گنجور

باب سی و نهم - در ولایتْ

قالَ اللّهُ تَعالی اَلا اِنَّ اَوْلِیَاءَ اللّهِ لاخَوفٌ عَلَیْهِمْ ولاهُمْ یَحزَنُونَ.

عایشه گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْها که پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خبر داد از حَقّ سُبْحانَهُ وَتَعالی که گفت هر کی ولیّی را ازان من برنجاند با من بجنگ بیرون آمده باشد و بنده بمن تقرّب نکند بهیچ چیز بهتر از گزاردن آنچه بر وی فریضه کرده ام و بنده بمن تقرّب می نماید بنوافل تا آنگاه که ویرا دوست خویش گیرم.

استاد امام ابوالقاسم رَحِمَهُ اللّهُ گوید ولی را دو معنی است یکی آنک حق سُبْحانَهُ وَتَعالی متولّی کار او بود چنانک خبر داد و گفت وهُوَ یَتَولَّی الصّالِحینَ و یک لحظه او را بخویشتن باز نگذارد بلکه او را حق عَزَّاسْمُهُ در حمایت و رعایت خود بدارد. و دیگر معنی آن بود که بنده بعبادت و طاعت حق سُبْحَانَهُ وَتَعالی قیام نماید بر دوام و عبادت او بر توالی باشد که هیچ گونه بمعصیت آمیخته نباشد و این هر دو صفت راجب بود تا ولی ولی باشد و واجب بود ولی را قیام نمودن بحقوق حق سُبْحانَهُ وَتَعالی بر استقصا و استیفاء تمام و دوام نگاه داشت خدای او را در نیک و بد.

و از شرائط ولی آنست که محفوظ بود همچنانک از شرط نبی آن بود که معصوم بود و هرکس که شرع بر وی اعتراض کند او مغرور بود و فریفته.

از استاد ابوعلی شنیدم رَحِمَهُ اللّهُ که گفت ابویزید بسطامی را صفت کردند که فلان جای مردی پدیدار آمده است که بولایت می گوید بویزید قصد او کرد تا او را ببیند چون بمسجدِ آن مرد رسید بنشست، اندر انتظار او، مرد بیرون آمد و اندر آن مسجد آب دهن بینداخت، بویزید بازگشت و بر وی سلام نکرد و گفت این مردی است که ادبی از آداب شرع نگاه نمیدارد چگونه امین بود بر اسرار حق سبحانه وتعالی.

بدانک خلافست در آنک روا بود که ولی داند که او ولی هست یا نه.

گروهی گفته اند روا نبود، بحکم آنک بچشم حقارت بخویشتن نگرد و اگر چیزی بر وی پیدا آید از کرامات، ترسد که آن مکری بود و دل وی پر بیم بود دائم، از بیم آنک از آن درجه بیفتد و عاقبت وی بخلاف حال وی بود.

و گروهی از پیران طائفه برین اند که چنین بود و اگر بذکر آن مشغول باشیم از حد اختصار بیرون آئیم و پیران که ما دیدیم برین بودند که باید ولی نداند که او ولیست، یکی از آن استاد ابوبکر فورک رَحِمَهُ اللّهُ است.

و گروهی از ایشان گفته اند روا بود که ولی داند که او ولیست و از شرط تحقیق ولایت نیست اندر حال، وفاء در مآل پس اگر این شرط بود روا بود که حق او را تخصیص کند بکرامتی که آن تعریفی بود از حق تعالی او را برآنک عاقبت او نیک خواهد بود از بهر آنک گفته اند ایمان بکرامات اولیا واجبست. و ولی اگرچه خوف عاقبت از وی برخیزد آنچه او در آنست از هیبت و تعظیم و اجلال حقّ سُبْحانَهُ وَتَعالی در حال سختر و تمامتر باشد زیرا که اندکی از تعظیم و هیبت او را چنان شکسته اند که بسیاری از خوف نکند و چون رسول صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ گفت که عَشَرةٌ فِی الْجَنَّةِ ده کس از اصحاب من در بهشت خواهند بود این ده گانه، لامحاله او را راست گوی دانستند و سلامت عاقبت خویش بشناختند و آن در حال ایشان هیچ نقصان پیدا نیاورد زیرا که شرط صحّت معرفت بنبوّت، ایستادن بود بر حدّ معجزه و علم حقیقت کرامات ازین جمله بود و اگر چنان بود که چیزی بیند از جملۀ کرامات، نتواند تا جدا باز نکند میان او و آنچه غیر کرامات بود چون چیزی بدید از آن اندر حال، بدانست که او بر حق است پس روا بود که بداند که عاقبت او هم برین جمله خواهد بود و این شناخت، کراماتیست او را و اثبات کرامات اولیاء صحیح است و حکایات قوم بسیارست که دلیل کند بر آنک گفته ایم چنانکه طرفی از آن یاد کرده آید اندر باب کرامات اولیاء اِنْ شاءَ اللّهُ.

و گروهی ازین پیران که ما دیدیم برین بودند یکی از ایشان استاد ابوعلی رَحِمَهُ اللّهُ.

و گویند ابراهیم ادهم بمردی گفت خواهی تو از جملۀ اولیا باشی گفت خواهم گفت اندر هیچ چیز دنیا رغبت مکن و نه اندر آخرت و با خدای گرد و نفس خویش فارغ دار ویرا و روی بدو کن تا بر تو اقبال کند و ترا ولی خویش کند.

یحیی بن معاذ گوید اندر صفت اولیاء بندگانی باشند بلباس انس پوشیده پس از آنک رنجها دیده باشند و مجاهدتهای بسیار کشیده تا بمقام ولایت رسیده باشند.

از ابویزید بسطامی حکایت کنند که گفت اولیاء خدای تعالی عروسان خدای باشند عَزَّوَجَلَّ و عروسان نبینند مگر محرمان و ایشان نزدیک او باشند پوشیده، اندر حجلهاء انس، ایشانرا نه اندر دنیا بینند و نه در آخرت.

از ابوبکر صَیْدَلانی شنیدم رَحِمَهُ اللّهُ که مردی بود بصلاح گفت وقتی لوح سر گور ابوبکر طَمَستانی نیکو می کردم و نام او را در آنجا می کندم و هر باری از سر گورش برکندندی و ببردندی و از هیچ گور دیگر بنبردندی و من عجب بماندم، استاد ابوعلی دقّاق را از آن حال پرسیدم گفت این پیر پنهانی اندر دنیا اختیار کرده بود و تو میخواهی که ویرا بلوح مشهور گردانی و حقّ تَعالی نمی خواهد مگر آنک گور او پنهان باشد همچنانک او خواست که در میان مردمان پوشیده بود.

ابوعثمان مغربی گوید ولی مشهور بود ولیکن مفتون نبود.

از شیخ ابوعبدالرّحمن سُلَمی شنیدم که گفت اولیا را سؤال نبود فرومردگی بود و گداختگی و هم از وی شنیدم که نهایت اولیا بدایت پیغمبران بود.

سهل بن عبداللّه گوید ولی آن بود که افعال او موافق شرع بود پیوسته.

یحیی بن معاذ گوید ولی مرائیی و منافقی نکند و ازین سبب دوستان او کم باشند.

ابوعلی جوزجانی گوید ولی آن بود که از حال خویش فانی بود و بمشاهدت حق باقی بود و حق متولّی اعمال او بود، انوار تولّی برو پیوسته گردد، او را بخود هیچ اخبار نباشد و با غیر خدای قرارش نباشد.

ابویزید گوید حظِّ اولیا اندر تفاوت درجات ایشان از چهار نامست و قیام هر فرقتی از ایشان بنامیست از آن نامها و آن قول خدای است عَزَّوَجَلَّ، هُوَ الاَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظّاهِرُ والْباطِنُ هر که حظِّ او نام ظاهر بود بعجائب قدرت او نگران بود و هر که حظِّ او از نام باطن بود او نگران بود بآنچه رود در سرّ از انوار او، هر که حظّ او از نام اوّل بود شغل او باز آن بود که اندر سبقت رفته باشد و هر که حظِّ او ازین نامها آخر باشد شغل او بمستقبل بسته بود بآنچه خواهد بود و هرکسی را ازین کشف بر قدر طاقت او بود مگر آنک حقّ سُبْحَانَهُ وَتَعالی او را نگاه دارد و متوّلی او بود.

قول ابویزید اشارت است بدانکه خاصگان بندگان او ازین اقسام برگذشته باشند نه اندر ذکر عاقبت باشند و نه اندر ذکر سابقت و نه بآنچه بایشان درآید مشغول گردند، اصحاب حقائق از صفت خلق محو باشند چنانکه خداوند تعالی گوید وتَحْسَبُهُمْ اَیقاظاً وهُمْ رُقودٌ.

یحیی بن معاذ گوید اولیا اسپر غمهای خدای اند اندر زمین، صدّیقان ایشانرا می بویند، بوی ایشان بدل ایشان می رسد، مشتاق میگردند بخداوند خویش و عبادت زیادت همی کنند بر تفاوت اخلاق خویش.

و گفته اند ولی را سه علامت بود، بخدای مشغول بود و فرارش با خدای بود و همّت وی خدای بود.

خرّاز گوید چون خداوندتعالی خواهد که بندۀ را بدرجۀ اولیا رساند درِ ذکرِ بروی گشاده گرداند، چون راحت ذکر بیابد درِ قرب برو باز گشاید پس او را بمجلس انس برد پس بر کرسی توحید نشاند پس حجابها ازوی برگیرد و اندر سرای فردانیّت فرود آرد و جلال و عظمت بر وی کشف کند چشمش بر جلال و عظمت افتد از خود فانی گردد اندر نگاه داشت خدای افتد و از دعویهای نفس بیرون آید.

و گفته اند ولی را خوف نباشد زیرا که خوف چشم داشتن مکروهی بود که اندر عاقبت برو فرود آید یا فوت دوستی را منتظر بود اندر عاقبت ولی ابن وقت بود ویرامستقبل نبود تا از چیزی ترسد و همچنانک ویرا خوف نبود رجا نیز نبود، زیرا که از رجا انتظار حاصل آمدن دوستی بود یا مکروهی ازو کشف کنند که آنرا منتظر بود و این بُدو اُم وقت بود و همچنین اندوه نبود بر وی زیرا که اندوه از ناموافقی وقت بود و هر که اندرو روشنائی رضا بود و اندر راحت موافقت بود او را اندوه از کجا اید خدای عَزَّوَجَلَّ میگوید اَلا اِنَّ اَوْلِیاءَ اَللّهِ لاخَوفٌ عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنونَ.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قالَ اللّهُ تَعالی اَلا اِنَّ اَوْلِیَاءَ اللّهِ لاخَوفٌ عَلَیْهِمْ ولاهُمْ یَحزَنُونَ.
هوش مصنوعی: خداوند متعال فرموده است: آگاه باشید که دوستان خدا هیچ ترسی نخواهند داشت و غمگین نخواهند شد.
عایشه گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْها که پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خبر داد از حَقّ سُبْحانَهُ وَتَعالی که گفت هر کی ولیّی را ازان من برنجاند با من بجنگ بیرون آمده باشد و بنده بمن تقرّب نکند بهیچ چیز بهتر از گزاردن آنچه بر وی فریضه کرده ام و بنده بمن تقرّب می نماید بنوافل تا آنگاه که ویرا دوست خویش گیرم.
هوش مصنوعی: عایشه می‌گوید که پیامبر اکرم (ص) خبر داده است که خداوند متعال فرموده است: هر کسی که یکی از دوستان من را برنجاند، با من در جنگ است. و هیچ بنده‌ای به من نزدیک نمی‌شود مگر با انجام واجباتی که بر او واجب کرده‌ام. و بنده به من نزدیک می‌شود با انجام اعمال نیکی تا آنجا که او را به عنوان دوست خود بپذیرم.
استاد امام ابوالقاسم رَحِمَهُ اللّهُ گوید ولی را دو معنی است یکی آنک حق سُبْحانَهُ وَتَعالی متولّی کار او بود چنانک خبر داد و گفت وهُوَ یَتَولَّی الصّالِحینَ و یک لحظه او را بخویشتن باز نگذارد بلکه او را حق عَزَّاسْمُهُ در حمایت و رعایت خود بدارد. و دیگر معنی آن بود که بنده بعبادت و طاعت حق سُبْحَانَهُ وَتَعالی قیام نماید بر دوام و عبادت او بر توالی باشد که هیچ گونه بمعصیت آمیخته نباشد و این هر دو صفت راجب بود تا ولی ولی باشد و واجب بود ولی را قیام نمودن بحقوق حق سُبْحانَهُ وَتَعالی بر استقصا و استیفاء تمام و دوام نگاه داشت خدای او را در نیک و بد.
هوش مصنوعی: استاد امام ابوالقاسم رحمت‌الله می‌فرمایند که ولی دو معنا دارد. نخست، این که خداوند متعال سرپرستی امور او را به عهده دارد، چنان که در قرآن آمده است: «او سرپرست صالحان است» و هرگز او را به حال خود رها نمی‌کند و در حمایت و مراقبت خود قرار می‌دهد. معنی دوم این است که بنده باید به عبادت و اطاعت از خداوند متعال قیام کند و این عبادت باید پیوسته و خالص باشد و هیچ آلودگی به معصیت نداشته باشد. این دو صفت باید در ولی وجود داشته باشد تا او به عنوان ولی شناخته شود و لازم است که ولی به حقوق حق متعال با دقت و تمامیت عمل کند و همواره خداوند را در نیک و بد نگه‌دارد.
و از شرائط ولی آنست که محفوظ بود همچنانک از شرط نبی آن بود که معصوم بود و هرکس که شرع بر وی اعتراض کند او مغرور بود و فریفته.
هوش مصنوعی: یکی از شرایط ولی این است که او باید در حفاظت و نگهداری باشد، درست مانند شرط نبی که معصوم و معصوم از خطا باشد. هرکس که بر او ایراد شرعی بگیرد، در واقع در دام فریب و اغوا قرار گرفته است.
از استاد ابوعلی شنیدم رَحِمَهُ اللّهُ که گفت ابویزید بسطامی را صفت کردند که فلان جای مردی پدیدار آمده است که بولایت می گوید بویزید قصد او کرد تا او را ببیند چون بمسجدِ آن مرد رسید بنشست، اندر انتظار او، مرد بیرون آمد و اندر آن مسجد آب دهن بینداخت، بویزید بازگشت و بر وی سلام نکرد و گفت این مردی است که ادبی از آداب شرع نگاه نمیدارد چگونه امین بود بر اسرار حق سبحانه وتعالی.
هوش مصنوعی: از استاد ابوعلی شنیدم که گفتند ابویزید بسطامی در جایی توصیف شده که مردی در آنجا ظاهر شده است. ابویزید تصمیم گرفت او را ببیند. وقتی به مسجد آن مرد رسید، نشسته و منتظر او ماند. مرد از مسجد خارج شد و در آنجا آب دهانش را انداخت. ابویزید به سمت خود برگشت و به او سلام نکرد و گفت: "این مرد به آداب شرع توجه ندارد، چگونه می‌تواند به اسرار خداوند اعتماد داشته باشد؟"
بدانک خلافست در آنک روا بود که ولی داند که او ولی هست یا نه.
هوش مصنوعی: این نادرست است که اجازه داده شود کسی بداند که ولی (ولی‌عهد یا ولی‌فقیه) هست یا نه.
گروهی گفته اند روا نبود، بحکم آنک بچشم حقارت بخویشتن نگرد و اگر چیزی بر وی پیدا آید از کرامات، ترسد که آن مکری بود و دل وی پر بیم بود دائم، از بیم آنک از آن درجه بیفتد و عاقبت وی بخلاف حال وی بود.
هوش مصنوعی: برخی افراد بر این باورند که نباید به خود با چشم حقارت نگریست و اگر ویژگی‌های خاصی در خود ببینی، نباید از آن بترسی چرا که ممکن است به نظر بیاید که این موضوع فریبکاری است. این افراد همواره نگرانند که مبادا از مقام خود سقوط کنند و در انتها به وضعیتی برعکس آنچه اکنون دارند، دچار شوند.
و گروهی از پیران طائفه برین اند که چنین بود و اگر بذکر آن مشغول باشیم از حد اختصار بیرون آئیم و پیران که ما دیدیم برین بودند که باید ولی نداند که او ولیست، یکی از آن استاد ابوبکر فورک رَحِمَهُ اللّهُ است.
هوش مصنوعی: گروهی از پیران این طایفه این‌گونه بودند و اگر بخواهیم به ذکر آن بپردازیم، از حد اختصار خارج می‌شویم. پیرانی که ما دیدیم، به این صورت بودند که ولی نباید بداند که ولی است. یکی از آن استادان، ابوبکر فورک رحمه‌الله بود.
و گروهی از ایشان گفته اند روا بود که ولی داند که او ولیست و از شرط تحقیق ولایت نیست اندر حال، وفاء در مآل پس اگر این شرط بود روا بود که حق او را تخصیص کند بکرامتی که آن تعریفی بود از حق تعالی او را برآنک عاقبت او نیک خواهد بود از بهر آنک گفته اند ایمان بکرامات اولیا واجبست. و ولی اگرچه خوف عاقبت از وی برخیزد آنچه او در آنست از هیبت و تعظیم و اجلال حقّ سُبْحانَهُ وَتَعالی در حال سختر و تمامتر باشد زیرا که اندکی از تعظیم و هیبت او را چنان شکسته اند که بسیاری از خوف نکند و چون رسول صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ گفت که عَشَرةٌ فِی الْجَنَّةِ ده کس از اصحاب من در بهشت خواهند بود این ده گانه، لامحاله او را راست گوی دانستند و سلامت عاقبت خویش بشناختند و آن در حال ایشان هیچ نقصان پیدا نیاورد زیرا که شرط صحّت معرفت بنبوّت، ایستادن بود بر حدّ معجزه و علم حقیقت کرامات ازین جمله بود و اگر چنان بود که چیزی بیند از جملۀ کرامات، نتواند تا جدا باز نکند میان او و آنچه غیر کرامات بود چون چیزی بدید از آن اندر حال، بدانست که او بر حق است پس روا بود که بداند که عاقبت او هم برین جمله خواهد بود و این شناخت، کراماتیست او را و اثبات کرامات اولیاء صحیح است و حکایات قوم بسیارست که دلیل کند بر آنک گفته ایم چنانکه طرفی از آن یاد کرده آید اندر باب کرامات اولیاء اِنْ شاءَ اللّهُ.
هوش مصنوعی: عده‌ای بر این باورند که ولی (ولی خدا) باید بداند که ولی است و نیازی به تحقیق در این باره نیست. وفای او به تعهداتش در آینده تعیین‌کننده است. اگر این شرط در نظر گرفته شود، این امر منطقی است که حق خداوند او را با کرامت‌هایی که برآمده از مقام بالای اوست، به ویژه به این دلیل که عاقبت او خوب خواهد بود، مورد اختصاص قرار دهد. اعتقاد به کرامات اولیا به عنوان یک واجب شناخته شده است. حتی اگر ولی از عاقبت خویش هراسان باشد، آنچه بر او می‌گذرد از عظمت و احترام به حق تعالی قوی‌تر و کامل‌تر خواهد بود، زیرا برخی از این تعظیم‌ها به قدری عمیق است که دیگران را از ترس دور می‌کند. وقتی که پیامبر اسلام فرمود که ده نفر از اصحابش به بهشت خواهند رفت، همه دانستند که او راست می‌گوید و این اطمینان به سلامت عاقبتشان را کم‌نزار نکرد. شرط صحت شناخت از نبوت ایستادن بر معجزات است و علم به حقیقت کرامات نیز در این راستا قرار دارد. اگر شخصی چیزی را ببیند که از کرامات است، نمی‌تواند بدون تفکیک آن را از دیگر امور بپذیرد. او باید بداند که بر حق است و به همین خاطر ممکن است بداند که عاقبت او نیز به همین منوال خواهد بود. این شناخت، نشانه‌ای از کرامت اوست و اثبات کرامات اولیا صحیح است و داستان‌های زیادی در این زمینه وجود دارد که بر این نکته دلیلی قوی ارائه می‌دهد.
و گروهی ازین پیران که ما دیدیم برین بودند یکی از ایشان استاد ابوعلی رَحِمَهُ اللّهُ.
هوش مصنوعی: گروهی از این پیران که ما ملاقات کردیم، یکی از آنها استاد ابوعلی بود که خداوند او را رحمت کند.
و گویند ابراهیم ادهم بمردی گفت خواهی تو از جملۀ اولیا باشی گفت خواهم گفت اندر هیچ چیز دنیا رغبت مکن و نه اندر آخرت و با خدای گرد و نفس خویش فارغ دار ویرا و روی بدو کن تا بر تو اقبال کند و ترا ولی خویش کند.
هوش مصنوعی: ابراهیم ادهم به مردی گفت که اگر می‌خواهی از جمله اولیا قرار بگیری، باید هیچ‌گونه علاقه‌ای به چیزهای دنیا و نه به آخرت نداشته باشی. سپس او توصیه کرد که به خداوند روی آورده و از خواسته‌های نفس خود فاصله بگیری، تا خداوند بر تو رحمت کند و تو را به عنوان ولی خود برگزینید.
یحیی بن معاذ گوید اندر صفت اولیاء بندگانی باشند بلباس انس پوشیده پس از آنک رنجها دیده باشند و مجاهدتهای بسیار کشیده تا بمقام ولایت رسیده باشند.
هوش مصنوعی: یحیی بن معاذ می‌گوید از ویژگی‌های اولیای خدا این است که آن‌ها در لباس انسانیت و همراه با عواطف انسانی قرار دارند. این افراد پس از به دوش کشیدن سختی‌ها و مجاهدت‌های بسیار، به مقام والای ولایت دست یافته‌اند.
از ابویزید بسطامی حکایت کنند که گفت اولیاء خدای تعالی عروسان خدای باشند عَزَّوَجَلَّ و عروسان نبینند مگر محرمان و ایشان نزدیک او باشند پوشیده، اندر حجلهاء انس، ایشانرا نه اندر دنیا بینند و نه در آخرت.
هوش مصنوعی: از ابویزید بسطامی نقل شده که گفته است: دوستان و اولیای خدا مانند عروس‌هایی هستند که تنها خداوند را به عنوان همسر خود دارند و فقط افراد خاص و نزدیک به آنان می‌توانند ایشان را ببینند. این اولیاء در فضای خصوصی و امن خود هستند و در این دنیا و نیز در آخرت هیچ کس نمی‌تواند آن‌ها را مشاهده کند.
از ابوبکر صَیْدَلانی شنیدم رَحِمَهُ اللّهُ که مردی بود بصلاح گفت وقتی لوح سر گور ابوبکر طَمَستانی نیکو می کردم و نام او را در آنجا می کندم و هر باری از سر گورش برکندندی و ببردندی و از هیچ گور دیگر بنبردندی و من عجب بماندم، استاد ابوعلی دقّاق را از آن حال پرسیدم گفت این پیر پنهانی اندر دنیا اختیار کرده بود و تو میخواهی که ویرا بلوح مشهور گردانی و حقّ تَعالی نمی خواهد مگر آنک گور او پنهان باشد همچنانک او خواست که در میان مردمان پوشیده بود.
هوش مصنوعی: از ابوبکر صیدلانی شنیدم که مردی می‌گفت: وقتی روی سنگ قبر ابوبکر طمستانی کار می‌کردم و نام او را می‌نوشتم، هر بار از روی قبرش برمی‌داشتند و می‌بردند، ولی از قبر دیگران چنین چیزی اتفاق نمی‌افتاد. من خیلی تعجب کردم و از استاد ابوعلی دقّاق پرسیدم. او گفت: این پیر مردی بوده که در دنیا به طور پنهانی زندگی کرده و تو می‌خواهی او را مشهور کنی، ولی خداوند نمی‌خواهد که قبر او نمایان باشد؛ همان‌طور که او خواسته بود که در میان مردم ناشناخته بماند.
ابوعثمان مغربی گوید ولی مشهور بود ولیکن مفتون نبود.
هوش مصنوعی: ابوعثمان مغربی می‌گوید که او مشهور بود، اما دچار افسون و فریب نیست.
از شیخ ابوعبدالرّحمن سُلَمی شنیدم که گفت اولیا را سؤال نبود فرومردگی بود و گداختگی و هم از وی شنیدم که نهایت اولیا بدایت پیغمبران بود.
هوش مصنوعی: شیخ ابوعبدالرّحمن سُلَمی گفته است که اولیا (مریدان و دوستداران خدا) نیازی به پرسش ندارند، بلکه در حالت فرومردگی و ذوب شدن در عشق الهی هستند. همچنین او اشاره کرده است که در نهایت، مقام و مرتبه اولیا شبیه به مقام آغازین پیامبران است.
سهل بن عبداللّه گوید ولی آن بود که افعال او موافق شرع بود پیوسته.
هوش مصنوعی: سهل بن عبداللّه می‌گوید که تمام کارهای او همیشه مطابق با قوانین شرعی بود.
یحیی بن معاذ گوید ولی مرائیی و منافقی نکند و ازین سبب دوستان او کم باشند.
هوش مصنوعی: یحیی بن معاذ می‌گوید که کسی که با نفاق و تزویر رفتار کند، دوستان کمی خواهد داشت.
ابوعلی جوزجانی گوید ولی آن بود که از حال خویش فانی بود و بمشاهدت حق باقی بود و حق متولّی اعمال او بود، انوار تولّی برو پیوسته گردد، او را بخود هیچ اخبار نباشد و با غیر خدای قرارش نباشد.
هوش مصنوعی: ابوعلی جوزجانی بیان می‌کند که او از خود فنا شده و تنها در حال تماشای حق باقی مانده است. در واقع، حق بر اعمال او نظارت دارد و نور وجودش به طور مداوم به او القا می‌شود. او هیچ‌گونه خبری از حال خود ندارد و هیچ وابستگی به غیر خداوند ندارد.
ابویزید گوید حظِّ اولیا اندر تفاوت درجات ایشان از چهار نامست و قیام هر فرقتی از ایشان بنامیست از آن نامها و آن قول خدای است عَزَّوَجَلَّ، هُوَ الاَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظّاهِرُ والْباطِنُ هر که حظِّ او نام ظاهر بود بعجائب قدرت او نگران بود و هر که حظِّ او از نام باطن بود او نگران بود بآنچه رود در سرّ از انوار او، هر که حظّ او از نام اوّل بود شغل او باز آن بود که اندر سبقت رفته باشد و هر که حظِّ او ازین نامها آخر باشد شغل او بمستقبل بسته بود بآنچه خواهد بود و هرکسی را ازین کشف بر قدر طاقت او بود مگر آنک حقّ سُبْحَانَهُ وَتَعالی او را نگاه دارد و متوّلی او بود.
هوش مصنوعی: ابویزید می‌گوید بهره اولیا در تفاوت درجات آن‌ها به چهار نام مربوط می‌شود و صفات هر گروه از آن‌ها به یکی از این نام‌ها اشاره دارد. این نام‌ها به خدای عزوجل برمی‌گردد که اوست اول، آخر، ظاهر و باطن. هر کس که بهره‌اش از نام «ظاهر» باشد، به شگفتی‌های قدرت خداوند نگاه می‌کند، و هر کس که بهره‌اش از نام «باطن» باشد، به آنچه در دلش از انوار الهی می‌گذرد توجه دارد. کسی که بهره‌اش از نام «اول» باشد، همواره در پی سبقت و پیشی گرفتن است، و کسی که بهره‌اش از این نام‌ها «آخر» باشد، بیشتر به آینده نگاه می‌کند و به آنچه که در انتظار اوست، اهتمام دارد. درک هر یک از این معانی به اندازه توانایی فرد بستگی دارد، مگر آنکه خداوند سبحان او را حمایت کند و در راه الهی هدایت نماید.
قول ابویزید اشارت است بدانکه خاصگان بندگان او ازین اقسام برگذشته باشند نه اندر ذکر عاقبت باشند و نه اندر ذکر سابقت و نه بآنچه بایشان درآید مشغول گردند، اصحاب حقائق از صفت خلق محو باشند چنانکه خداوند تعالی گوید وتَحْسَبُهُمْ اَیقاظاً وهُمْ رُقودٌ.
هوش مصنوعی: قول ابویزید اشاره دارد به اینکه بندگان خاص خداوند از زندگی و نظریات مختلف فراتر رفته و نه به آینده و نه به گذشته فکر می‌کنند و نه درگیر چیزهایی می‌شوند که وارد زندگی‌شان می‌شود. اصحاب حقایق به قدری درگیر ذات حق هستند که از ویژگی‌های مخلوق محو گشته‌اند، به‌طوری‌که خداوند در آیه‌ای می‌فرماید که گمان می‌کنی آن‌ها بیدارند در حالی که در خوابند.
یحیی بن معاذ گوید اولیا اسپر غمهای خدای اند اندر زمین، صدّیقان ایشانرا می بویند، بوی ایشان بدل ایشان می رسد، مشتاق میگردند بخداوند خویش و عبادت زیادت همی کنند بر تفاوت اخلاق خویش.
هوش مصنوعی: یحیی بن معاذ می‌گوید که اولیاء خدا در زمین همانند سپرهایی هستند که غم‌های الهی را به دوش می‌کشند. صدّیقین (افراد راست‌گو و پرهیزگار) بوی آن‌ها را استشمام می‌کنند و این بوی روحانی به دلشان می‌رسد. این امر سبب می‌شود که به سوی خداوند مشتاق شوند و عبادت خود را بیشتر کنند، در حالی‌که اخلاقشان نیز متفاوت است.
و گفته اند ولی را سه علامت بود، بخدای مشغول بود و فرارش با خدای بود و همّت وی خدای بود.
هوش مصنوعی: گفته‌اند که ولی سه نشانه دارد: او همیشه مشغول خداست، در حال فرار از دنیا به سوی خداست و اراده‌اش نیز معطوف به خداوند است.
خرّاز گوید چون خداوندتعالی خواهد که بندۀ را بدرجۀ اولیا رساند درِ ذکرِ بروی گشاده گرداند، چون راحت ذکر بیابد درِ قرب برو باز گشاید پس او را بمجلس انس برد پس بر کرسی توحید نشاند پس حجابها ازوی برگیرد و اندر سرای فردانیّت فرود آرد و جلال و عظمت بر وی کشف کند چشمش بر جلال و عظمت افتد از خود فانی گردد اندر نگاه داشت خدای افتد و از دعویهای نفس بیرون آید.
هوش مصنوعی: خرّاز می‌گوید وقتی که خداوند بخواهد بنده‌ای را به مقام اولیا برساند، درِ یاد و ذکر را به روی او می‌گشاید. زمانی که بنده در ذکر و یاد خدا راحت شود، درِ نزدیک شدن به خدا را باز می‌کند و او را به مجلس انس دعوت می‌کند. سپس بنده را بر کرسی توحید می‌نشانَد و حجاب‌ها و موانع را از چهره‌اش برمی‌دارد و به سرای یکتایی و فردیت می‌آورد. در اینجا، جلال و عظمت خداوند بر او آشکار می‌شود و چشم او به این جلال و عظمت می‌افتد. در این حالت، او از خود محو می‌شود و توجهش تنها معطوف به خدا می‌گردد و از ادعاهای نفس خود خارج می‌شود.
و گفته اند ولی را خوف نباشد زیرا که خوف چشم داشتن مکروهی بود که اندر عاقبت برو فرود آید یا فوت دوستی را منتظر بود اندر عاقبت ولی ابن وقت بود ویرامستقبل نبود تا از چیزی ترسد و همچنانک ویرا خوف نبود رجا نیز نبود، زیرا که از رجا انتظار حاصل آمدن دوستی بود یا مکروهی ازو کشف کنند که آنرا منتظر بود و این بُدو اُم وقت بود و همچنین اندوه نبود بر وی زیرا که اندوه از ناموافقی وقت بود و هر که اندرو روشنائی رضا بود و اندر راحت موافقت بود او را اندوه از کجا اید خدای عَزَّوَجَلَّ میگوید اَلا اِنَّ اَوْلِیاءَ اَللّهِ لاخَوفٌ عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنونَ.
هوش مصنوعی: گفته شده است که ولیّ خدا ترسی ندارد، زیرا ترس به معنای توقع وقوع بدی است که ممکن است در آینده پیش بیاید یا به خاطر از دست دادن دوستی نگران باشد. ولیّ خدا در زمان حال زندگی می‌کند و به آینده فکر نمی‌کند، بنابراین از چیزی نمی‌ترسد. همچنین او هیچ نوع ناامیدی هم ندارد، چون ناامیدی به معنای انتظار بی‌نتیجه بودن دوستی یا مواجه شدن با مشکلات است. ولیّ خدا هیچ دلیلی برای اندوه ندارد، زیرا اندوه ناشی از ناهماهنگی با زمان است و کسی که در روشنایی رضایت الهی باشد و با زمان سازگار باشد، از کجا باید غمگین باشد؟ خداوند می‌فرماید: «آگاه باشید که دوستان خدا نه ترسی دارند و نه غمگین می‌شوند.»