سرها
تو به ناز خفته هرشب، ز منت خبر نباشد
که زخون دیده گریم ز غمت به رهگذرها
عجب آمدم که: بعضی ز تو غافلند، مردم
مگر از ره بصارت خللیست در بصرها؟
نتوانم از خجالت که: بر تو آورم جان
که شنیدم: التفاتی نکنی به مختصرها
ز لبت نبات خیزد، چو به خنده برگشایی
بهل این شکر فروشی، که بسوختی جگرها
بر آن کمان ابرو دل اوحدی چه سنجد؟
که به زخم تیر مژگان بشکافتی سپرها

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رخ خوب خویشتن را به چه پوشی از نظرها؟
که به حسرت تو رفتن بدو دیده خاک درها
هوش مصنوعی: چرا چهره زیبا و دلنشین خود را از دید دیگران پنهان می‌کنی؟ زیرا برای دیدن تو، حتی خاک درب‌ها به حسرت افتاده است.
برت آمدیم یک دم، ز برای دست بوسی
چو ملول گشتی از ما، ببریم درد سرها
هوش مصنوعی: به محض این که به دیدارت آمدیم و خواستیم دستت را ببوسیم، وقتی از ما خسته شدی، ما نیز در پی آن هستیم که مشکلات و دردسرها را فراموش کنیم.
تو به ناز خفته هرشب، ز منت خبر نباشد
که زخون دیده گریم ز غمت به رهگذرها
هوش مصنوعی: تو هر شب در خواب ناز به سر می‌بری و از غم‌های من خبر نداری؛ من از درد و اشک چشمانم بی‌خبر در کوچه‌ها گریه می‌کنم.
عجب آمدم که: بعضی ز تو غافلند، مردم
مگر از ره بصارت خللیست در بصرها؟
هوش مصنوعی: تعجب می‌کنم که بعضی از مردم نسبت به تو بی‌توجه هستند، آیا ممکن است بینایی آنها دچار مشکلی شده باشد؟
نتوانم از خجالت که: بر تو آورم جان
که شنیدم: التفاتی نکنی به مختصرها
هوش مصنوعی: نمی‌توانم از شرم این را به تو بگویم که جانم را فدای تو کنم، چون شنیدم که به چیزهای کوچک توجهی نداری.
ز لبت نبات خیزد، چو به خنده برگشایی
بهل این شکر فروشی، که بسوختی جگرها
هوش مصنوعی: از لبانت عطر شیرینی به مشام می‌رسد، وقتی که با لبخند آن‌ها را باز می‌کنی. ای کاش این شکرینی را از تو بگیرند، زیرا سختی و درد زیادی در دل‌ها ایجاد کرده‌ای.
بر آن کمان ابرو دل اوحدی چه سنجد؟
که به زخم تیر مژگان بشکافتی سپرها
هوش مصنوعی: چگونه می‌توان دل اوحدی را با کمان ابروی معشوق سنجید، در حالی که آنچنان تیر مژگانی را در چشم‌ها دارد که می‌تواند سپرهای محکم را پاره کند؟

حاشیه ها

1393/02/23 01:04
امین کیخا

لت دوم بیت اول باید رفتم درست باشد بجای رفتن

1395/08/19 20:11
ابراهیم

با حاشیه اول موافقم، خنده هم بای به خنده باشد از نظر وزن شعری!

1397/01/29 09:03
محمود طیب

پاره ی نخست بیت ششم اینجور درسته:
ز لبت نبات خیزد ، چو به خنده لب گشایی...
اینجور درسته چون شکستگی وزن هم داره.
احتمالا اشتباه نسخه نویسان بوده در طول تاریخ.

1397/07/02 00:10
مهدی پژوهنده

به نظر می رسد در بیت پنجم " محتَضَرها " صحیح باشد؛ به قرینه ی عبارت " آوردنِ جان" در مصرع نخست . هر چند که باید با نگاهی انتقادی ، نُسَخ معتبر را هم مورد عنایت قرار داد.

1397/07/02 01:10
محسن.۲

نه مهدی جان ، همان مختصر ها درست است
نتوانم از خجالت که: بر تو آورم جان
که شنیدم: التفاتی نکنی به مختصرها
منظورش جان مختصری ست که تقدیم کند.
سعدی نیز همین مانا را آورده:
مقدور من سریست که در پایت افکنم
گر زآنکه التفات بدین مختصر کنی