بدانید رَحِمَکُمُ اللّهُ که پیران این طایفه بنا کردند قاعدۀ کارهای خویش بر اصلهای درست اندر توحید و نیّتهای خویش نگاهداشتند از بدعت و آنچه سلف را بر آن یافتند برین گرفتند. و آنچه اهل سنّت بر آن بودند بر آن بیستادند از توحیدی کی اندر وی تشبیه و تعطیل نه. و بشناختند آنچه حق قدیم بود و بدرست بدانستند آنچه صفت موجود بود از صفت عدم و از بهر این گفت سیّد این طریقت جنید رحمه اللّه که توحید آنست که جدا باز کنی قدیم را از مُحْدَث. و محکم کردند اصل نیّتهای خویش بدلیلهای آشکارا و قوی. چنانکه گفت ابومحمد جُرَیْری که هرکه بر علم توحید نرسد بگوائی از گوایان او قدم وی بخزد و اندر هلاک افتد. و مراد بدین آنست که هرکه ایمان بتقلید دارد و حقیقت طلب نکند و دلایل توحید نجوید از راه نجاة بیفتد و هرکه لفظ ایشان نگاه کند واندر نگرد اندر جمله و پراکندۀ سخن ایشان بیابد آنچه اعتماد کند بر آن و یقین بداند که ایشانرا اندر حاصل کردن توحید و حقیقت آن تقصیر نکرده اند.
و ما یاد کنیم اندرین فصل از پراکنده سخن های ایشان آنچه تعلّق دارد بمسائل اصول، پس یاد کنیم بر ترتیب آن آنچه در خورد و از آن محتاج بود از او اندر اعتقادها بر روی کوتاهی، إن شاءَ اللّه تعالی.
از شیخ ابوعبدالرحمن محمدبن الحسین السُلَمَی رَحِمَهُ اللّهُ شنیدم که گفت از عبداللّه بن موسی السُّلامی شنیدم گفت از شبلی شنیدم گفت حدّیکی که او معروفست بیش از حدود و حروف و این سخنی است اطلاق او و هم خطا دارد از بهر آنک قدیم سبحانه ذات او را حد نشاید و سخن او را حرف نبود.
رُویَمْ را پرسیدند کی نخست فریضه که خداوند عزوجل فریضه کرد بر خلق چیست گفت شناختن از بهر آنک گفت: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إ ّلا لِیَعْبُدونَ. ابن عبّاس گوید رَضِیَ اللّه عَنْهُ لِیَعْرِفونَ ای که تا بشناسند مرا.
جنید گوید رحمه اللّه اوّل چیزیکه بنده محتاج است بدان شناخت آفریده است آفریدگار خویش را و آنک بداند مُحْدَثْ را احداث چون بوده است و صفت آفریننده از صفت آفریده بداند و صفت قدیم ازانِ مُحْدَث جدا باز کند و بداند که طاعت آفریدگار بر وی واجب است و هرکه این نشناسد نداند کی بپادشاهی که اولی تر است.
ابو طیّب مراغی همی گوید خرد را دلیلها است و حکمت را اشارة، و معرفت گواه است. عقل راه نماید و حکمت اشارة کند و معرفت گواهی دهد کی عبادت صافی نیاید الاّ از توحید صافی.
جنید را پرسیدند از توحید گفت آن بود که بنده یگانه گردد بحقیقت یگانگی خداوند خویش بکمال احدیّت کی یکی است که ز کس نزاد [و کس از وی نزاد] و چون این بدانست نفی کرد أضْداد و أنْداد را و مانندگی و چگونگی صورت و مثال و آنچه بر وی روا نیست. لَیْسَ کمِثلِهِ شَیءٌ و هو السَّمیعُ الْبَصیرُ.
ابوبکر زاهد آبادی را پرسیدند از معرفت گفت معرفت نامی است و معنی او یافتن تعظیم است اندر دل کی ترا از تشبیه و تعطیل باز دارد.
ابوالحسن بوشنجه گوید توحید آن بود کی بداند که مانندۀ هیچ ذات نیست و او را صفاتست.
حسین بن منصور گوید حَدَثْ همه چیزها را لازم دان زیرا که قدیمی اوراست.
استاد امام مصنّف کتاب گوید رَحِمَهُ اللّه که هرچه بجسم بدانی او را عرض بود و هرچه وقت او را تألیف کند وقت او را پراکنده کند و هرچه وهم را بر روی ظفر باشد صورة را بدو راه بود و هرکی او را محل بود کجائی او را اندر یابد و هرکه او را جنس بود چگونگی را بدو گذر بود، حق سبحانه و تعالی فوق را بدو راه نه و منزّهست کی او را تحت بود و حد را بدو راه نه. و عند گفتن جایز نه. وَخلْف و اَمام صورة نبندد و قبل محالست و بعد گفتن محدود بود و کل او را جمع نکند و کان او را یگانه نکند این همه صفات آفریده است. و صفت او را صفت نه و فعل او را علّت نه و بودن او را غایت نه، از احوال و صفات خلق منزّه است. اندر آفریدنش مزاج نه و فعلش علاج نه، جدا باز شد از خلق بقدیمی چنانک خلق ازو جداست بمحدثی. و اگر گوئی کَی بود بودن او سابق است و اگر گوئی هوهاوواو آفریده است. و اگر گوئی کجا است وجود او ویران کنندۀ مکان است. و حروف آیات او است وجود او اثبات او است. و شناخت او توحید اوست و توحید او جدا باز کردن است او را از خلق او که هرچه صورت بندد اندر وهم بخلاف آنست، حد چون توان کرد او را بدان چیزی که ازو فرا دیدار آمد و باز او گردد، نه چشم بدو نگرسته و نه ظنّها اندرو رسیده نزدیکی او کرامت او بود و دوری او خوار بکردن او بود علوّ او نه بافراشتگی است و مجی ء او نه بحرکت است، اول و آخرست و ظاهر و باطن و قریب و بعید، آنک چنو کس نیست، شنوا و بیناست.
یوسف بن الحسین گوید کسی پیش ذوالنون مصری بیستاد و گفت مرا خبر گوی از توحید تا چیست گفت آنست که بدانی که قدرت خدایرا اندر چیزها مزاج نیست و صنع او چیزها را بعلاج نیست و علّت همه چیزها صنع اوست و صنع او را علّت نیست و هرچه اندر دل تو صورة بندد خدای عزّوجل بخلاف آنست.
جنید گوید کی توحید آنست که بدانی و اقرار دهی که خداوند سبحانه و تعالی فرد است بازلیّت خویش و او را ثانی نیست و هیچ چیز آنک او کند نتواند کرد.
ابوعبداللّه خفیف گوید ایمان باورداشتن است به دل بدانچه حق او را بیاگاهانداز غیبها.
ابوالعباس سیّاری گوید عطاء او بر دو گونه باشد کرامت بود و استدراج بود هرچه با تو بگذارد کرامت بود و هرچه زائل کند استدراج بود. بگو که من مومنم ان شاءاللّه وابوالعباس پیر زمانۀ خویش بود. از استاد ابوعلی دقاق شنیدم رحمة اللّه علیه کی گفت ابوالعباس سیّاری را مغمّزی همی کردند. گفت پائی همی مالی که هرگز اندر معصیت گامی فرا نرفت.
ابوبکر واسطی گوید هرکه گوید من مومنم حقّا او را گویند حقیقت اشاره کند باشرافی یا اطّلاعی واحاطتی و او پیر زمانۀ خویش بود از استاد ابوعلی دقّاق شنیدم کی گفت ابوالعباس سیّاری را پرسید گفت هرکه از وی باز ماند دعوی وی باطل بود در وی. و مرادش آن بود کی اهل سنّت گویند مؤمن حقّا آن بود کی حکم توان کرد ویرا ببهشت، هرکه سرانجام حکم او نداند حکم کردن کی مؤمنم حقّا باطل بود.
سهل بن عبداللّه گوید مؤمنان بخداوند خویش نگران باشند بچشم سر و احاطت و ادراک نبود.
ابوالحسین نوری گوید حق سبحانه و تعالی اندر هیچ دل آن شوق نیافت که اندر دل محمّد علیه الصّلاة والسلام لاجرم او را گرامی بکرد بمعراج و تعجیل رؤیت و خطاب.
ابوعثمان مغربی روزی فرا خادم محمّد محبوب گفت یا محمّد اگر کسی ترا گوید معبود تو کجاست چه گوئی گفت گویم بر آن حالست که اندر ازل بود گفت اگر گوید اندر ازل کجا بود چه گوئی گفت گویم بدان حال که اکنون است یعنی کی اندر ازل او بود و مکان نه. اکنون نیز بمکان حاجت نه. گفت از من بپسندید و بپراهن برکشید و بمن داد. و از استاد ابوبکر فورک شنیدم رَحِمَه اللّه گفت که از ابوعثمان مغربی شنیدم که اعتقاد من جهت بود یعنی که جهت بر حق سبحانه و تعالی جائز بود چون ببغداد آمدم آن از دلم بشد نامه نبشتم بمکه باصحابنا که من به نوی مسلمان شدم.
و هم ابوعثمان مغربی را پرسیدند از خلق، گفت قالبها است احکام قدرت بر ایشان همی رود.
واسطی گوید چون ارواح و اجساد بخدای قائم شدند و بدو پیدا آمدند نه بذات خویش همچنین خطرات و حرکات بدو قائم اند نه بذات خویش از بهر آنک خطرات و حرکات فروع ارواح و اجسادند و پیدا گشت بدین سخن که کسب بنده خدای آفریند و همچنانک جواهر را جز خدای نیافریند جزو کس اعراض نتواند آفرید.
و از ابوسعید خرّاز همی آید کی گفت هر که پندارد کی بجهد به مراد رسد آن کس متمنّی باشد و هرکی پندارد کی بی جهد بیابد رنجور باشد.
واسطی گوید قسمتها کردست و صفتهاست پیدا کرده چون قسمت کرده شد بسعی و حرکت چون توان یافت.
واسطی را پرسیدند از کفر بخدای، گفت کفر و ایمان و دنیا و آخرت از خدای است و با خدای است و بخداست و خدای راست ابتداش با خدای است و انتهاش باز او است و فنا و بقا بخدای است، و ملک او است و آفریدۀ او است.
جنید را پرسیدند از توحید گفت یقین است پس سائل گفت پیدا کن تا چون بود گفت آنک بشناسی کی حرکات خلق و سکون ایشان فعل خدای است تنها، کس را بازو شرکت نیست. چون اینجا بجای آوردی شرط توحید بجای آوردی.
از ذاالنون مصری همی آید کی کسی نزدیک وی آمد که مرا دعا کن گفت اگر ترا قوی کرده اند اندر عالم غیب بصدق توحید بس دعای مستجاب کی ترا برفته است اندر سبقت و اگر بخلاف این است فریاد، غرقه شده را چون رهاند.
واسطی گوید فرعون دعوی خدائی کرد آشکارا و گفت أنا رَبُّکُم الاَعْلی و معتزله پنهان دعوی خدائی کردند و گفتند ما هرچه خواهیم توانیم کرد.
ابوالحسین نوری گوید خاطری که اشارة کند بخدای واندرو تشبیه را راه نبود آن توحید است.
ابوعلی رودباری را رحمه اللّه پرسیدند از توحید گفت استقامت دل است به اثبات مفارقت تعطیل و انکار تشبیه. و توحید اندر این یک کلمه است و آن آنست کی هرچه اندر وهم تو صورت بندد، و بفکرت تو بگذرد دانی که حق سبحانه و تعالی خلاف آنست دلیل قول خدای. لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیر.
ابوالقاسم نصر آبادی گوید رَحِمَهُ اللّه بهشت باقیست به باقی داشتن حق سبحانه و تعالی او را، و ذکر او ترا و رحمتش و دوستی او ترا باقی است به بقاء حق. بسیار فرق بود میان انک او را بدارنده حاجت بود و میان آنکه از اغیار بی نیاز بود و آنچه شیخ ابوالقاسم نصرآبادی گفت غایت تحقیق است. و اهل حق گفته اند صفات ذات قدیم سبحانه باقی اند به بقاء او پیدا شد باین مسئله که آنچه باقی بود به بقاء خلاف آنست کی مخالفان بحق گفتند.
و هم نصر آبادی گوید کی تو مترددّی میان صفات فعل و صفات ذات و هر دو صفت وی است بر حقیقت چون ترا اندر مقام تفرقه دارد پیوسته کرد ترا بصفات فعل خویش. و چون ترا بمقام جمع رساند بصفات ذات رسانیده و این ابوالقاسم نصرابادی پیر وقت بود و از استاد امام ابواسحق اسفراینی شنیدم رَحِمَهُ اللّه گفت چون از بغداد باز آمدم اندر جامع نیسابور درس میکردم اندر مسئلۀ روح و شرح همی کردم که روح آفریده است. ابوالقاسم نصرابادی نشسته بود دورتر، و گوش با سخن من همی داشت پس از آن بمن بگذشت اندکی بیستاد و محمد فرّا را گفت گواه باش کی من بردست این مرد مسلمان شدم و اشارة بمن کرد.
جنید گوید رَحِمَهُ اللّه که پیوسته کی گردد آنکه او را مانند و همتا نیست با آنکه او را مانند و همتا است و این ظنّی سخت عجب است. و این چون تواند کسی مگر بلطف لطیف از آنجا که ادراک روا نیست و وهم را راه نیست و احاطت منفی است از وی مگر اشارة یقین و تحقیق ایمان.
یحیی بن معاذالرازی را گفتند ما را خبر ده از خدا، گفت یک خدایست گفتند چگونه است گفت ملکی قادر گفتند کجا است گفت بر راه سائل گفت ازین نپرسیدم ترا گفت هرچه غیرازین بود صفت آفریده باشد و صفت او این است که ترا گفتم.
ابوعلی رودباری گوید رَحِمَهُ اللّه هرچه وهم گوید چنین است، عقل دلیل فرا نماید کی بخلاف آنست.
ابن شاهین جنید را پرسید از معنی مَعَ گفت بردو معنی بود مع الانبیاءِ بالنُصرةِ والکَلاءَة یاری بود و نگاه داشت چنانک گفت. إنِّنی مَعَکُما أسمعُ و أری. و مَعَ عام را بمعنی علم و احاطت چنانک گفت. ما یَکونُ مِنْ نَجْوی ثَلثَة إ ّلاهو رابِعُهُم. ابن شاهین گفت چون توئی شاید چنین سخن را.
ذاالنون مصری را پرسیدند هم از قول خدای عزوجل. الرَّحْمنُ عَلی الْعَرْشِ استَوی. گفت ذات خویش اثبات کرد و مکان را نفی کرد و وی موجود است بذات خود و چیزها موجوداند بحکم او چنانکه خواست.
شبلی را پرسیدند هم ازین آیة گفت رحمن همیشه بود و عرش مُحْدَث است و عرش مستوی گشت بخواست رحمن.
جعفربن نصیر را هم ازین آیه پرسیدند گفت علم او بهمه چیزها راستست علمش بیک چیز بیش نیست زانک بدیگر. جعفر صادق گفت رضی اللّه عنه هرکه گوید خدا در چیزی است یا بر چیزی مشرک بود که اگر بر چیزی بود آن چیز وی را برگرفته بودی و اگر اندر چیزی بودی که از آن چیز بودی نقص بودی و اگر از چیزی بودی نشان آفریدگان بودی جعفر صادق گوید علیه السلام اندر قول او. ثُمَّ دَنا فَتدلّی هرکه چنان داند کی این دنوّ بنفس بود مسافت آنجا اثبات کرد. تدلّی آن بود که نزدیک گردیده بود بانواع معرفت ها، نزدیکی و دوری بر وی صورت نبندد.
بخط استاد ابوعلی رَحِمَهُ اللّه دیدم که صوفیی را گفتند کو خدای گفت دور بادیا! باعینَ ایْن طلب می کنی.
خرّاز گویدحقیقت قرب پاکی دلست از همه چیزها و آرام دل با خدای عزّوجلّ.
ابراهیم خوّاص گوید مردی را دیدم که او را صرع رنجه میداشت بانگ نماز اندر گوش وی همی گفتم دیوی از اندرون وی آواز دادکی دست بدار تا این را بکشم که او قرآنرا مخلوق گوید.
ابن عطاء گوید، چون خدای حروف را بیافرید او را پنهان داشت چون آدم را بیافرید این سرّ در وی نهاد و هیچکس را از فرشتگان از آن سرّ خبر نداد آن سرّ بر زبان آدم برفت از هرگونه و لغت های گوناگون او را خدای عزّوجلّ صورتها آفرید، آشکارا شد بقول ابن عطاء که حروف مخلوق است. جنید گوید اندر جواب مسائلی که او را همی رفت که حق یگانه است بعلم غیب، دانست آنچه بود و آنچه خواست بود و آنچه نخواست بود و اگر بودی چگونه بودی.
ابن منصور گوید هر که توحید بحقیقت بشناخت لِمَ و کَیْفَ از او بیفتاد.
جنید گوید شریفترین و برترین مجلس ها نشستن بود بفکرت اندر میدان توحید.
واسطی گوید کی خدای عزّوجلّ هیچ چیز نیافرید گرامی تراز روح. بدید کرد که روح آفریده است. و مصنّف این کتاب استاد امام رَحِمَهُ اللّه گوید اندرین حکایت ها دلیلست کی اعتقاد پیران متصوّفه موافق بوده است باقول اهل حق اندر مسائل اصول و بدین قدر بسنده کردیم تا آنچه اختیار است از حد اختصار بیرون شده نیاید.
برگردان به زبان ساده
بدانید رَحِمَکُمُ اللّهُ که پیران این طایفه بنا کردند قاعدۀ کارهای خویش بر اصلهای درست اندر توحید و نیّتهای خویش نگاهداشتند از بدعت و آنچه سلف را بر آن یافتند برین گرفتند. و آنچه اهل سنّت بر آن بودند بر آن بیستادند از توحیدی کی اندر وی تشبیه و تعطیل نه. و بشناختند آنچه حق قدیم بود و بدرست بدانستند آنچه صفت موجود بود از صفت عدم و از بهر این گفت سیّد این طریقت جنید رحمه اللّه که توحید آنست که جدا باز کنی قدیم را از مُحْدَث. و محکم کردند اصل نیّتهای خویش بدلیلهای آشکارا و قوی. چنانکه گفت ابومحمد جُرَیْری که هرکه بر علم توحید نرسد بگوائی از گوایان او قدم وی بخزد و اندر هلاک افتد. و مراد بدین آنست که هرکه ایمان بتقلید دارد و حقیقت طلب نکند و دلایل توحید نجوید از راه نجاة بیفتد و هرکه لفظ ایشان نگاه کند واندر نگرد اندر جمله و پراکندۀ سخن ایشان بیابد آنچه اعتماد کند بر آن و یقین بداند که ایشانرا اندر حاصل کردن توحید و حقیقت آن تقصیر نکرده اند.
هوش مصنوعی: پیران این طایفه قواعد کاری خود را بر اصول صحیح توحید بنا نهادهاند و نیّتهایشان را از بدعتها حفظ کرده و به آنچه که پیشینیان بر آن پیروی کرده بودند، تکیه کردهاند. آنها بر روش اهل سنت ایستاده و توحیدی را اعتقاد دارند که در آن نه تشبیهی وجود دارد و نه تعطیلی. آنها به درک صحیحی از حق قدیم دست یافته و از صفات موجود و عدم آگاه شدهاند. به همین خاطر، سیّد جنید رحمهالله فرمود که توحید آن است که قدیم را از محدث جدا کنی. آنها نیّتهای خود را با دلایل واضح و قوی محکم کردند. ابومحمد جُرَیری گفت که هر کس به علم توحید دست نیابد، به زعم او قدمش بلغزد و در هلاکی افتد. منظور این است که هر کس با تقلید ایمان بیاورد و حقیقت را جستجو نکند، از راه نجات دور خواهد شد. هر که به کلمات ایشان توجه کرده و در اثر پراکندگی سخن، به چیزی که بر آن اعتماد کند، بپردازد، باید بداند که آنها در کسب توحید و حقیقت آن قصوری نداشتهاند.
و ما یاد کنیم اندرین فصل از پراکنده سخن های ایشان آنچه تعلّق دارد بمسائل اصول، پس یاد کنیم بر ترتیب آن آنچه در خورد و از آن محتاج بود از او اندر اعتقادها بر روی کوتاهی، إن شاءَ اللّه تعالی.
هوش مصنوعی: در این بخش به بررسی و بازگویی موضوعات اصلی میپردازیم و آنچه را که به مسائل اصولی مربوط میشود، به طور منظم و مختصر بیان خواهیم کرد. هدف ما این است که نکات ضروری در زمینه اعتقادات را به صورت خلاصه و قابل فهم ارائه دهیم، انشاءالله.
از شیخ ابوعبدالرحمن محمدبن الحسین السُلَمَی رَحِمَهُ اللّهُ شنیدم که گفت از عبداللّه بن موسی السُّلامی شنیدم گفت از شبلی شنیدم گفت حدّیکی که او معروفست بیش از حدود و حروف و این سخنی است اطلاق او و هم خطا دارد از بهر آنک قدیم سبحانه ذات او را حد نشاید و سخن او را حرف نبود.
هوش مصنوعی: شیخ ابوعبدالرحمن محمد بن حسین سُلَمی میگوید که از عبدالله بن موسی سلامی شنیده است که شبلی میگوید: «تعریف معروفی که از خداوند (سبحانه و تعالی) وجود دارد، فراتر از حدود و حروف است. این حرف نسبت به او صحیح نیست، زیرا ذات قدیم الهی را حد و اندازهای نیست و کلام او هم شامل حروف نمیشود.»
رُویَمْ را پرسیدند کی نخست فریضه که خداوند عزوجل فریضه کرد بر خلق چیست گفت شناختن از بهر آنک گفت: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إ ّلا لِیَعْبُدونَ. ابن عبّاس گوید رَضِیَ اللّه عَنْهُ لِیَعْرِفونَ ای که تا بشناسند مرا.
هوش مصنوعی: رویم را پرسیدند که اولین فریضهای که خداوند برای خلقش تعیین کرده چیست. او پاسخ داد: شناختن. چون خداوند فرموده است: «وَما خَلَقْتُ الْجنَّ وَالإنْسَ إِلّا لِیَعْبُدونَ»؛ یعنی من جن و انسان را تنها به منظور پرستش آفریدهام. ابن عباس میگوید: «لِیَعْرِفونَ» یعنی تا مرا بشناسند.
جنید گوید رحمه اللّه اوّل چیزیکه بنده محتاج است بدان شناخت آفریده است آفریدگار خویش را و آنک بداند مُحْدَثْ را احداث چون بوده است و صفت آفریننده از صفت آفریده بداند و صفت قدیم ازانِ مُحْدَث جدا باز کند و بداند که طاعت آفریدگار بر وی واجب است و هرکه این نشناسد نداند کی بپادشاهی که اولی تر است.
هوش مصنوعی: جنید میگوید: نخستین چیزی که انسان به آن نیاز دارد، شناخت آفریدگارش است. او باید بداند که مخلوق چگونه به وجود آمده و ویژگیهای آفریننده و مخلوق را از هم تفکیک کند. همچنین باید بداند که اطاعت از آفریدگار بر او واجب است و هر کس که این موضوع را درک نکند، نمیتواند بداند که کدام یک از آنها، یعنی آفریدگار، برتری دارد.
ابو طیّب مراغی همی گوید خرد را دلیلها است و حکمت را اشارة، و معرفت گواه است. عقل راه نماید و حکمت اشارة کند و معرفت گواهی دهد کی عبادت صافی نیاید الاّ از توحید صافی.
هوش مصنوعی: ابو طیّب مراغی میگوید که عقل دارای دلایل مختلفی است، حکمت نشانههایی دارد و معرفت به عنوان گواه است. عقل راه را نشان میدهد، حکمت اشارهای میکند و معرفت شهادت میدهد که عبادت خالص و پاک تنها از توحید خالص به دست میآید.
جنید را پرسیدند از توحید گفت آن بود که بنده یگانه گردد بحقیقت یگانگی خداوند خویش بکمال احدیّت کی یکی است که ز کس نزاد [و کس از وی نزاد] و چون این بدانست نفی کرد أضْداد و أنْداد را و مانندگی و چگونگی صورت و مثال و آنچه بر وی روا نیست. لَیْسَ کمِثلِهِ شَیءٌ و هو السَّمیعُ الْبَصیرُ.
هوش مصنوعی: جنید را درباره توحید پرسیدند و او پاسخ داد که توحید به این معناست که بنده کاملاً به یگانگی واقعی خداوند پی ببرد. او به این نکته اشاره کرد که خداوند واحد است و نه کسی او را آفریده و نه او از کسی زاده شده است. وقتی او این را فهمید، تمام قیاسها و مشابهتها را نفی کرد و هر چیزی که به خدا نسبت داده میشود و مناسب او نیست، رد کرد. او بیان کرد که هیچ چیزی مانند او نیست و او شنوا و بیناست.
ابوبکر زاهد آبادی را پرسیدند از معرفت گفت معرفت نامی است و معنی او یافتن تعظیم است اندر دل کی ترا از تشبیه و تعطیل باز دارد.
هوش مصنوعی: ابوبکر زاهد آبادی درباره معرفت توضیحاتی داد و گفت که معرفت یک واژه است و معنای آن، یافتن احترام و عظمت در قلب است. او همچنین اضافه کرد که این حس عظمت چگونه میتواند انسان را از تشبیه و انکار باز دارد.
ابوالحسن بوشنجه گوید توحید آن بود کی بداند که مانندۀ هیچ ذات نیست و او را صفاتست.
هوش مصنوعی: ابوالحسن بوشنجه میگوید توحید به این معناست که بدانیم هیچ چیزی شبیه به آنچه که به عنوان ذات خداوند شناخته میشود، وجود ندارد و او صفات خاصی دارد.
حسین بن منصور گوید حَدَثْ همه چیزها را لازم دان زیرا که قدیمی اوراست.
هوش مصنوعی: حسین بن منصور میگوید که حَدَث یا وقوع چیزها، برای همه چیزها ضروری است، زیرا که این موضوع ریشه در قدیم دارد.
استاد امام مصنّف کتاب گوید رَحِمَهُ اللّه که هرچه بجسم بدانی او را عرض بود و هرچه وقت او را تألیف کند وقت او را پراکنده کند و هرچه وهم را بر روی ظفر باشد صورة را بدو راه بود و هرکی او را محل بود کجائی او را اندر یابد و هرکه او را جنس بود چگونگی را بدو گذر بود، حق سبحانه و تعالی فوق را بدو راه نه و منزّهست کی او را تحت بود و حد را بدو راه نه. و عند گفتن جایز نه. وَخلْف و اَمام صورة نبندد و قبل محالست و بعد گفتن محدود بود و کل او را جمع نکند و کان او را یگانه نکند این همه صفات آفریده است. و صفت او را صفت نه و فعل او را علّت نه و بودن او را غایت نه، از احوال و صفات خلق منزّه است. اندر آفریدنش مزاج نه و فعلش علاج نه، جدا باز شد از خلق بقدیمی چنانک خلق ازو جداست بمحدثی. و اگر گوئی کَی بود بودن او سابق است و اگر گوئی هوهاوواو آفریده است. و اگر گوئی کجا است وجود او ویران کنندۀ مکان است. و حروف آیات او است وجود او اثبات او است. و شناخت او توحید اوست و توحید او جدا باز کردن است او را از خلق او که هرچه صورت بندد اندر وهم بخلاف آنست، حد چون توان کرد او را بدان چیزی که ازو فرا دیدار آمد و باز او گردد، نه چشم بدو نگرسته و نه ظنّها اندرو رسیده نزدیکی او کرامت او بود و دوری او خوار بکردن او بود علوّ او نه بافراشتگی است و مجی ء او نه بحرکت است، اول و آخرست و ظاهر و باطن و قریب و بعید، آنک چنو کس نیست، شنوا و بیناست.
هوش مصنوعی: استاد امام در کتاب خود اشاره میکند که آنچه که در دنیای مادی وجود دارد، همه در مقام عرض و ظاهر قرار دارند و هر چیزی که در زمان و مکان ساخته میشود، در واقع پراکندگی زمان را نشان میدهد. او تأکید میکند که هرچه در ذهن ما به عنوان تصویری از پیروزی شکل میگیرد، در حقیقت نمیتواند به ذات او نزدیک شود. هر کس که او را درک کند، محل وجود او را خواهد یافت و هر کسی که بخواهد حقیقت او را بفهمد، باید از جنبههای ظاهری عبور کند. خداوند متعال از هرگونه محدودیت و صفاتی که مختص موجودات مخلوق است، منزّه است. گفتن و بیان او جائز نیست و هیچ گونه تصور و چهارچوبی نمیتواند او را محدود کند. وجود او نه دارای زمان و مکان است و نه به افعالی که دیگران انجام میدهند، وابسته است. ذات او همچون مخلوقات نیست و وجودش با مخلوقاتی که آنها را میآفریند، جداست. اگر بپرسید چه زمانی وجود او آغاز شده یا سوال کنید کجاست، میتوان گفت که وجود او به هیچ مکانی وابسته نیست. شناخت او همان توحید اوست و این توحید، جدا کردن او از مخلوقات است. هر تصوری که از او در ذهن میآید، در واقع به اندازهای غلط است که نمیتواند حقیقت او را به درستی نشان دهد. چشمها نمیتوانند به او بنگرند و هیچ پنداری نمیتواند به او نزدیک شود. عظمت او به معنای بلندی و فراز بودن نیست و حضور او به معنای حرکت نیست. او آغاز و پایان، ظاهر و باطن، نزدیک و دور است و هیچ کس شبیه او نیست. او شنوا و بیناست.
یوسف بن الحسین گوید کسی پیش ذوالنون مصری بیستاد و گفت مرا خبر گوی از توحید تا چیست گفت آنست که بدانی که قدرت خدایرا اندر چیزها مزاج نیست و صنع او چیزها را بعلاج نیست و علّت همه چیزها صنع اوست و صنع او را علّت نیست و هرچه اندر دل تو صورة بندد خدای عزّوجل بخلاف آنست.
هوش مصنوعی: یوسف بن حسین میگوید که فردی به نزد ذوالنون مصری رفت و از او خواست که درباره توحید توضیح دهد. ذوالنون گفت: توحید به این معناست که بدانی قدرت خدا در چیزها ترکیب نشده و آثار او به هیچ وجه با یکدیگر ترکیب نمیشوند. علت همه چیزها، آفرینش اوست، اما آفرینش او خود علتی ندارد. هر چیزی که در ذهن تو شکل میگیرد، خداوند متعال به گونهای خلاف آن را میسازد.
جنید گوید کی توحید آنست که بدانی و اقرار دهی که خداوند سبحانه و تعالی فرد است بازلیّت خویش و او را ثانی نیست و هیچ چیز آنک او کند نتواند کرد.
هوش مصنوعی: جنید میگوید توحید به این معناست که بدانی و اقرار کنی که خداوند، فرد و یگانه است و او را شریکی نیست. همچنین هیچ چیزی که او انجام میدهد، کسی دیگر قادر به انجام آن نیست.
ابوعبداللّه خفیف گوید ایمان باورداشتن است به دل بدانچه حق او را بیاگاهانداز غیبها.
هوش مصنوعی: ابوعبدالله خفیف میگوید ایمان به معنای اعتقاد قلبی به چیزهایی است که خداوند از غیب به انسان آگاه کرده است.
ابوالعباس سیّاری گوید عطاء او بر دو گونه باشد کرامت بود و استدراج بود هرچه با تو بگذارد کرامت بود و هرچه زائل کند استدراج بود. بگو که من مومنم ان شاءاللّه وابوالعباس پیر زمانۀ خویش بود. از استاد ابوعلی دقاق شنیدم رحمة اللّه علیه کی گفت ابوالعباس سیّاری را مغمّزی همی کردند. گفت پائی همی مالی که هرگز اندر معصیت گامی فرا نرفت.
هوش مصنوعی: ابوالعباس سیّاری میگوید که نعمتهایی که به انسان داده میشود به دو نوع هستند: یکی کرامت و دیگری استدراج. هر چیزی که برای شما خوب و خوبحالکننده باشد، کرامت است و هر چیزی که موجب زوال و نابودی شما شود، استدراج است. او همچنین میگوید که من مؤمن هستم، ان شاءاللّه. ابوالعباس در زمان خود شخص عالم و بزرگتری بود. از استاد ابوعلی دقاق شنیدم که میگفت بر ابوالعباس سیّاری سختگیری میکردند. او در پاسخ گفت که من هیچ وقت پای خود را در معصیت نذاشتهام.
ابوبکر واسطی گوید هرکه گوید من مومنم حقّا او را گویند حقیقت اشاره کند باشرافی یا اطّلاعی واحاطتی و او پیر زمانۀ خویش بود از استاد ابوعلی دقّاق شنیدم کی گفت ابوالعباس سیّاری را پرسید گفت هرکه از وی باز ماند دعوی وی باطل بود در وی. و مرادش آن بود کی اهل سنّت گویند مؤمن حقّا آن بود کی حکم توان کرد ویرا ببهشت، هرکه سرانجام حکم او نداند حکم کردن کی مؤمنم حقّا باطل بود.
هوش مصنوعی: ابوبکر واسطی میگوید: هر کس بگوید من مومن هستم، به حق به او گفته میشود که باید به چیزی اشاره کند که نشاندهندهی دانش یا تسلط او باشد. او در زمرهی بزرگترهای زمان خود بود و از استادش ابوعلی دقاق شنید که ابوالعباس سیّاری را پرسیدند و او گفت: هر کس از او غافل بماند، ادعای او باطل است. منظورش این است که اهل سنت میگویند مومن واقعی کسی است که بتوانند در مورد او حکم کنند که بهشت خواهد رفت، و هرکس که در نهایت نتواند دربارهی او حکم کند، نمیتواند بگوید من واقعاً مؤمن هستم.
سهل بن عبداللّه گوید مؤمنان بخداوند خویش نگران باشند بچشم سر و احاطت و ادراک نبود.
هوش مصنوعی: سهل بن عبداللّه میگوید که مؤمنان باید به خداوند خود توجه داشته باشند و نگران نباشند، زیرا او با دید و آگاهی کامل بر همه چیز احاطه دارد.
ابوالحسین نوری گوید حق سبحانه و تعالی اندر هیچ دل آن شوق نیافت که اندر دل محمّد علیه الصّلاة والسلام لاجرم او را گرامی بکرد بمعراج و تعجیل رؤیت و خطاب.
هوش مصنوعی: ابوالحسین نوری میگوید خداوند هیچ دلی را به اندازه دل محمد (ص)، با شوق و محبت خاصی نیافرید، از این رو او را به مقام معراج رساند و زودتر از دیگران به او اجازه دیدن و شنیدن خطاب داد.
ابوعثمان مغربی روزی فرا خادم محمّد محبوب گفت یا محمّد اگر کسی ترا گوید معبود تو کجاست چه گوئی گفت گویم بر آن حالست که اندر ازل بود گفت اگر گوید اندر ازل کجا بود چه گوئی گفت گویم بدان حال که اکنون است یعنی کی اندر ازل او بود و مکان نه. اکنون نیز بمکان حاجت نه. گفت از من بپسندید و بپراهن برکشید و بمن داد. و از استاد ابوبکر فورک شنیدم رَحِمَه اللّه گفت که از ابوعثمان مغربی شنیدم که اعتقاد من جهت بود یعنی که جهت بر حق سبحانه و تعالی جائز بود چون ببغداد آمدم آن از دلم بشد نامه نبشتم بمکه باصحابنا که من به نوی مسلمان شدم.
هوش مصنوعی: ابوعثمان مغربی روزی به خادم محمّد محبوب گفت: «اگر کسی از تو بپرسد معبود تو کجاست، چه پاسخی میدهی؟» او پاسخ داد: «میگویم در حالتی است که در ازل بود.» مغربی ادامه داد: «اگر بپرسد در ازل کجا بود، چه میگویی؟» او گفت: «میگویم در همان حالتی که اکنون هست، یعنی در ازل او بود، و نیازی به مکان ندارد. اکنون نیز نیازی به مکان ندارد.» مغربی سپس از او خواست که این سخنان را بپذیرد و آن را انتشار دهد و او نیز به او داده شد. بعد از آن، از استاد ابوبکر فورک شنیده بودم که او نیز از ابوعثمان مغربی نقل کرده بود که اعتقاد من نسبت به حق سبحانه و تعالی این است که جهتداری برای او مجاز است. وقتی به بغداد آمدم، این اعتقاد از قلبم رفت و برای دوستانم در مکه نامه نوشتم که من مسلمان جدیدی شدهام.
و هم ابوعثمان مغربی را پرسیدند از خلق، گفت قالبها است احکام قدرت بر ایشان همی رود.
هوش مصنوعی: از ابوعثمان مغربی درباره آفرینش پرسیدند، او گفت که قالبها (ساختارها) قوانین قدرت بر آنها است که بر آنها تأثیر میگذارد.
واسطی گوید چون ارواح و اجساد بخدای قائم شدند و بدو پیدا آمدند نه بذات خویش همچنین خطرات و حرکات بدو قائم اند نه بذات خویش از بهر آنک خطرات و حرکات فروع ارواح و اجسادند و پیدا گشت بدین سخن که کسب بنده خدای آفریند و همچنانک جواهر را جز خدای نیافریند جزو کس اعراض نتواند آفرید.
هوش مصنوعی: واسطی میگوید وقتی که ارواح و اجساد به خداوند متصل شدند و در او ظاهر شدند، شؤون و حرکات آنها نیز به واسطه او نمایان شد و نه به خاطر وجود مستقل خودشان. زیرا حرکات و شؤون، نتایج و تبعات ارواح و اجساد هستند. این موضوع به وضوح بیانگر این است که عمل فرد مخلوق خدا را به وجود میآورد و هیچ کس نمیتواند جز خداوند، جواهر را خلق کند؛ به همین خاطر هیچکس نمیتواند بدون خداوند وجود خود را از چیزی جدا کند.
و از ابوسعید خرّاز همی آید کی گفت هر که پندارد کی بجهد به مراد رسد آن کس متمنّی باشد و هرکی پندارد کی بی جهد بیابد رنجور باشد.
هوش مصنوعی: ابوسعید خرّاز میگوید هر کسی که فکر کند با تلاش و کوشش به هدف خود میرسد، در حقیقت آرزوهایی دارد و هر کس که تصور کند بدون تلاش میتواند به خواستههایش دست یابد، دچار سختی و رنج خواهد شد.
واسطی گوید قسمتها کردست و صفتهاست پیدا کرده چون قسمت کرده شد بسعی و حرکت چون توان یافت.
هوش مصنوعی: واسطی میگوید که قسمتها را تقسیم کرده و ویژگیها را شناسایی کرده است. این تقسیمبندی با تلاش و حرکت انجام شده و زمانی که توانسته به این کار بپردازد.
واسطی را پرسیدند از کفر بخدای، گفت کفر و ایمان و دنیا و آخرت از خدای است و با خدای است و بخداست و خدای راست ابتداش با خدای است و انتهاش باز او است و فنا و بقا بخدای است، و ملک او است و آفریدۀ او است.
هوش مصنوعی: از یک واسطی پرسیدند که کفر به خدا چیست. او گفت که کفر و ایمان، دنیا و آخرت همگی از خدا هستند و به او مربوط میشوند. او همچنین افزود که آغاز و پایان همه چیز در دست خداوند است و فنا و بقا نیز به او تعلق دارد. در واقع، همه چیز ملک و آفریدهی خداست.
جنید را پرسیدند از توحید گفت یقین است پس سائل گفت پیدا کن تا چون بود گفت آنک بشناسی کی حرکات خلق و سکون ایشان فعل خدای است تنها، کس را بازو شرکت نیست. چون اینجا بجای آوردی شرط توحید بجای آوردی.
هوش مصنوعی: جنید را درباره توحید سؤال کردند و او گفت که ایمان به آن یقینی است. سپس سوالکننده خواست که این حقیقت را تشریح کند. جنید پاسخ داد که وقتی حرکات و سکون مخلوقات را ببینی، متوجه میشوی که تنها عملگر واقعی خداوند است و هیچ کس در این مسئله شریک ندارد. بنابراین، اگر به این درک برسی، به شرط توحید نائل آمدهای.
از ذاالنون مصری همی آید کی کسی نزدیک وی آمد که مرا دعا کن گفت اگر ترا قوی کرده اند اندر عالم غیب بصدق توحید بس دعای مستجاب کی ترا برفته است اندر سبقت و اگر بخلاف این است فریاد، غرقه شده را چون رهاند.
هوش مصنوعی: ذاالنون مصری روایت میکند که کسی به او نزدیک شد و از او خواست که برایش دعا کند. او پاسخ داد اگر در عالم غیب به توحید ایمان داری و قوی شدهای، دعاهای تو به سرعت مستجاب خواهد شد. اما اگر این چنین نیست، در آن صورت فریاد میکشی. همانطور که غرق شده را نمیتوان نجات داد.
واسطی گوید فرعون دعوی خدائی کرد آشکارا و گفت أنا رَبُّکُم الاَعْلی و معتزله پنهان دعوی خدائی کردند و گفتند ما هرچه خواهیم توانیم کرد.
هوش مصنوعی: واسطی میگوید که فرعون به طور علنی ادعای خدایی کرد و گفت من پروردگار بهترین شما هستم. اما معتزله به صورت پنهانی ادعای خدایی کردند و گفتند ما میتوانیم هر کاری که بخواهیم انجام دهیم.
ابوالحسین نوری گوید خاطری که اشارة کند بخدای واندرو تشبیه را راه نبود آن توحید است.
هوش مصنوعی: ابوالحسین نوری میگوید که تصوری که به خدا اشاره کند و او را با چیزی دیگر مقایسه کند، راهی به سوی توحید نیست.
ابوعلی رودباری را رحمه اللّه پرسیدند از توحید گفت استقامت دل است به اثبات مفارقت تعطیل و انکار تشبیه. و توحید اندر این یک کلمه است و آن آنست کی هرچه اندر وهم تو صورت بندد، و بفکرت تو بگذرد دانی که حق سبحانه و تعالی خلاف آنست دلیل قول خدای. لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیر.
هوش مصنوعی: ابوعلی رودباری رحمه الله در پاسخ به پرسشی درباره توحید اظهار داشت که استقامت دل به معنای اثبات جدایی از تعطیل و انکار تشبیه است. توحید در یک کلمه خلاصه میشود و آن این است که هر چیزی که در ذهن تو شکل بگیرد و به فکر تو خطور کند، باید بدانی که حقیقت خلاف آن است. دلیل این سخن، آیهای از قرآن است که میفرماید: «هیچ چیزی همانند او نیست و او شنوا و بیناست».
ابوالقاسم نصر آبادی گوید رَحِمَهُ اللّه بهشت باقیست به باقی داشتن حق سبحانه و تعالی او را، و ذکر او ترا و رحمتش و دوستی او ترا باقی است به بقاء حق. بسیار فرق بود میان انک او را بدارنده حاجت بود و میان آنکه از اغیار بی نیاز بود و آنچه شیخ ابوالقاسم نصرآبادی گفت غایت تحقیق است. و اهل حق گفته اند صفات ذات قدیم سبحانه باقی اند به بقاء او پیدا شد باین مسئله که آنچه باقی بود به بقاء خلاف آنست کی مخالفان بحق گفتند.
هوش مصنوعی: ابوالقاسم نصرآبادی میگوید بهشت به خاطر دائمی بودن حق تعالی، همیشه وجود دارد و ذکر خدا، رحمت و دوستیاش نیز به واسطهی وجود خود او همیشگی است. تفاوت زیادی است بین کسی که به او نیاز دارد و کسی که از دیگران بینیاز است. آنچه نصرآبادی بیان کرده، نهایت حقیقت است. اهل حق معتقدند که صفات ذات خداوند، چون قدیم و جاوید است، نیز به واسطهی وجود او پایدار هستند. این موضوع به این معنا است که هر چیزی که باقی بماند، برعکس آنچه مخالفان حق میگویند، پیوسته و ثابت است.
و هم نصر آبادی گوید کی تو مترددّی میان صفات فعل و صفات ذات و هر دو صفت وی است بر حقیقت چون ترا اندر مقام تفرقه دارد پیوسته کرد ترا بصفات فعل خویش. و چون ترا بمقام جمع رساند بصفات ذات رسانیده و این ابوالقاسم نصرابادی پیر وقت بود و از استاد امام ابواسحق اسفراینی شنیدم رَحِمَهُ اللّه گفت چون از بغداد باز آمدم اندر جامع نیسابور درس میکردم اندر مسئلۀ روح و شرح همی کردم که روح آفریده است. ابوالقاسم نصرابادی نشسته بود دورتر، و گوش با سخن من همی داشت پس از آن بمن بگذشت اندکی بیستاد و محمد فرّا را گفت گواه باش کی من بردست این مرد مسلمان شدم و اشارة بمن کرد.
هوش مصنوعی: نصر آبادی میگوید که تو در میان صفات فعل و صفات ذات متردد هستی و هر دو صفت حقیقت او هستند. وقتی در حالت تفرقهای، او به صفات فعل خودت میپردازد و وقتی تو را به مقام جمع میرساند، به صفات ذات تو اشاره میکند. ابوالقاسم نصرآبادی از عالمان برجسته روزگار خود بود و از استادش، امام ابواسحاق اسفراینی، که رحمت خدا بر او باد، شنیدم که وقتی از بغداد برگشت و در جامع نیسابور در مورد مسئله روح درس میداد، توضیح میداد که روح آفریده شده است. ابوالقاسم نصرآبادی دورتر نشسته بود و به سخنان من گوش میداد. پس از آن، او به نزد من آمد و در حالی که ایستاده بود به محمد فرّا گفت که شاهد باشد که من به دست این مرد مسلمان شدم و به من اشاره کرد.
جنید گوید رَحِمَهُ اللّه که پیوسته کی گردد آنکه او را مانند و همتا نیست با آنکه او را مانند و همتا است و این ظنّی سخت عجب است. و این چون تواند کسی مگر بلطف لطیف از آنجا که ادراک روا نیست و وهم را راه نیست و احاطت منفی است از وی مگر اشارة یقین و تحقیق ایمان.
هوش مصنوعی: جنید میگوید که چگونه میتوان کسی را پیدا کرد که مانند و همتایی نداشته باشد، در حالی که افرادی هستند که شباهت دارند. این فکر بسیار شگفتانگیز است. این موضوع چگونه ممکن است مگر با لطف و رحمت الهی، چرا که درک کامل از آن ممکن نیست و تخیل هم نمیتواند به آن راه پیدا کند. فقط با نشانهای از یقین و تحقیق در ایمان میتوان به آن پی برد.
یحیی بن معاذالرازی را گفتند ما را خبر ده از خدا، گفت یک خدایست گفتند چگونه است گفت ملکی قادر گفتند کجا است گفت بر راه سائل گفت ازین نپرسیدم ترا گفت هرچه غیرازین بود صفت آفریده باشد و صفت او این است که ترا گفتم.
هوش مصنوعی: یحیی بن معاذ رازی را پرسیدند که درباره خدا به ما بگو. او گفت: «خدا یک است.» پرسیدند: «چگونه است؟» گفت: «خدای بزرگ و توانا است.» دوباره پرسیدند: «کجاست؟» پاسخ داد: «در مسیر سؤالات شما.» وقتی گفتند که بیشتر توضیح بده، او جواب داد: «این سوال را نپرسیدم. هر چیزی غیر از خدا، صفت مخلوق است و تنها صفت او را که به شما گفتم، بیان کردم.»
ابوعلی رودباری گوید رَحِمَهُ اللّه هرچه وهم گوید چنین است، عقل دلیل فرا نماید کی بخلاف آنست.
هوش مصنوعی: ابوعلی رودباری میگوید: رحمت خدا بر او باد. هر چیزی که خیال میکند، عقل به وضوح نشان میدهد که برعکس آن است.
ابن شاهین جنید را پرسید از معنی مَعَ گفت بردو معنی بود مع الانبیاءِ بالنُصرةِ والکَلاءَة یاری بود و نگاه داشت چنانک گفت. إنِّنی مَعَکُما أسمعُ و أری. و مَعَ عام را بمعنی علم و احاطت چنانک گفت. ما یَکونُ مِنْ نَجْوی ثَلثَة إ ّلاهو رابِعُهُم. ابن شاهین گفت چون توئی شاید چنین سخن را.
هوش مصنوعی: ابن شاهین از جنید سوال کرد که معنی "مَعَ" چیست. جنید توضیح داد که این واژه دو معنی دارد. یکی در ارتباط با انبیاء که به معنی یاری و حمایت است، چنانکه در گفتار آمده: «من با شما هستم، میشنوم و میبینم». دومین معنی "مَعَ" در ارتباط با عموم مردم است که به معنای علم و آگاهی است، مانند جملهای که میگوید: «اگر سه نفر درگوشی صحبت کنند، چهارمی هم در میان آنهاست». ابن شاهین افزود که با توجه به تو، این کلمات ممکن است چنین باشد.
ذاالنون مصری را پرسیدند هم از قول خدای عزوجل. الرَّحْمنُ عَلی الْعَرْشِ استَوی. گفت ذات خویش اثبات کرد و مکان را نفی کرد و وی موجود است بذات خود و چیزها موجوداند بحکم او چنانکه خواست.
هوش مصنوعی: ذاالنون مصری از قول خداوند عزوجل درباره آیه «الرحمن علی العرش استوی» سوال کرد. او توضیح داد که خداوند ذات خود را اثبات کرده و مکان را نفی کرده است. به عبارت دیگر، خداوند به طور مستقل موجود است و دیگر موجودات هم به حکم او وجود دارند، به طوریکه که او بخواهد.
شبلی را پرسیدند هم ازین آیة گفت رحمن همیشه بود و عرش مُحْدَث است و عرش مستوی گشت بخواست رحمن.
هوش مصنوعی: شبلی را از این آیه سؤال کردند، او پاسخ داد که رحمان همواره وجود داشته و عرش تازه و جدید است. عرش به خواست رحمان پایدار و ساکن شده است.
جعفربن نصیر را هم ازین آیه پرسیدند گفت علم او بهمه چیزها راستست علمش بیک چیز بیش نیست زانک بدیگر. جعفر صادق گفت رضی اللّه عنه هرکه گوید خدا در چیزی است یا بر چیزی مشرک بود که اگر بر چیزی بود آن چیز وی را برگرفته بودی و اگر اندر چیزی بودی که از آن چیز بودی نقص بودی و اگر از چیزی بودی نشان آفریدگان بودی جعفر صادق گوید علیه السلام اندر قول او. ثُمَّ دَنا فَتدلّی هرکه چنان داند کی این دنوّ بنفس بود مسافت آنجا اثبات کرد. تدلّی آن بود که نزدیک گردیده بود بانواع معرفت ها، نزدیکی و دوری بر وی صورت نبندد.
هوش مصنوعی: جعفر بن نصیر درباره این آیه نظر داد و گفت علم او به همه چیزها راست است ولی علمش به یک چیز بیشتر نیست زیرا به چیز دیگری تعلق ندارد. جعفر صادق فرمود هر کس بگوید خداوند در چیزی است یا بر چیزی است، مشرک است. زیرا اگر بر چیزی بود، آن چیز باید او را فراگیرد و اگر در چیزی بود، آن چیز میبایست از او ناقص باشد و اگر از چیزی بود، نشان از مخلوقات بود. جعفر صادق همچنین فرمود که کسی که دنو و نزدیکی را بداند، باید به مسافت آنجا اشاره کند. نزدیکی و دوری در اینجا برای او معنایی ندارد و تدلی به معنای نزدیک شدن با انواع معرفتهاست.
بخط استاد ابوعلی رَحِمَهُ اللّه دیدم که صوفیی را گفتند کو خدای گفت دور بادیا! باعینَ ایْن طلب می کنی.
هوش مصنوعی: در نوشتههای استاد ابوعلی مشاهده کردم که به صوفیای گفتند که خدایت کجاست؟ او پاسخ داد: "دور است از من!" و به این ترتیب به دنبال حقیقت میگردد.
خرّاز گویدحقیقت قرب پاکی دلست از همه چیزها و آرام دل با خدای عزّوجلّ.
هوش مصنوعی: خرّاز معتقد است که حقیقت نزدیکی قلب، پاکی آن از تمام چیزها و آرامش دل در نزد خدای بزرگ است.
ابراهیم خوّاص گوید مردی را دیدم که او را صرع رنجه میداشت بانگ نماز اندر گوش وی همی گفتم دیوی از اندرون وی آواز دادکی دست بدار تا این را بکشم که او قرآنرا مخلوق گوید.
هوش مصنوعی: ابراهیم خوّاص میگوید: مردی را دیدم که از بیماری صرع رنج میبرد. من در حال اذان گفتن در گوش او بودم که ناگهان صدایی از درون او برخاست و گفت: "دست نگهدار، میخواهم او را بکشم، چون او قرآن را مخلوق میداند."
ابن عطاء گوید، چون خدای حروف را بیافرید او را پنهان داشت چون آدم را بیافرید این سرّ در وی نهاد و هیچکس را از فرشتگان از آن سرّ خبر نداد آن سرّ بر زبان آدم برفت از هرگونه و لغت های گوناگون او را خدای عزّوجلّ صورتها آفرید، آشکارا شد بقول ابن عطاء که حروف مخلوق است. جنید گوید اندر جواب مسائلی که او را همی رفت که حق یگانه است بعلم غیب، دانست آنچه بود و آنچه خواست بود و آنچه نخواست بود و اگر بودی چگونه بودی.
هوش مصنوعی: ابن عطاء میگوید زمانی که خداوند حروف را خلق کرد، آنها را مخفی نگه داشت. وقتی آدم را آفرید، این راز را در وجود او نهان کرد و هیچیک از فرشتگان از این راز آگاه نشدند. این راز بر زبان آدم جاری شد و خداوند صورتهای مختلف را به او عطا کرد. بنابراین، بر اساس گفته ابن عطاء، حروف نیز مخلوق هستند. جنید در پاسخ به مسئلههایی که درباره حق و علم غیب مطرح میشد، فهمید که خداوند از گذشته، آینده و آنچه که اراده نکرده آگاه است و حتی میداند اگر آن امور وجود داشتند، چگونه میبودند.
ابن منصور گوید هر که توحید بحقیقت بشناخت لِمَ و کَیْفَ از او بیفتاد.
هوش مصنوعی: ابن منصور میگوید هر کسی که حقیقت توحید را بشناسد، دیگر از دلیل و چگونگی آن دور میشود.
جنید گوید شریفترین و برترین مجلس ها نشستن بود بفکرت اندر میدان توحید.
هوش مصنوعی: جنید میگوید که بهترین و باارزشترین مجالس، نشستن در میدان توحید و تفکر در آن است.
واسطی گوید کی خدای عزّوجلّ هیچ چیز نیافرید گرامی تراز روح. بدید کرد که روح آفریده است. و مصنّف این کتاب استاد امام رَحِمَهُ اللّه گوید اندرین حکایت ها دلیلست کی اعتقاد پیران متصوّفه موافق بوده است باقول اهل حق اندر مسائل اصول و بدین قدر بسنده کردیم تا آنچه اختیار است از حد اختصار بیرون شده نیاید.
هوش مصنوعی: واسطی میگوید که خداوند هیچ چیز محترمتر از روح نیافریده است و او روح را آفریده است. نویسنده این کتاب، استاد امام رحمتاللهعلیه، در این داستانها نشانهای میبیند که اعتقاد پیشنیان صوفی مطابق با نظر اهل حق در اصول بوده است و به همین میزان اکتفا کرده است تا مطلب از حد اختصار خارج نشود.