گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷

مرا که شیشه ی دل در زیارت سنگ است
کجا دماغ می ناب و نغمه ی چنگ است
مرا که شغل هم آغوشی است با زنار
اگر به سبحه دهم دست دوستی ننگ است
به این که کعبه نمایان شود ز پا منشین
که نیم گام جدایی هزار فرسنگ است
فغان ز غمزه شوخی که وقت تنهایی
بهانه ای به خود آغاز کرده در جنگ است
هزار دیر به دل دارم از صنم معمور
لباس کعبه به دوشم مده که بس ننگ است
بهانه جوی تو عرفی به ناز عادت کرد
به آتشتی مرو اکنون که صلح هم جنگ است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا که شیشه ی دل در زیارت سنگ است
کجا دماغ می ناب و نغمه ی چنگ است
هوش مصنوعی: من که قلبم همچون شیشه در مقابل سنگ است، کجا می‌توانم حال خوش و لذتی از شراب ناب و موسیقی دل‌انگیز داشته باشم؟
مرا که شغل هم آغوشی است با زنار
اگر به سبحه دهم دست دوستی ننگ است
هوش مصنوعی: کسی که کارش نزدیکی و ارتباط با دیگران است، اگر با دستانش به کسی دوستی کند، این کار برایش مایه ننگ خواهد بود.
به این که کعبه نمایان شود ز پا منشین
که نیم گام جدایی هزار فرسنگ است
هوش مصنوعی: به این نکته توجه داشته باش که وقتی نزدیک به هدف هستی، حتی یک قدم فاصله هم می‌تواند بسیار بزرگ و موانع را افزایش دهد. پس نباید بی‌احتیاطی کنی و از هدف دور شوی.
فغان ز غمزه شوخی که وقت تنهایی
بهانه ای به خود آغاز کرده در جنگ است
هوش مصنوعی: ای وای از ناز و عشوه‌هایی که در تنهایی بهانه‌ای برای جنگ و جدال با خودم می‌سازند.
هزار دیر به دل دارم از صنم معمور
لباس کعبه به دوشم مده که بس ننگ است
هوش مصنوعی: من در دل هزار درد و غم دارم از دوست دلبرم. اما ای کاش لباس کعبه را بر دوش من مگذاری، زیرا این بسیار ننگین است.
بهانه جوی تو عرفی به ناز عادت کرد
به آتشتی مرو اکنون که صلح هم جنگ است
هوش مصنوعی: بهانه‌جویی و ناز کردن تو به عادت تبدیل شده است. اکنون که حتی در شرایط صلح هم حالت جنگ وجود دارد، از آتش خشم و کینه دوری کن.